۱۳۸۹/۰۸/۲۹

زندگي ابدي خانواده تاك و دردل هاي مترجمش

 البته بايد پستي را براي معرفي اين كتاب مي گذاشتم كه متاسفانه هنوز به دستم نرسيد. البته قصه تازه اي نيست اين درد و دل هاي محبوبه موسوي كه مبتلا به امروز جامعه ماست و همه به نحوي با ناشران شهرستاني سر اين مسايل دست به گريبانند .اما اميد اين است كه اوضاع بهتر شود.
سروش عليزاده 
رشت

دایره ،دایره است هر چند که معیوب و کج و کوله باشد

دایره گرد است و جهان دایره است. اصلا به هر چیز که در خلقت نگاه می‌کنیم در تعادلی چرخشی حرکت می‌کند. در دایره که باشیم پا بر هر نقطه که بگذاریم ، در چرخشی کوتاه یا بلند – بسته به محیط دایره- باز به همان نقطه‌ی اول می‌رسیم. این را انسان‌های باستان هم می‌دانستند که به اهمیت چرخ در زندگی‌شان پی بردند. اما این‌جا سخن از اختراع و نیاز برای به حرکت در آوردن چیزی نیست. سخن از بده بستان فرهنگی یا همان تعامل هم که بگوییم نباشد باز نمی‌توانیم منکر این شویم که در هر کاری بین تولید کننده و عرضه کننده همواره رابطه‌ای مستقیم برقرار است و این کار اگر کار فرهنگی باشد و از قضا کار انتشاراتی هم باشد که عرضه کننده بدون تولید کننده‌ی اثر هیچ است و محلی از اعراب ندارد. حالا معلوم نیست که چرا ناشرین محترم – البته برخی از آن‌ها- چنان از قله‌ی قاف خود به نویسنده‌ی اثری می‌نگرند که انگار نویسنده به‌خاطر نوشتن و سپردن کارش به ناشر محترم چیزی هم بدهکار نشر فخیمه شده و باید که البته به زعم ایشان پایش را از گلیمش درازتر نکند و درکار ناشر اما و اگرنیاورد. اما کاش قضیه به همین‌جا ختم به خیر می شد. شاید ناشرین تهرانی در این بین استثنا باشند به هر حال تهران پایتخت فرهنگی ما هم هست و ناشرین به دلیل برخورد با چهره‌های سرشناس‌تری از اهالی ادب و فرهنگ جانب عدل را بیشتر نگه دارند اما خدا نکند که سر و کار آدم با ناشر شهرستانی باشد و از قضا کاری را از تو پذیرفته باشد که لابد چندان رغبتی به چاپ و پخشش نداشته و فقط با مشورت مشاورینش این کار را انجام داده. ناشر محترمی که ادبیات و رمان برایش در طبقه‌بندی کاری، موضوعی در رده‌ی سوم یا چهارم قرار دارد و حالا که دست به انتشار رمانی ترجمه‌ای زده چه عکس العملی می‌تواند در قبال کتاب و مترجمش در پیش بگیرد؟
هشت ماه از چاپ کتاب زندگی ابدی خانواده تاک می‌گذرد. این کتاب به نمایشگاه کتاب امسال رسید و من که هنوز هیچ قراردادی بابت این کتاب با ناشر نبسته بودم خوشحال بودم که حداقل کتابم به نمایشگاه رسیده . در همین وبلاگ انتشار آن را خبر دادم . دوستانی که به غرفه‌ی انتشارات فوق رفته‌بودند اثری از این کتاب را ندیده بودند. از طریق دوستی خبر را به ناشر رساندم . گفتند اشتباه شده و کتاب را حتما به غرفه می‌آورند. کتاب را به غرفه بردند یا نه نمی‌دانم اما تا پایان نمایشگاه، هر کدام از دوستانم که به نمایشگاه رفته‌بود گفتند که کتاب تاک را در غرفه‌ی نشر مذکور ندیده‌اند و فروشنده هم از آن اطلاعی نداشته‌است. گمان من بر این بود که چون خود ناشر در نمایشگاه نیست و مسئولیت غرفه داری را به پخشش واگذار کرده این اتفاق افتاده و پخش کننده‌ی محترم کتاب‌های این نشر به سلیقه‌ی خود کتاب‌هایی را برای عرضه انتخاب نموده‌است. بعد مدتی گذشت. تک و توک کسانی زنگ می‌زدند و کتاب را در مشهد می‌خواستند. کتاب حتی در شهر خود انتشار هم توزیع نشده‌بود. دوباره تماس گرفتم و اطلاع دادم. گفتند قرار است چند تایی به فلان کتاب‌فروشی برسد و کتاب‌های این پخش را فقط این کتاب‌فروشی قبول می‌کند. از صرافت دنبال کردن کتاب در این‌جا و آن‌جا افتادم. دوستی از اهواز این کتاب را می‌خواست و وقتی به کتاب‌فروشی رشد رفته‌بود آن را ندیده‌بود وقتی به دوست واسطه این خبر را گفتم استقبال کرد و گفت که خوب است چند تایی برای کتابفروشی رشد بفرستیم و با توجه به اینکه آشنا هم هست و کتابفروشی بزرگی است استقبال خوبی می شود، اما بعد دریغ از یک خبر. دوباره مدتی بی‌خیالی به سراغم آمد و تنها کارم این بود که تک نسخه‌هایی  از ناشر بگیرم و برای دوستانم این‌طرف و آن‌طرف بفرستم. و نباید از حق گذشت که تعداد این تک‌نسخه‌ها هر چه هم زیاد می شود ناشر محترم اعتراضی نمی‌کند. شاید چون خودش می‌داند که قراردادی بابت این کتاب بسته نشده و حق التالیف یا خریدی در کار نبوده که این هزینه جبران ناپذیر باشد. چند روز پیش همین طور داشتم صحبت می کردم و می گفتم که دوستی در یکی از شهرستان ها 50نسخه از این کتاب را می خواهد برای فروش. اول استقبال شد، بعد مثل همیشه به سردی گرایید. برای چندمین بار یادم آمد که هنوز هیچ قراردادی با من بسته نشده و من گرچه قید قرارداد و مسائل مالی کتاب را زده ام اما موضوع وقتی ناراحت کننده‌تر شد که دوست واسطه‌ی من و ناشر از قول ناشر گرامی گفت که آخر این کتاب فروش نمی رود و وقتی فروش نمی‌رود باید چه کارش کنیم؟ من مانده‌ام کتابی که از انبار بیرون نیامده چطور می‌خواهد فروش برود و تازه فروش هم که نرود و اصلا روی دست نویسنده‌اش هم که باد کند آیا آن نویسنده و آن اثر ارزش یک معرفی خشک و خالی را هم نداشته؟ به سایت آدینه بوک سر می‌زنم. نام خودم را سرچ می‌کنم و بعد نام کتاب را. نتیجه‌ی جستجو جز چند کار ویراستاری که آن را هم برای نشر دیگری انجام داده ام، چیزی نیست. یعنی من یک‌سال وقت روی ترجمه‌ی رمانی گذاشتم که در ایران تا حال ترجمه نشده‌بود. اثر ناشناخته و بسیار مستعد شناسایی است، اما چون ناشر هیچ علاقه ای معلوم نیست چرا به آن نداشته نه کوچکترین معرفی‌ایی از سوی او انجام گرفته و نه حتی در کتاب‌فروشی‌های همین شهر خودمان حداقل عرضه شده.  نتیجه این‌که، کتاب برایم نه سابقه‌ای کاری به ارمغان آورده  و نه حق التالیف یا حق الزحمه‌ای بابت ترجمه.
تابستان است. در یکی از انتشاراتی‌های تهران نشسته‌ام  تا قرارداد رمانی را ببندم که تا همین حالا درست 5 ماه است که خبری ازمجوزش نیست. مدیر نشر خلاصه ای از سابقه‌ی کاری‌ام را می‌خواهد تا بنویسم . در لیستی که می‌آورم، نام این کتاب را هم می‌نویسم. ناشر تهرانی از ترجمه‌ی این اثر متعجب می‌شود و این‌که چرا پس از نشردر زمینه‌ی  این کتاب اطلاع رسانی نشده‌است. با حیرت می‌پرسد:- از ناتالی بابیت ترجمه کرده‌ای؟ – بله! کدام انتشارات چاپ کرده؟ – فلان انتشارات مشهد. – خب پس چرا  در اینترنت خبری ازش نیست؟- نمی‌دانم، اغلب کتاب‌های این نشر در اینترنت معرفی نشده‌اند. – چرا، بیایید این‌جا نگاه کنید، این لیست کتاب‌های همین ناشراست.حق با ناشر تهرانی است ومن هیچ جوابی ندارم، جز این‌که بگویم نسخه‌ای از کتاب را برایتان می‌فرستم.
بله! کتابی ترجمه شده، چاپ شده، انبار شده و حق‌الزحمه‌ای بابتش دریافت نشده و حالا ناشر گله‌مند است که این کتاب فروش نرفته‌است. دایره گرد است و چرخه‌ی نشر همواره و از هرنقطه‌ای که شروع کند باز به همان جای اولش می‌رسد، به تولید کننده‌ی اثر، پس بهتر نیست حداقل حقوق معنوی نویسنده و مترجم را رعایت کند؟ تنها سوالی که می‌ماند این است که چرا وقتی ناشری به ادبیات داستانی علاقه‌ای ندارد صرفا به خاطر نام نویسنده‌ی اثر– ناتالی بابیت- یا هر چیز دیگر، انتشار چنین اثری را قبول می‌کند تا مترجم مستاصل همان‌طور در بهت خود بماند که چرا این کتاب اصلا چاپ شد؟
درباره ی این کتاب و و

۱۳۸۹/۰۸/۲۷

ادبیات شهری یا از شهر نوشتن-اينا فرنوش

جهان داستان تابع زیست فرد است، زیست انسانی که به عنوان نویسنده یا مخاطب با ادبیات سر و کار دارد. از همین رو گونه‌های نویی در ادبیات گاه رخ می‌نماید و گونه‌های قبلی به فراموشی سپرده می‌شود. یکی از گونه‌هایی که در ایران قدمتی نه چندان طولانی دارد اما با این حال رشد فزاینده‌ای در این سال‌ها داشته و دیگر می‌توان ادعا کرد که بیشتر آثار در این گونه نوشته می‌شوند "داستان شهری" است. این مقاله به صورت بسیار مختصری سعی دارد این گونه و تقابل آن با گونه‌های دیگر را باز بشناسد.
"ادبیات شهری" در گونه‌شناسی ادبی نوین، گونه‌ی نسبتاً جدیدی از انواع ادبی است که در تقابل با ادبیات روستایی قرار می‌گیرد. شهر و شهروند در تعاملی دو سویه بر جهات رشد و توسعه یکدیگر تاثیر می‌گذارند.
داستان‌نویس به‌عنوان عضوی از جامعه شهری در معرض انواع تاثیرات محیطی است. پس طبیعی است که عناصر زندگی شهری در داستان های او نمود بیابد. زمانی که نشانه‌ها و نمادهای شهر حضوری گسترده و چشمگیر در اثر ادبی داشته باشند، گونه‌ی خاصی از ادبیات شکل می‌گیرد که منتقدان و صاحب‌نظران حوزه‌ی ادبیات آن را ادبیات شهری نامیده‌اند. در حقیقت می‌توان گفت داستان شهری و یا حتی شعر شهری از انواع رو به گسترش ادبیات شهری به شمار می‌آیند.
با گسترش شهرنشینی و ظهور پیامدهای ناگزیر آن، شهر با همه‌ی موضوعات و اجزایش به عنصری تکرارشونده در اغلب آثار داستانی تبدیل شده است. این داستان‌ها با داشتن عناصر تکراری و مشترک و ساختاری قابل تقلید به علت حذف جزئیات و توجه به کلیات، جایگاه مهمی را در ادبیات شهری به خود اختصاص داده‌اند.
ویژگی مشترک این نوع داستان، استفاده از نمادهایی چون ترافیک، آپارتمان، زندگی کارمندی، رستوران، خیابان و مراکز علمی و فرهنگی است. به‌طور کلی ویژگی‌های داستان شهری را می‌توان چنین برشمرد:
- بستر( مکان) داستان یکی از اجزاء تشکیل‌دهنده‌ی ساختار شهر است. مثل آپارتمان، خیابان، رستوران و…
- روابط بین فردی و نوع دیالوگ آدم‌های داستان متأثر از فضا و خرده‌فرهنگ‌های شهری است.
از نویسندگان این ژانر نوظهور می‌توان به سیامک گلشیری، زویا پیرزاد، فریبا وفی، حسین سناپور و … اشاره کرد.
پدید آمدن داستان شهری می‌تواند بهانه‌ای برای پرداختن عمیق‌تر به مسائل شهری و شهرنشینی باشد. این نوع داستان می‌تواند به موضوعاتی از قبیل: روابط انسانی در کلان شهرها، شهرهای بزرگ، متوسط و کوچک، موضوعات زندگی شهری مثل ترافیک، آپارتمان‌نشینی، دوری از طبیعت و…، گسترش بی‌رویه‌ی شهرها، هنر در شهر (داستان با لوکیشن موزه، فرهنگسرا، سینما و…) و مسائلی از این دست بپردازد.
داستان شهری می‌تواند سیاهی‌های زندگی شهری را به نمایش بگذارد، می‌تواند به زندگی شهری مفهومی تازه و زیباتر ببخشد، می‌تواند ابعاد تازه‌ای از این نوع زندگی را آشکار سازد و می‌تواند تنهایی انسان را در هیاهوی ساختمان‌ها و ماشین‌ها به نمایش بگذارد. این نوع داستان فضای گسترده‌ای پیش‌رو دارد از دغدغه‌های زندگی در یک شهر کوچک کنار مرز یا یک شهر ساحلی توریستی تا یک کلان شهر چند میلیون نفری را می‌تواند در بربگیرد. می‌تواند نگاه خوشبینانه یا بدبینانه‌ای به زندگی شهری داشته باشد و می‌تواند حتی از قالب شهرهای مألوف پا را فراتر بگذارد و دغدغه‌های زندگی در آرمان‌شهرها و شهرهای فوق مدرن را به تصویر بکشد.
داستان شهری در واقع داستان انسان مدرن است با تمام امیدها و آرزوهایش و با تمام اندوه‌ها و شادی‌های انسانی که با ماشین زیسته و از آن رهایی ندارد؛ دوست دارد به طبیعت پناه برد اما می‌داند که آرمان‌شهر او شهر دیگری است.

۱۳۸۹/۰۸/۲۵

یادها- دکتر غلامحسین ساعدی-دكتر بيژن باران

 در اين پست مقاله اي از دوست عزيزم دكتر بيژن باران با كسب اجازه از خودشان گذاشته ام.
سروش عليزاده
رشت افتابي و دوست داشتني
یادها- دکتر غلامحسین ساعدی
مكان. خانه او، پاریس
زمان. تابستان و پاییز 1364/ 1985
افراد. ساعدی، همسرش- بدری لنکرانی، ب.ب.
یادها. نخستین بار بعدازظهری در تابستان بود که بخانه ساعدی وارد شدم. او تازه از چاپخانه برای کارهای مربوط به الفبا آمده بود. با خوشرویی مرا به مهمانخانه برد و همسرش را صدا زد تا ما را بهم معرفی کند. بدری خانم گویا با حسام لنکرانی، فرزند حسین، شوهر صفا حاتمی، خواهر سرهنگ حاتمی، نسبت داشت. حسام کمی پس از ترور مسعود روزنامه نگار در 1326 بقتل رسید.
روی مبل نشسته از نشریات جهان، آهنگر در تبعید، الفبا، کتابهای تازه، پر، علم و جامعه، اجرای ننه انسی در شهرهای آمریکا گپ زدیم. ساعدی 20 الفبا برای پخش در آمریکا داد؛ مقداری هم مجلات چاپ آمریکا را گرفت. او عکسی رنگی از "آقا بزرگ"/ بزرگ علوی را بمن داد که در فیسبوک گذاشته شده. از بزرگ علوی با مهر و شادی حرف می زد.
کتاب شعر 2زبانه ام، راه و رود، را باو دادم.  از اجرای موفق نمایش ننه انسی در 10 شهر بزرگ آمریکا، محتوای جهان، پخش آهنگر در تبعید، ترانه ها و سرودهای کانون موسیقی مترقی ایران، شمارهای 6 و 7 و 8 الفبا سخن گفته شد. در سالهای 1981-1982 کانون هنری نمایش ننه انسی ساعدی را همراه با اجرای ترانه ها و سرودها موسیقی در برخی شهرهای آمریکا اجرا کرد.  این نمایش بکارگردانی ج. پ. و تیم هنری دانشجویی ایرانیان مرکز بسیار موفق بود؛ در هر شهر با استقبال ایرانیان مواجه شد. بهمراه تور هنری به شهرها، کتاب ننه انسی، نوارها، پوسترها، دیگر کتب نظری و ادبی سازمان روی میزها مطلوب حضار واقع شدند.
برایش یک بطری گالنی اسمیرنوف از فرودگاه گرفته بودم. برایمان ودکا در لیوان ریخت؛ با مهربانی سلامت گفته، نوشیدیم. صحبت از این شد که در ایران ساعدی "باب" خروج از داستان و ورود به نمایش است. صادق هدایت با تخیل، غربگرایی، موضوع بکر داستان را به ادبیات مدرن فارسی بطور جدی وارد کرد. ساعدی با تجسم، تخصص در کنه ضمیر ایرانی، حرکت نمایش نویسی مدرن را وارد ادبیات فارسی کرد. زاویه دید در ننه انسی درمیان توده هاست. بساعدی از دیداری با فریدون تنکابنی و صحبت از زاویه دید گفتم. زاویه دید صمد بهرنگی از پایین به بالا، از خلق به قصر است؛ درحال که زاویه دید در داستان تنکابنی از بالا به پایین، از قصر به توده هاست. تنکابنی زاده 1316 مقیم پاریس، بعد به کلن رفت، بسته سیگار وینستون خود را تو یخچال می گذاشت.
کلام شیرین ساعدی مخاطب را به دنیای شخصیتهایی از تبار انسان می برد که همه آنها بوسیله ساعدی بهم مرتبطند. خود ساعدی راوی تاریخ در فلات است که با تمام انسانهای سترگ تاریخ جهان مرتبطند. سلطانپور با لورکا و خارا، شاملو با نرودا و عزیز نسین، بهرنگی با پاموک و ناظم حکمت. یاد این شعر فروغ افتادم: سفر حجمی در خط زمان/ و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن/ حجمی از تصویری آگاه/ که ز مهمانی یک آینه بر می گردد/ و بدین سان ست/ که کسی می میرد/ و کسی می ماند. – تولدی دیگر، ص 160.
ساعدی در جنوب شهر تهران مطبی داشت که به تنگدستان کمک طبی و دارویی می کرد؛ پاتوق روشنفکران عدالتخواه بود. خاطرات فراوان از انسانهای ایثارگر برای روایت داشت. شکنجه او در 1353 توسط ساواک شاهنشاهی و فعالیت سازمان دانشجویان برای رفع شکنجه و آزادی او در جهان مثل توپ رژیم را بی آبرو کرد. خواندن آثار، فرد را به دنیایی تخیلی می برد؛ ولی در مصاحبت با نویسنده آثار، فرد به جهان پرتپش زندگی اجتماعی، سیاسی، ادبی تصعید می کند. ساعدی با حافظه فوق العاده، نظم موثر در روایت، لحن شیرین، چهره بشاش تاریخ یک بازه زمانی ایران را چون جادوگری متبحر در برابر چشم شنونده تجسم می کرد. تجربه های اين دوران به شناخت عميق تر او از انسان و پيچ و خم های روح و روان کمک کرد.
از شاخه تبریز گفت. بهروز دهقانی 1318- 9خرداد 1350، با خواهران رزمنده اش اشرف و روح انگیز، نویسنده، مترجم، چریک فدایی، شکنجه ساواک کلیه هایش را آسیب رساند. روح انگیز بدست رژیم جدید در 8 تیر 60 اعدام شد. از نابدل، شاعر جوان آذربایجان، مناف فلکی، کاظم سعادتی گفت. آنها در روزنامه مهد آزادی آثارشان را منتشر می کردند. نابدل اسطوره مقاومت در برابر شکنجه شد؛ شعرهایی از او را مفتون امینی بفارسی ترجمه کرده. از صمد گفت که در رود تنها غرق شد؛ دسیسه ساواک در مرگ او را رد می کرد. صمد بهرنگی کتاب الدوز و کلاغها را به روح انگیز، همسر کاظم سعادتی، تقدیم کرد. بهروز دهقانی نویسنده مقالات شناخت ادبیات و اجتماع، مترجم افسانه های ایتالیایی ماکسیم گورکی، زندگی و آثار شون اوکیسی بود؛ او برای تحصیل مدتی به امریکا رفت.
دیدار اتفاقی با یکی از چریکها را در فرودگاه فرانکفورت با چنان مسرتی می گفت که مستمع ساعدی را می دید که در شلوغی ساختمان، برادری از دیدن برادری، به شادی کودکانه تصعید می کند. او از دیدار بدرودی با یک انسان سترگ می گفت که در تاریخ راه میرود و نامیراست. پای گپ ساعدی، مخاطب از دالان زمان به جهان بیزمان با ساکنان بیمرگ زنده عبور می کند.

بعدها هر وقت پاریس رفته ام؛ سری به پرلاشز زده بر مزار ساعدی و هدایت، 2 عزیز ایرانی، چند دقیقه ای در مراقبه فرو میروم. یاد کافه نادری پاتوق هدایت و خنده ای بی شیله پیله ساعدی می افتم. زندگی هر دویشان برای بهبود فرهنگ ایرانی قطره قطره در هاون مبارزه با خرافات و استبداد تبخیر شد. ولی زندگی ادبی آنها در بسیاری دیگران ادامه یافت. آیا مرگ آیینه ای بیش نیست که در آن فرد فرهیخته هبوط می کند؛ در جهان تصاویر آیندگان خود حاضر می شود؟ آیا اصلا مرگ برای آنها مفهومی دارد؟ اگرچه زندگی آنها پر از درد و تنهایی بود؛ ولی آثارشان چون کبوتران صلح از بام بدنشان بسوی نسلهای درراه پرواز می کنند – تا لایتناهی و آینده های دور تداوم دارند.
*
در بررسی آثار ساعدی و هدایت یک پرسش کانونی این می شود: تفاوت ساختاری داستان و نمایش چیست؟ روایت در داستان و نمایش، داستانی در نمایش، داستان کوتاه و سناریو چگونه پیش می رود؟ نمایش برای دیدن نوشته می شود؛ داستان برای روایت، نه اجرا، می باشد. واشکافی آثار این 2 نویسنده کمک به نگارش خصیصه های شخصیت پردازی، صحنه پردازی، دیالوگ، دیدگاه راوی، پلات، تم/ موضوع می کند.
دو نقطه عطف در ادبیات فارسی مدرن وجود دارد. یکی هدایت در مونولوگ نویسی که اوج این سبک در بوف کور است. دیگری ساعدی در دیالوگ نویسی که منطبق با قواعد اجرایی نمایش و فیلم است. البته هدایت هم در نمایشنامه نویسی تمرینی کرد؛ ولی در احتناق ماقبل دهه 20ش نمایش در ایران تازه آغاز شده بود.  هدایت باتوشه فرهنگی کهن ایرانی و سبک نوین غربی به نویسش می پرداخت. پروین دختر ساسان 1307، افسانه آفرینش، مازیار آثار نمایشی هدایت اند که بچاپ رسیدند؛ ولی اجرای آنها دانسته نیست. ساعدی با تخصص در خلق و خوی ایرانی، در زمانه ای جدید با رسانه های تصویری، به خلاقیت ادبی پرداخت.
نمایشنامه های ساعدی سریع به سناریوی فیلم و تلویزیون تبدیل شدند. هدایت بهترین مونولوگها را با راوی اول شخص مفرد در ادبیات فارسی پدید آورد؛ اوج آن "من" در بوف کور است. ساعدی دیالوگ را در ادبیات فارسی رایج کرد. دانش تخصصی، روحیه مثبت، آزادگی ساعدی توشه های بیشتری برای ارایه به فرهنگ فارسی بودند. پس اگر هدایت داستانسرایی متنی را در فارسی پدید آورد؛ ساعدی حرکت و محاوره را در ادبیات رایج کرد. اگر هدایت به السنه عتیق فارسی میانه در هند خود را آشنا کرد. ساعدی روان ایرانی را شکافت که بار 3 هزار سال فرهنگ را در خود انبار کرده؛ این واشکافی را برای فارسی زبانان چه در متن چه در اجرا آشکار کرد.
هدایت 1281- 1330 با قضیه parody یا نقیضه یک ژانر ادبی ایجاد کرد که در آن مطایبه، هجو، هزل دست بالا را در دست انداختن ابتذال و نقد اجتماعی داشت. او گاهی با نظم و نوعی قافیه گاهی با نثر مسجع آنها را نوشت. قضیه های تیارت طوفان عشق خون آلود، نمک ترکی، ساق پا، عشق پاک، توپ مروارید، تقریظ نومچه، اختلاط نومچه نمونه اند. لحن او با نوعی تفرعن ملی گرایی همراه بود. شاید نوشین "در" بین نمایشهای تاریخی پیش از ج ج 2 و نمایشهای هنری و اجتماعی پس از آن باشد.
ساعدی لال بازی pantomime را در ادبیات فارسی پروبال داد؛ این ژانر ادبی در اختناق ساواکی دهه 40 خود استعاره ی گویایی برای شرایط اجتماعی ایران بود. در لال بازی از زمان رومیها بازیگر با حرکات سر و تن و بدون سخن پندار، محرکه، عاطفه، روایت، و شخصیت خود را ورای کلمات ارایه میدهد. او نام مستعار گوهر مراد را از سنگ گور دختر جوانمرگی در گورستان نزدیک خانه اش در تبریز گزید.
ساعدی یک از بنیانگزاران کانون نویسندگان در ایران در 1347 و هم در تبعید در 1361 بود. چندین بار به زندان انداخته شد. شاملو آزادی ساعدی در ۱۳۵۴ از زندان را چنین می نویسد: آنچه از ساعدی، زندان شاه را ترک گفت جنازه نيم جانی بيشتر نبود. ساعدی با آن خلاقيت جوشان پس از شکنجه های جسمی و بيشتر روحی زندان اوين، ديگر مطلقا زندگی نکرد. آهسته آهسته در خود تپيد و تپيد تا مرد.
کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی – اتحادیه ملی- برای آزادی ساعدی از زندان آکسیونهای گوناگون در جهان راه انداخت. پس از خروج از زندان ساعدی درهم شکسته يکی از سازمان دهندگان و برگزار کنندگان شب های شعر انستيتو گوته در مهر ۱۳۵۶ بنام ده شب شعر شد. این ده شب برای اعتراض مدنی و آشکار کانون نويسندگان و روشنفکران به رژيم شاه بود. او همان سال در لندن به شاملو پيوست و با هم نشريه ايرانشهر را منتشر کردند.    

سالشمار. این 2 بخش از 2 منبع دانشنامه و ویکیپیدیا برگرفته شده که در منابع در زیر آمده؛ با تصحیحات ویرایش شده اند.

1314 تولد در تبریز، روز سه شنبه 24 دی؛نام پدر: علی اصغر؛ نام مادر: طیبه

1316 تولد برادر، علی اکبر 26 آذر

1322 تولد خواهر ناهید

1322 ورود به دبستان بدر

1330 آغاز فعالیت هم زمان با نهضت ملی 

1331 مسئولیت انتشار روزنامه های فریاد، صعود، جوانان آذربایجان؛ انتشار مقالات و داستان در این سه روزنامه؛ نیز در دانش آموز، چاپ تهران

1332 بعد از کودتای 28 مرداد دو ماه مخفی می شود. شهریور سال 1332 دستگیر؛ چند ماه در زندان بسر می برد. داستان بلند نخود هر آش را نوشت که چاپ نشده

1334 ورود به دانشکده پزشکی تبریز

1335 همکاری با مجله سخن؛ انتشار داستان مرغ انجیر؛ چاپ و انتشار پیگمالیون- داستان و نمایشنامه در تبریز

1336 انتشار داستان خانه های شهر ری در تبریز؛ نمایشنامه لیلاج ها در مجله سخن

1337 رهبری جنبش های دانشجویی و اعتصابات دانشگاه تبریز؛ آشنایی و دوستی با صمد بهرنگی، بهروز دهقانی، مفتون امینی، کاظم سعادتی، مناف ملکی؛ نوشتن داستان کوتاه شکایت و نمایشنامه تک پرده ای غیوران شب

1338 نمایشنامه تک پرده ای سایه شبانه

1339 انتشار نمایشنامه کار بافک ها در سنگر، ناشر کتابفروشی تهران- تبری؛ انتشار مجموعه داستانهای کوتاه شب نشینی با شکوه، تبریز؛ نمایشنامه سفر مرد خسته در 4 پرده چاپ نشده

1340 فارغ التحصیل دانشکده پزشکی؛ گذراندن پایان نامه ای به نام علل اجتماعی پیسکونوروزها در آذربایجان که بعد از ماهها بحث و جدل با اکراه پذیرفته شد؛ انتشار نمایشنامه کلاته گل به صورت مخفی در تهران

1341 مسافرت به تهران. اعزام به خدمت سربازی- طبیب پادگان سلطنت آباد به صورت سرباز صفر، نوشتن داستانهای کوتاه درباره زندگی سربازی که چند داستان به نام های صدای خونه، پادگان خاکستری، مانع آتش در مجله کلک چاپ شد- بعد از مرگش؛ افتتاح مطب شبانه روزی به اتفاق برادرش دکتر علی اکبر در دلگشا؛ همکاری با کتاب هفته و مجله آرش؛ آشنایی و دوستی با احمد شاملو، جلال آل احمد، پرویز ناتل خانلری، رضا براهنی، محمود آزاد تهرانی، سیروس طاهباز، محمد نقی ابراهیمی، رضا سید حسینی، بهمن فرسی، به آذین، اسماعیل شاهرودی، جمال میرصادقی

1342 انتشار ده لال بازی/ پانتومیم. پانتومیم فقیر توسط جعفر والی در تلویزیون اجرا شد. ورود به بیمارستان روانی روزبه جهت اخذ تخصص بیماریهای اعصاب و روان. آشنایی و همکاری با دکتر مسعود میربها و دکتر حسن مرندی. همکاری با موسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی در انتشار تک نگاری ایلخچی؛ چاپ مقالات علمی در مجله روان پزشکی. ترجمه کتاب شناخت خویشتن از آرتور جرسیلد با دکتر محمدتقی براهنی، چاپ تبریز. ترجمه کتاب قلب و بیماریهای قلبی و فشار خون، ه. بله کسلی، با دکتر محمدعلی نقشینه، چاپ تبریز؛ همکاری با کتاب هفته

1343 سفر به آذربایجان؛ حاصلش نوشتن تک نگاری خیاویا مشکین شهر؛ لال بازی در انتظار در مجله آرش. انتشار 8 داستان پیوسته به نام عزاداران بیل، انتشارات نیل، تهران

1344 انتشار نمایشنامه چوب بدستهای ورزیل، انتشارات مروارید، تهران. به کارگردانی جعفر والی در تالار سنگلج روی صحنه آمد. انتشار تک رنگی خیاویا مشکین شهر، توسط موسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی. انتشار نمایشنامه بهترین بابای دنیا، انتشارات شفق، تهران. به کارگردانی عزت الله انتظامی در تالار سنگلج روی صحنه آمد. نوشتن داستان بلند مقتل که دو فصل آن در مجله نگین 1349 چاپ شد. سفر به حاشیه خلیج فارس برای بررسی وضع اجتماعی، آداب و سنن بومی آن خطه

1345 انتشار تک نگاری اهل هوا توسط موسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی. انتشار مجموعه داستان دندیل، انتشارات جوانه، تهران. انتشار پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت، انتشارات اشرفی، تهران. نمایشنامه های بامها و زیر بامها، از پا نیفتاده ها به کارگردانی جعفر والی در تلویزیون؛ ننه انسی در تئاتر سنگلج اجرا شد. نمایش گرگها، گاو در تلویزیون به کارگردانی جعفر والی. انتشار مجموعه داستان واهمه های بی نام و نشان، انتشارات نیل، تهران. داستان آرامش در حضور دیگران از این مجموعه توسط ناصر تقوایی به صورت فیلم درآمد. انتشار نمایشنامه آی بی کلاه، آی با کلاه، انتشارات نیل، تهران. به کارگردانی جعفر والی در تالار سنگلج به روی صحنه آمد. انتشار خانه روشنی، پنج نمایشنامه، انتشارات اشرفی، تهران. نمایشنامه  خانه روشنی توسط علی نصیریان، نمایشنامه دعوت توسط جعفر والی، کارگردانی و به روی صحنه رفت. نمایشنامه دست بالای دست به کارگردانی جعفر والی، نمایشنامه خوشا به حال بردباران به کارگردانی داوود رشیدی در 1346 در تلویزیون اجرا شدند. مذاکره با دولت وقت به اتفاق جلال آل احمد، رضا براهنی و سیروس طاهباز برای رفع سانسور از اهل قلم و مطبوعات. تشکیل هسته اصلی کانون نویسندگان. همکاری با مجله های جهان نو، فردوسی، خوشه، نگین و جنگ های ادبی. انتشار داستان ترس و لرز، 6 داستان پیوسته، انتشارات زمان، تهران. انتشار نمایشنامه دیکته و زاویه، 2 نمایشنامه، انتشارات نیل، تهران. به کارگردانی داوود رشیدی در تالار سنگلج به اجرا در آمد. سفر به آذربایجان جهت تدارک تک نگاری قراداغ. قسمتهایی از آن به نام کلیبر، مرند، اهر، خوی، رضائیه در مجله پیک جوانان در 1351 به چاپ رسیدند.

1348 انتشار رمان توپ، انتشارات اشرفی، تهران. انتشار نمایشنامه پروار بندان، انتشارات نیل، تهران. به کارگردانی محمدعلی جعفری در تهران و شهرستانها به روی صحنه آمد. انتشار فیلمنامه فصل گستاخی، انتشارات نیل، تهران؛ گم شده لب دریا، داستان کودکان که توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد.

1349  انتشار نمایشنامه وای بر مغلوب، انتشارات نیل، تهران. به کارگردانی داوود رشیدی در تالار سنگلج اجرا شد. انتشار نمایشنامه جانشین، انتشارات نیل، تهران. فیلمنامه ما نمی شنویم- 3 فیلمنامه کوتاه، انتشارات پیام، تهران. نمایشنامه ضحاک به دلیل سانسور وقت منتشر نشد.

1350  انتشار فیلمنامه گاو براساس قصه ای از کتاب عزاداران بیل. در 1348 توسط داریوش مهرجویی به صورت فیلم درآمده بود. انتشار نمایشنامه چشم در برابر چشم، انتشارات امیر کبیر،تهران. در 1351 به کارگردانی هرمز هدایت به روی صحنه رفت.

1353 انتشار مجله الفبا با همکاری نویسندگان معتبر، ناشر امیر کبیر. مجموعاً 6 شماره به چاپ رسید. نوشتن نمایشنامه مار در محراب؛ به خاطر سانسور وقت در سال 1372 تحت عنوان مار در معبد توسط انتشارات به نگار به چاپ رسید. چاپ داستان بازی تمام شد در شماره اول الفبا.

1353  اردیبهشت سفر به لاسگرد، اطراف سمنان جهت تهیه تک نگاری راجع به شهرکهای نوبنیاد. دستگیری توسط ساواک؛ انتقالش به زندان قزل قلعه؛ بعد به اوین. مدت یکسال در سلول انفرادی بود و شکنجه شد. پیش از این بارها توسط ساواک و شهربانی دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. یک بار منجر به بستری شدنش در بیمارستان جاوید شد. نگارش رمان تاتار خندان که در زندان نوشته بود. در دهه 50 ضمن فعالیت سیاسی گسترده ای با طیف وسیعی از مبارزان راه آزادی ارتباط دارد که تا پایان عمرش ادامه پیدا می کند. انتشار کتاب کلاته نان، داستانی برای کودکان، ناشر امیرکبیر، تهران .

 1354 آزادی از زندان. انتشار عاقبت قلم فرسایی- 2 نمایشنامه، انتشارات آگاه تهران. فیلمنامه عافیتگاه که بعد از مرگش توسط انتشارات اسپرک در 1368 به چاپ رسید. سفر به شمال و نوشتن نمایشنامه هنگامه آرایان که هنوز چاپ نشده است.

1355 سفر به تبریز و نوشتن رمان غریبه در شهر. بعد از مرگش در 1369 توسط انتشارات اسپرک منتشر شد.

1356  انتشار گور و گهواره- 3 داستان، انتشارات آگاه، تهران. براساس داستان آشغالدونی از این مجموعه فیلمنامه دایره مینا نوشته شد که توسط داریوش مهرجویی به فیلم درآمد. انتشار نمایشنامه ماه عسل، انتشارات امیرکبیر، تهران. چاپ نمایشنامه تک پرده ای رگ و ریشه دربدری در شماره 6 الفبا. ترجمه برخی از آثارش به زبانهای روسی، انگلیسی، آلمانی. سخنرانی در شبهای شعر انجمن گوته، تحت عنوان شبه هنرمند. در 1357 انتشارات امیرکبیر آنرا در کتاب ده شب شعر به چاپ رساند.

1357 سفر به آمریکا بنا به دعوت انجمن قلم آمریکا و ناشرین آمریکایی. ایراد سخنرانیهای متعدد و عقد چند قرارداد برای ترجمه کتابهایش با ناشر معروف راندم هاوس. سفر به لندن در پاییز همان سال، همکاری با احمد شاملو در انتشار روزنامه فرهنگی- سیاسی ایرانشهر. بازگشت به ایران در اوایل زمستان. انتشار کلاته کار، داستان کودکان، انتشارات امیرکبیر، تهران

1358  انتشار مقالات سیاسی و اجتماعی در روزنامه های کیهان، اطلاعات. انتشار داستان واگن سیاه در کتاب جمعه، شماره اول

1359 نوشتن قصه ها و نمایشنامه هایی که هنوز منتشر نشده اند. از جمله داستانهای اسکندر و سمندر در گردباد، بوسه عذرا، خانه باید تمیز باشد، جوجه تیغی؛ نمایشنامه های خرمن سوزها، باران، پرندگان در طویله. تعدادی داستان و نمایشنامه که ناتمام و بدون عنوان برجای مانده اند. داستان بلند و به هم پیوسته سفرنامه سفیران خدیو مصر به دیار امیر تاتارها. از سالهای قبل شروع به نوشتن آن کرده بود؛ چند قسمت آن در مجله آرش به چاپ رسید. داستان شنبه شروع شد در مجله آرش چاپ شد. نمایشنامه تک پرده ای خیاط جادو شده و 3 داستان میهمانی، ساندویچ، آشفته حالان بیدار بخت در مجله های آدینه، دنیای سخن ، کتاب، نگار، آرش چاپ شدند

1360 سفر به پاریس در اواخر سال ازدواج با خانم بدری لنکرانی

1361-1364  انتشار مجدد الفبا در پاریس. نمایشنامه اتللو در سرزمین عجایب، پرده داران آینه افروز و  فیلمنامه دکتر اکبر، رنسانس را نوشت. اولی در پاریس اجرا شد. همکاری با داریوش مهرجویی برای فیلمنامه مولوس کورپوس براساس داستان خانه باید تمیز باشد. مقالات، داستان، نمایشنامه ها که ناتمام ماندند

1364  فوت 2 آذر، دفن در گورستان پرلاشز پاریس با تشیع پرشکوه دوستداران فرهنگ ایران

آثار.
داستان‌های کوتاه:
۱۳۳۴  خانه‌‏های شهر ری
۱۳۳۵  مرغ انجیر
۱۳۳۹  شب نشینی باشکوه
۱۳۴۱  گدا
۱۳۴۳  عزاداران بیل، ۸ داستان کوتاه پیوسته
۱۳۴۵  دندیل، ۴ داستان کوتاه؛ گور و گهواره،۳ داستان کوتاه
۱۳۴۶  واهمه‌‏های بی‌‏نام و نشان،۶ داستان کوتاه
۱۳۴۷  ترس و لرز،۶ داستان کوتاه پیوسته
۱۳۷۷  آشفته حالان بیدار بخت،‏۱۰ داستان کوتاه
رمان:
۱۳۴۸  توپ
۱۳۵۳  تاتار خندان
۱۳۵۵  غریبه در شهر؛ جای پنجه در هوا، ناتمام
نمایش‌نامه
۱۳۳۶  لیلاج
۱۳۳۸  قاصدکها؛ شان فریبک
۱۳۳۹  کار بافک‌‏ها در سنگر
۱۳۴۰  کلاته گل، انتظار
۱۳۴۱  عروسی ‏
۱۳۴۲  ده لال بازی، ۱۰ نمایش نامه پانتونیم
۱۳۴۴  چوب به دست‌‏های ورزیل؛ بهترین بابای دنیا
۱۳۴۵  پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت
۱۳۴۶  آی با کلاه، آی بی کلاه؛ خانه روشنی، ۵ نمایشنامه
۱۳۴۷  دیکته و زاویه، ۲ نمایشنامه
۱۳۴۸  پروار بندان، فصل گستاخی
۱۳۴۹  وای بر مغلوب؛ ما نمی‌‏شنویم، ۳ نمایشنامه؛ جانشین
۱۳۵۰  چشم در برابر چشم
۱۳۵۲  مار در معبد
۱۳۵۲  قوردلار
۱۳۵۴ عاقبت قلم فرسایی، ۲ نمایشنامه
۱۳۵۴  هنگامه آرایان
۱۳۵۵  ضحاک
۱۳۵۷  ماه عسل؛ آی باکلاه؛ جانشین؛ ما نمی شنویم
 فیلمنامه:
۱۳۴۸  فصل گستاخی
۱۳۵۰  گاو
۱۳۵۷  عافیتگاه
۱۳۶۱  مولوس کورپوس
تک‌‏نگاری‌‏ها:
۱۳۴۲  ایلخچی
۱۳۴۳  خیاو یا مشکین شهر
۱۳۴۵  اهل هوا
 ترجمه:
۱۳۴۲  شناخت خویش، آرتور جرسیلد، با محمد نقی براهنی
۱۳۴۲  قلب- بیماری‌‏های قلبی و فشار خون، ه. بله کسلی، با محمد علی نقشینه
۱۳۴۳  آمریکا آمریکا، الیاکازان، با محمد نقی براهنی
نمایش‌نامه‌های اجرا شده
۱۳۴۲  پانتومیم فقیر با بازی جعفر والی در تلویزیون
۱۳۴۴  چوب بدستهای ورزیل به کارگردانی جعفر والی، بهترین بابای دنیا به کارگردانی انتظامی در تئاتر سنگلج
۱۳۴۵  بامها و زیر بامها، از پا نیفتاده ها، گرگها، گاو به کارگردانی جعفر والی در تلویزیون، ننه انسی به کارگردانی جعفر والی در تئاتر سنگلج
۱۳۴۶  آی با کلاه - آی بی کلاه، دعوت به کارگردانی جعفر والی درتئاتر سنگلج؛ خانه روشنی به کارگردانی علی نصیریان؛ دست بالای دست به کارگردانی جعفر والی؛ خوشا به حال بردباران به کارگردانی داوود رشیدی در تلویزیون
۱۳۴۷  دیکته و زاویه به کارگردانی داوود رشیدی درتئاتر سنگلج
۱۳۴۸  پروار بندان به کارگردانی محمدعلی جعفری در تهران و شهرستانها
۱۳۴۹  وای بر مغلوب به کارگردانی داوود رشیدی در تئاترسنگلج
۱۳۵۱  چشم در برابر چشم به کارگردانی هرمز هدایت در سالن دانشجویی
۱۳۶۳  اتللو در سرزمین عجایب به کارگردانی ناصر رحمانی نژاد در پاریس و چند شهردیگر اروپا؛ ننه انسی به کارگردانی ج. پ. در 10 شهر آمریکا

۱۳۶۱ آغاز مجدد فصلنامه الفبا در پاریس در 7 شماره تا کمی پس از 1364 بکوشش همسرش. قبلا در 1353 در تهران 6 شماره منتشر شدند.
۱۳۸۷ بنیاد فرهنگی آذرتورک اولین جایزهٔ ادبی خود را برای 75 سالگی تولد غلامحسین ساعدی به نام او نام‌گذاری کرد.

‏13‏/11‏/2010
منابع.
·   ساعدی، غلامحسین، غریبه در شهر، تهران: انتشارات بهنام: ۱۳۷۸، پشت جلد.
·   الفبا شماره ۷، ص۱۰، چاپ پاریس، ۱۳۶۵. 
·   ویژه نامه غلامحسین ساعدی، مجله قابیل. 
·   حيي آرين پور، از صبا تا نيما، ج 1، ص 366-322، از نيما تا روزگار ما، ج 3، ص 441-433.
·   ابوالقاسم جنتي عطائي، بنياد نمايش درايران، تهران، 1333
·   بهرام بضائي، نمايش درايران، تهران، 1344
·   جمشيد ملک پور، ادبيات نمايش درايران، تهران، 1363.
·   جنون شجاعان در  تاتار خندان، نگاهی به رمان تاتار خندان از غلامحسین ساعدی، علیرضا ذیحق.
·   ده شب شعر، کوشش ناصر موذن، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1357.
·   تولدی دیگر، فروغ فرخزاد، انتشارات مروارید، تهران، 1342.
·   غلامحسین ساعدی و رزم نامه غریبه در شهر، نگاهی به رمان غریبه در شهر از غلامحسین ساعدی، علیرضا ذیحق.  http://mandegar.info/1388/Bahman/a-zihagh2.asp
·   تمثیل و نماد در نمایشنامه‌های غلامحسین ساعدی، با نگاهی به نمایشنامه ضحاک، علیرضا ذیحق
·   غلامحسین ساعدی و اثری روان محور، یادداشتی بر نمایشنامه وای بر مغلوب، علیرضا ذیحق
·   بیست سال از مرگ غلامحسین ساعدی گذشت، بی‌بی‌سی فارسی.
·   ویژه نامه زندگی و آثار غلامحسین ساعدی، علیرضا ذیحق
·   ایرج پارسی نژاد، قضیه در آثار صادق هدایت http://fis-iran.org/fa/irannameh/volxvi/hedayat-qazzieh-parody  
·   ویژه نامه ساعدی ـ ماهنامه مهرهرمز http://www.aliaram.com/files/mehrhormoz-2-1388-asly.htm