۱۳۹۳/۰۸/۰۸



روایت معادل با زندگی و فقدان آن برابر با مرگ است.

اگر شهرزاد دیگر داستانی برای تعریف کردن نداشته باشد سرش از بدن جدا می شود. حکیم دوبان هم وضعیتی مانند شهرزاد دارد و چون مرگ تهدیدش می کند از او می خواهد اجازه دهد داستان تمساح (نهنگ) را تعریف کند .سلطان چنین اجازه ای نمی دهد و حکیم کشته می شود. اما دوباره حکیم با داستان از شاه انتقام می گیرد و شکل این انتقام یکی از زیباترین تصاویر هزار و یک شب است : دوبان حکیم به شاه به شاه بی رحم کتابی می دهد تا وقتی دارند سرش را از بدنش جدا می کنند بخواند......
« ای ملک ، حال می توانی تمام کتاب را بنگری.
ملک کتاب بستد و خواست که آن را بگشاید .ورق های کتاب به هم پیوست. انگشت به آب دهان تر کرده ورقی چند بگشود و به آسانی گشوده نمی شد. چون شش ورق بگشود به کتاب اندر خطی نیافت. گفت : ای حکیم خطی در کتاب نیافتم.
حکیم گفت :ورقی چند نیز بگردان.
ملک اوراق همی گشود تا اینکه زهری که در کتاب کار برده بود بر ملک کارگر آمد و در حالی که چند قدم برداشت فریادی بلند بر آورد و بیافتاد.
پس کتابی که داستان نگوید هلاک می کند .فقدان روایت برابر با مرگ است .
روایت ناقص نیز حاصلش مرگ است. برای مثال مباشر مطبخ سلطان که ادعا می کند حکایتش بهتر از حکایت گوژپشت است. 
:« این سرگذشت شگفت انگیزی بود که دیروز می خواستم برایت تعریف کنم و امروز آن را با تمام جزییاتش تعریف کردم. آیا این سرگذشت از سرگذشت گوژپشت شگفت انگیز تر نیست؟»
سلطان جواب داد:«نه، این طور نیست. ادعایت حقیقت ندارد. باید هر چهار تن شما را به دا آویزم.»
فقدان روایت تنها، رویه دیگر روایت زندگی بخش نیست.میل به شنیدن هم خطر مرگ در پیش دارد .اگر پرگویی انسان را از مرگ نجات می دهد کنجکاوی به مرگ منجر می شود.این قانون زیر بنای طرح یکی از غنی ترین داستان های هزار و یکشب ، یعنی حکایت حمال و دختران است. 
1.  حکایت حکیم دوبان در حکایت وزیر و پسر پادشاه نقل شده است.
2.حمال و دختران از حکایت های شب نهم است.