۱۳۸۸/۰۵/۰۱

یک شعر ار ستار جانعلی پور



درود بر مهربان یاران


ستار جانعلی پور از دوستان شاعر من است.


اهل رشت است و فعلن در کرج اقامت دارد.


این شعر تامل بر انگیز در باره وطن از اوست .
اين شعر هم براي نقد است.




پایان غاز وحشی
من چای را در فنجان تو می ریزم
نان را اندازه دهان تو می گیرم
و سیگار آخر را
روی لب های تو روشن می کنم
وطنم !
این آبی روشن
دیوانگی جوهری است
که تنها تو را می نویسد
تو را
تا لحظه ی آخر
که دورش انداخته اند .
آنقدر ساده ای که می توان
روی تکه پارچه ای رنگت کرد
و در اتوبوسی دیوانه
شهر را نشانت داد
سیاه می شوی
سرفه می کنی
و شاید زنبوری گرسنه
رنگ هایت را بدزدد
اما تو همیشه ای
و رنگهایت را به خاطر سپرده ایم
می توان با تو سکوت کرد
تا دو صندلی چوبی
از نو
دور میز کوچکی
روبروی هم بنشینند
شاید فرصت
همین لحظه کوتاه باشد
بهتر است در عکسی دو نفره
لبخند بزنیم
تنها همین قاب چوبی کوچک
ما را به خاطر خواهد سپرد
همچنان که پرندگان بسیاری
هنوز در قابها زنده اند .
وطنم!
گلویی کوچک
می تواند پایان غازی وحشی باشد
به همان سادگی که مرگ در خواهد زد
بی آنکه فشار دستی بر گلو مانده باشد
ما تنها یکبار می میریم
همچنان که درختان با یکبار افتادن
اما تو
همان کلاه قدیمی هستی
که هر بار بیفتی
دوباره بر سر می گذاریم .


۱۵ نظر:

گفتگو گفت...

با سلام و سلام
وبلاگ گفتگوی ادبیات شروع به کار کرد.

نیره نورالهدی گفت...

سلام
ممنون سروده ی زیبایی بود.تک تک جملاتش یک دنیا تفسیر و خاطره در خود از وطن پنهان داشت.

...آری شاید همین قاب کوچک چوبی خاطره ما را به خاطر بسپارد...
ملودی وبتون هم خیلی زیباست.می شه کدش رو برام بفرستید؟

مریم اسحاقی گفت...

سلام روایت پارسی عزیز
شعر زیبایی خواندم. به خصوص سطرهای پایانی
لبخند بزنیم
تنها همین قاب چوبی کوچک
ما را به خاطر خواهد سپرد
....
و سطر آخر وطن، کلاهی که می افتد و بر سرش می نهیم بسیار بکر و بدیع بود.
پایدار باشید. سپاس از نظرتان.

مي سم - فريشته گفت...

سلام و درود !

1- خانم فرشته همسرم است. 2-ايشان از بانوان خوب نويسنده هستند كه در انجمن داستان بابلسر با ايشان آشنا شده ودر سال 1382 با هم ازدواج كرده كه حاصل اين پيوند ميمون دو دسته گلي است كه هميشه عكسشان را توي وبلاگمان مي بينيد! 3- در حال حاضر به لحاظ شغلي ( وكالت )در قم به سر مي بريم. 4- آبكنار از آن نويسنده هايي است كه كارهايش را خيلي دوست دارم و روي داستانم تاثير گذاشته.

ببخشيد از اين روده درازي حقير !


پايدار باشي .

Unknown گفت...

دوست عزيز مي سم و بانو فرشته خوشحالم از اين كه دوستاني مانند شما دارم.
نيره جان اطاعت امر شد
خانم اسحاقي
شما كه بچه محل مايي اين روايت پارسي كيه؟! ممنون از نظر شما

نظام الئدین مقدسی گفت...

درود بر بزرگ مرد .

سروش جان

چه شعری . چه شعری . حسابی لذت بردم . به ستار سلام برسان . درود بگو . معلوم است که شاعری اصیل است و شاعرانی که فقط پز می دهند به دور . خوشا به حالت با این دوستان شاعرت . اصلا تصویرش شعر است . دارم اغراق می کنم ؟ نمی دانم . ولی یک باره خواندم و احساسی شدم .


سروش عزیز دوست دارم درباره داستانم بیشتر نظر بدهی .

یک سئوال هم دارم بپرسم :این وبلاگ گفتگو خوبه ؟ بریم ؟

فرشته گفت...

هم دياري عزيز سلام !يك روز هايي ما مدام به شما سر ميزديم تا ببينيم كي به روز مي شويد.
حالا شما ؟!جالب است .ما به شما افتخار مي كنيم .اميدوارم از چالش هاي اخير رهايي يابيد وهر چه زودتر به اهدافتان برسيد.
اگر كاري از دست ما بر مي آيد دريغ نكنيد.

داستانسرا(عمولی) گفت...

1)سرووووووووووووووووش بازم که ده تا ده تا آپ کردی پسر جان.چه فکی داری تو ماشششالله.
2)تفلد ماندلا هم مبارک ایشالله عروسی خودت شیرینی بدی.
3)چه گیری دادی به این باجا!!!!بابا بچه محلمونه زیاد سخ نگیر.
4)داشت تو کدوم شعبه کار میکنه ژیگووووول؟؟؟؟؟
5)شعر دوستت عااااااااااااالی بود بازم از اینا داشتی روکن.
6)هیچی دیگه ،فهلا خودافییییییییس!!!(آیکون بوس بوس بوس بهدشم لالا)

... گفت...

ارسال یک نظر و تنها یک نظر این جایز نیست پس سکوت می کنم. سکوت می کنم تا تو هم بخوانی حرفهای یه وطن مرده را

شهرام بیطار گفت...

سلام دوست خوبم
واقعاً زیبا بود
ممنونم از شما و دوست خوب تون





با درود و سپاس فراوان : شهرام

ایلشن جلاسی گفت...

سلام بر روایت پارسی عزیز

الهام کیانپور گفت...

سلام و درود
سپاسگزار از حضورتان
شعرهاوقلم ستار را همیشه دوست داشته ام مخصوصا در کارهایی با تو اجتماعی روز ...
پایدار باشید .

شهرام بیطار گفت...

آقا همیشه به سفر و شادی
دلم برای اون ور ها یه ذره شده . امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی دوست خوبم

داستانسرا(عمولی) گفت...

نبینم میام اینجا و پست جدید نمیبینم سروووووووووووووش!!!

سایه سپید گفت...

شعر زیبا بود...عجب داستان بلندی پایین هست...فکم داغون شد و داستان تموم نشد!!!!