۱۳۸۸/۰۶/۰۵

نقدي بر كتاب هيچ باراني اين همه را نخواهد شست .









درود بر مهربان ياران
خانم بهاره رضايي از دوستان خوب شاعر و روزنامه نگار و منتقد ادبي است و از همه مهمتر اين كه گيلاني است!
هميشه لطف دارد و نوشته هايش را براي من هم مي فرستد تا فرصت خواندنش را داشته باشم.
اين نقد هم نوشته ايشان است كه در سايت ادبي پياده رو هم به چاپ رسيده است.


بهاره رضايي در شهر «رودسر» متولد شده است.از 9سالگي به سرودن شعرهايي نثر گونه پرداخت اما آغاز شاعرانه گي اش در 12 سالگي اتفاق افتاد.او در رشته ي ادبيات داستاني تحصيل كرده است.
اولين بار شعرهايش در مجله ي «آدينه» در صفحه اي تحت عنوان ِ«با نوآمدگان و نو آوران شعر»منتشر شد.
سال 1378 اولين مجموعه شعر او با نامِ«آنيتا؛عروس ِ چهار فصلْ سكوت»ازسوي انتشارات «سيمرو»منتشر شد.اغلب شعرهاي اين مجموعه عاشقانه و از بُن مايه هاي تغزلي و ليريك برخوردار است.
او در اين سال ها روزنامه نگاري را تجربه كرد و در مطبوعات رسمي كشور به فعاليت پرداخت.
سال 1381دومين مجموعه شعر او با نام «خدا خواب تازه تري برايم ديده است» از سوي انتشارات«نيم نگاه» منتشر شد. اين كتاب در سال1382 در شمار برگزيدگان دريافت« جايزه ى شعر ِامروزِ ايران"كارنامه" » قرار گرفت.
سومين مجموعه شعر اودر سال 83با نام؛ «دُرُست بايد همين امروز تيربارانم مي كردى؟!»از سوي انتشارات «محقق»و با همكاري نشر "جهان سترگ"منتشر شد.اين مجموعه به عنوان ِ مجموعه شعر برگزيده ى سال از طرفِ مجله ي «نگاهِ نو» شناخته شد.
در بهارِ1384 در برنامه ي ادبي ي«ديدار با طبيعت»به همراه شاعران فرانسوي شركت داشت و با «كاروان شعر» در شهرهايي چون:شيراز،اصفهان،فيروزآباد،تهران،شهركرد و.... شعرخواني داشت.
بهاره رضايي در آبان1384«نوامبر2005»به دعوت «بيى نال» شعر فرانسه به پاريس رفته و شعر خواني و سخن راني هايي را برگزار كرده است.
در مهر ماه 1385«اكتبر 2006»به دعوت دانشگاه« اِكونومي تكنولوژى»آنكارا و دانشگاه«بيلگى» استانبول به تركيه رفته و در كنفرانسِ ادبي با عنوانِ «همسايه!دررابازكن!» شركت كرده است.
گزيده اي از شعرهايش توسط "مؤسسه ي انتشارات نگاه" منتشر مي شود.
مجموعه شعر جديد ش با نام "يادداشت تفاهم" از سوي نشر چشمه در دست انتشار است.
بهاره رضايي؛ ويراستارو مشاور ادبى ي« مؤسسه ى انتشارات نگاه»است.


من بيمارم و اين بيماري عجيب نيست(1)


نگاهي گذرا به مجموعه شعر "هيچ باراني اين همه را نخواهد شست"
سرود ه ي شبنم آذر

نوشته :بهاره رضايي
شبنم آذر با انتشار كتاب "به تمام زبان هاي دنيا خواب مي بينم"حضور رسمي اش را به عنوان شاعر در سال 84 اعلام مي كند.پيش از اين، از اين شاعر در مطبوعات،شعرهايي منتشر شده است.
شبنم آذر بيش از يك دهه،به عنوان روزنامه نگار و مسئول صفحه هاي ادبي-هنري در مطبوعات اين سال ها فعاليت داشته است.
شعرهاي شبنم آذر را با واكاوي شرايط اجتماعي و گاه فرهنگي جامعه،مي توان رديابي كرد.فعاليت در حوزه ي زنان ،يكي ديگر از دغدغه هايش در اين سال ها بوده است كه حضور اين "دلمشغولي" را نيز در شعرهاي او مي توانيم ببينيم.
در اولين كتابش؛ "به تمام زبان هاي دنيا خواب مي بينم"،شاعر درگيري و تمركز مستقيم و مطلقي روي "شهود" دارد. او با پاي حس هايش قدم به وادي شعر مي گذارد و هر شعر اين كتاب،نشانه هاي شهودي بارزي دارد و در اين" شهودي نويسي" ،شاعر رگه هاي كم رنگي از "سركشي نويسي" را هم به ما نشان مي دهد
اما اين سركشي ها و طغيان،در اين كتاب،رشد نمي كند و سر تسليم بر پيشاني شعر مي سايد:
به زانو در مي افتم
براي نيايش
در احاطه ي باد
دشت
پاي برهنه ام را دوست دارد
از چشم انداز خدا
به گياهي مي مانم
روييده از تمام دانش خاموش زمين(2)
شعرهاي اين كتاب؛اغلب درون نگر و محفل گريز هستند.شاعر گاهي در اين كتاب؛چشم هايش را مي بندد و با پاهاي برهنه از سطح رودخانه ي شعرهايش عبور مي كند! و مي خواهد كه خيس هم نشود! و اين يعني راه رفتن روي لبه ي تيغ! :
شعر مي خندم
شعر مي گريم
به تاوان عصيان فرو خورده ام
اين سرانجام
سياره اي ست
كه خارج شده از مدارو
مي شكافد
و مي بافد رؤيا(3)
و اما كتاب تازه منتشر شده ي شبنم آذر با نام "هيچ باراني اين همه را نخواهد شست" از حركت سعودي شاعر خبر مي دهد.
ذهن و زبان او در اين كتاب،پالايش شده.آن شاعر شهودي در مجموعه ي قبل ،اين بار از آن شهود صرف، به نفع استحكام ساختاري شعرهايش استفاده مي كند.
حالا ديگر شهود،حرف اول را نمي زند.
براي انتخاب واژه هايش از درون،وسواس بيشتري به خرج مي دهد.گزيده گو تر شده و جسارتش براي استفاده از واژه هاي زنده و تازه ي معاصر و به كار گيري آن در بطن شعر هايش،پررنگ تر شده است:
با پرچم
بي پرچم
سال هاست
پيروزي فراموش شده
و زير اين كلمات
مين هايي ست
كه داوطلبانه مي خواهند
خنثي شوند(4)
نگاه هستي شناسانه اش از كلي نويسي پيرامون مفاهيم بزرگ،تغير مسير مي دهد و دچار دغدغه ها و چالش هاي تازه مي شودو آن نگاه كلي و اَبَرفضاها شكسته مي شودو جايش را به خُرده دغدغه هاي ملموس و گاه روزمره مي دهد:
باد
نخ شاخه ها را تكان مي دهد
آسمان
نخ بال پرنده ها را
بهار مي رسد
و ما
هيشه اين نمايش را دوست داشته ايم(5)
چيزي كه در اين كتاب بسيار به چشم مي خورد: حضور عناصري چون سياهي،شب،تاريكي،مرگ است و اين به چشم خوردن آن چنان گسترده شده است و بسامد بالاي اين كلمات در شعرهاي اين كتاب،ما را با جهاني تلخ و تاريك به روايت شاعر روبه رو مي كند:
قير ته كفش ها
قير خيابان
قير گربه ي سياه
قير شب
هيچ باراني اين همه را نخواهد شست.(6)
و اين تلخي و سياهي به اين همه خلاصه نمي شود.تاريكي در جان شاعر نشست كرده است و از نگاه او،شب به اين سادگي ها از درون او نمي رود:
پايش نمي رود
نمي رود شب-سال هاست-
آفتاب اين پهلو آن پهلو مي كند
-از مشرق-
پايش نمي رود برود
مي ايستد كنار ترن هاي ساعت ظهر
و دستمال سرخش را تكان مي دهد.....(7)
زبان و لحن در اين كتاب،دچار تغيير شده است و حس ها زباني جاي خود را به فضاهاي تكنيكي هم گاه داده اند و اين نشان از آن دارد كه شاعر در اين كتاب دچار دغدغه هاي فرمي و زباني هم مي شود ولي اين فضاها هنوز در ناخودآگاه شاعر وجود دارد و گاه بازتاب پيدا مي كند :
...پس با دست هايي كه هنوز بوي باروت مي دهد
ديگر خط نمي كشم-بي جهت-
در نقطه ي خودم عمود مي مانم
مي بينيد
بي آن كه عمودي در كار باشد
بايد برگردم به سطر اول
از پشت عينك دودي...(8)
مديوم رسانه اي مطبوعات كه شاعر سال ها با آن سروكار دارد.در جان شعرهايش رسوخ مي كندو در لايه هاي دروني ذهنش جايي ميان شاخ و برگ هايش گير مي كند و گاهي هم لانه مي سازد :
اين عكس ها
سال ها را پس مي گيرند
دونفر به سبك يك فاجعه
مي ايستند در برابردوربين
به هم دست مي دهند
جيب هاشان از آمار مرگ و مير پُر
سرهاشان
از تيترهاي درشت راست...(9)
حضور طنز كه پيش از اين در شعر هاي شبنم آذر،حضور كم رنگي داشت ؛در اين كتاب گاه به چشم مي خورد واين بار با دغدغه هاي اجتماعي بيان مي شود :
چشم عادت مي كند
به تاريكي
به نور
مسافران گرامي
لطفأ براي رسيدن به ميدان آزادي
در ايستگاه "ملت" پياده شويد
"دروازه دولت"تعطيل است(10)
شبنم آذر،شاعري ست كه به گذشته هاي خود پشت نمي كند. به خاطر آوردن كودكي و فضاهاي نوستالژيك يكي از تم هاي هميشه در شعرهاي او محسوب مي شود.و اين نگاه را گاهي با نشان دادن (زن-مادر) و گاه با بروز (زن-معشوق) بروز مي دهد و گاهي به شكل روايتى ،
اتوبيو گرافيك از گذشته ها مي گويد:
...ما ارزن بوديم براي پرنده هاي پوش كرده
نان بوديم براي رد سگي ولگرد
ما تكان شاخه هاي ليمو و نارنج بوديم از شر برف
و خوب يادم هست
خنده ي سفيد زمستان بوديم....(11)
سراسر شعرهاي اين كتاب،از نوعي نگراني و اضطراب شاعر،خبر مي دهد.او مضطرب است و گاهي مي توان لرزش كلمات و سطرهايش راحس كردو البته اين تشويش،پيامدهاي خوبي براي شاعر رقم مي زند و به استحكام بافت معنايي شعرها كمك مي كند :
ديوارهاي كر
ديوارهاي لال
ديوارهاي كور
ايستاده اند
ميان ما آدم ها
كه مي افتيم(12)
شبنم آذر، نقاش هم هست ولي بر خلاف بسياري از شاعران نقاش،هستي شعرهايش را با فضاي نقاشي هايش تلفيق نمي كند؛
تنها تصاويري گاه تجسمي مي بينيم :
آفتاب
لميده است روي سرخي قالي و گنجشكان
بر شاخه هاي سيب
ذكر مي گويند...(13)
دلبستگي به فضاهاي شرقي ،نيز در اين كتاب ديده مي شود كه نشان از وابستگي هاي دروني شاعر به اين نوع تم ها دارد:
سيب پلاسيده
سلامي ست از بعداز ظهرهاي بي مهمان
پرده هاي كشيده
زمستان را رنگ مي زنند
حالا
لاهور در بهار لميده است
و شكوفه هاي سرخ مي چيند
قوال ها
لاي دود و دهل
جولي الحلال مي گويند
و زمستان هنوز
براي بهار شدن
بهانه اي دارد (14)
و درانتها آن چه پيرامون شعرهاي اين مجموعه مي توان گفت اين است كه شاعر خودش را از گزند اَبَرفضاها و كلان نويسي هاي مجموعه ي پيشين ،ايمن كرده است و براي رسيدن به افق ها و سرچشمه هاي تازه ي شعري اش بايد به دنبال هواهاي تازه باشد و از نفس كشيدن در ميان فضاهاي غير متعارف،بيم ناك نشود . قدرت و توان ريسك پذيري در شعرهاي او كم نيست،تنها شاعر بايد آن ها را به فعليت،نزديك كند.


پي نوشت ها:
1-برگرفته از متن كتاب"هيچ باراني اين همه را نخواهد شست"،شبنم آذر،نشر ثالث،1387
2-به تمام زبان هاي دنيا خواب مي بينم،شبنم آذر،نشر ثالث،1384،ص22
3-همان،ص 27
4-هيچ باراني اين همه را نخوهد شست،ص25
5-همان،ص29
6-همان،ص32
7-همان،ص56-57
8-همان،ص35
9-همان،ص73-74
10-همان،ص76
11-همان،ص21
12-همان،ص38
13-همان،ص46
14-همان،ص70-71

۳ نظر:

سامان بيجاري گفت...

سلام
بهاره رضايي را به عنئ=وان يك شاعر مطرح در تهران مي شناختم و نمي دانستم كه ايشان اهل گيلان هشتند.
نقد منسجمي بود و باعث شد با شعرهاي شبنم آذر آشنا شوم.

gol nassrinam man گفت...

salam sorosh
az ashnaee ba in khanom dar web tu khorsandam
akhe ghablan khonde bodamesh
ama sorosh che rahat migi tu
on aghahe tahvil migire avalan ama 2vomanesh rad mikone
ama man dast az arezom bar nemidaram
bayad majmoe dastan va romanam ya az tarigh cheshme ya ghoghnos chap beshe
be hame befahmonam ke dastanaye khale zanaki ta hala chap shode tavasat in 2 ta nasher tanha honar nist ke ba vasete chap shodand
manam hastam
hastam
ta key bayad montazer bemonam shayad vaghti bemiram
ama yadet bashe zang bezani khone
na bab misporam dast yee dost ke nazdik mordanam malom bashe kiye
bar midari midi on nashera
2aye kheyr man az donya posh saret
chap kon dadash
har vaght didi 3 mah web nevisim rooz nashod
zang mizani dostam nashr shasosa kashan
neveshteham o begir vase chap
chand ta khorma ham tahvilet mide boro kheyresho bebar dadshi sorosh
on tarafa keyhan ro didi begooooooooooooo
nassrin salam resoooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooood

عليرضا گفت...

سلام
عليرضا هستم
با خواندن اين نقد باري به زبانم افزوده شد!
نشاني سايت خودم را نگذاشتم. اما خيلي بعيد هم ننوشتم! بماند!
درود