۱۳۸۹/۰۴/۱۴

امروز دو شنبه افسرده ترین مرد روی زمینم

درود
روز ها چقدر می توانند متفاوت باشند.
هر چیزی یک اثری دارد و این اثر می تواند همان زمان و یا مدتی بعد اتفاق بیافتد.
حال اگر این اتفاق ناخواسته باشد و ظلمی باشد در حق یک نفر دیگر بسیار دردناک تر است.
مخصوصا اگر یک سال زندگی یک جوان را به عقب بیاندازی و یا شاید برنامه ریزی یک ساله یک نفر را ویران کنی.
خیلی پیش آمده از اشتباهات دیگران در این وبلاگ بنالم و گله کنم.
اما امروز باید خودم را به شدت سرزنش کنم. چون من با عث تمام مشکلاتی که در بالا پیش آمده هستم.
چند ماه پیش در اوج ثبت نام برای کنکور دانشگاه آزاد که ردیف منتظر ایستاده بودند که ثبت نام اینترنتی کنند و من به همراه دو دوست دیگرم تند تند مشغول ثبت نام مردم بودیم .
که سه دختر خانم که دو نفرشان خواهر هستند و بچه محل مان هم برای ثبت نام آمدند و من کار هایشان را انجام دادم.
اما نمی دانم چه پیش امد که ثبت نام یکی شان ثبت نهایی نشد و من متوجه نشدم.
امروز بعد از چند ماه امدند کارت ورود به جلسه شان را بگیرند که کارت دو نفر امد ولی کارت یک نفرشان نبود.
یعنی اصلا ثبت نام نشده بود. درست است که باید خودش هم نگاه می کرد که پرینت ثبت نامش درست است یا نه ولی مقصر اول و اخر جریان من هستم و من وظیفه داشتم کار را درست تحویل دهم.
چیزی که بسیار من را افسرده و غمگین می کند این است که این خانم بسیار محترم هیچ اعتراضی به من نکرد.
حتی یک کلمه هم گله نکرد. نه خودش و نه خانواده اش.
اگر اعتراض می کردند و چه می دانم توی سرم می زدند . شکایت می کردند و یا هر کار دیگری شاید من این قدر ناراحت نمی شدم.
حتی حاضر نشدند پول خرید دفترچه دانشگاه آزاد را هم که چند ماه پیش خریده بودند پس بگیرند.
من دیروز شاد ترین آدم روی زمین بودم و امروز افسرده ترین مرد روی زمین.
راست می گند که زندگی مثل یک سیبی هست که به هوا پرتش می کنی و تا به زمین بیاید هزار چرخ می زند.
نمی دانم چکار باید بکنم و چطور می شود این مشکل را حل کرد. من اگر جای ان خانم بودم حتمن کله طرف را از جا می کندم.
شما جای او بودید چه می کردید؟یا اگر به جای من بودید؟

۴ نظر:

دمادم گفت...

هیچ. شما هم اگر بودید همین کار را می کردید. هرکسدیگر هم که بود اگر منطقینگاه میکرد همین کار را میکرد. اشتباه جزیی از کار است و وقتی عمدی نیست ،نیست دیگه. با هیچ داد و هواری هم درست نخواهدشد.

عاطفه صرفه جو گفت...

اوه...عجب اشتباهی !!!

حالا عذاب وجدان بس است و تجربه کن تا حواست را جمع کنی. شاید اون اصلن قبول نمی شد. تازه با این کارت خونواد ه اون دخترم از خرج و مخارج سنگین دانشگاه آزاد نجات دادی. تا سال دیگه احتمالن کنکور آزاد ورداشته می شه. البته الانم دانشگاه آزاد لاهیجان فوق دیپلم را بدون کنکور دانشجو می گیره.
تازه می گم کسی که بلد نیست خودش ثبت نام دانشگاه کنه چرا بره دانشگاه؟ در ثانی حواس اون باید بیشتر جمع می شد که برگه را نگاه می کرد. بی خیال بابا. دانشگاه و مدرک و لیسانس و فوق لیسانس چه ارزشی داره تا جالا دانشگاه آزادش ارزش داشته باشه. احتمالن امسال بختش باز می شه و عروس می شه و می ره خونه ی شوهر !!! تو خودشو ناراحت نکن.

مه ناز یوسفی گفت...

البته حرفهای خانم صرفه جو خیلی دلداری آرام کننده بود اما من می گویم در هر حال موقعیت بدیست. و نمی دانم در این موقعیت باید چه کرد فقط دعا می کنم ضررهای احتمالی این اتفاق به حداقل میزانش برسد

بهروز گفت...

سلام
گذشته ها گذشته مرد
حواستو باید جمع کنی
یاد یه دیالوگ از فیلم بوی خوش زن افتادم اونجا که آل پاچینو میگفت:به دوستات دروغ بگی به زنت خیانت کنی و به پدر و مادرت سالی فقط یه بار زنگ بزنی.زندگی همین مزخرفاته چارلی.
واقعا سروش زندگی همین مزخرفاته