اسماعیل فصیح، داستان نویس مشهور ایرانی، که آثارش مورد استقبال فراوان خوانندگان بیشماری قرار گرفته، عصر روز پنجشنبه در بیمارستان شرکت نفت تهران درگذشت.
روحش شاد و در بهشت مقيم بادداستانهای «ثریا در اغما»، «زمستان 62» و «باده کهن»، «داستان جاوید» و «دل کور» همچنین ترجمه کتاب «وضعیت آخر» اثر توماس هریس، با چاپهای پیاپی، در شمار پرفروش ترین کتابهای بعدازانقلاب بوده اند که خوانندگان بسیار، از جمله بخشهای بزرگی از اقشار کمتر علاقه مند به رمان را نیز به خود جلب کرد.
اسماعیل فصیح که به ندرت تن به گفتگو با رسانه ها داده بود، در پاسخ به پرسش خبرنگار ایسنا در باره تلاش بهمن فرمان آرا برای فیلم کردن بعضی از داستانها از جمله زمستان 62 گفته بود: «بهمن فرمان آرا وقتی «زمستان 62» را خواند، می خواست آن را فیلم کند. یکی از دلایل بازگشت فرمان آرا به ایران، عشق ساختن زمستان 62 بود. او سناریوهایی از سه کتاب «داستان جاوید»، «زمستان 62» و «باده کهن» می نویسد اماهرسه تقریباً بدون هیچ صحبتی و حتا اصلاحیه ای [از طرف ارشاد اسلامی] رد می شوند.اسماعیل فصیح افزوده بود: هیچکدام از اینها اجازه فیلم شدن ندارند. خلاصه کار را که به وزارت ارشاد دادند جواب منفی بود. حتا به باده کهن که عرفان اسلامی است هم اجازه ندادند.اسماعیل فصیح افزوده بود: «از شراب خام قبل از انقلاب سریالی در 13 اپیزود تهیه شد که 9 قسمتش هم اجرا شد و الان در آرشیو شبکه 2 خاک می خورد. یادم هست که نقش جلال آریان را داوود رشیدی و نقش ناصر تجدد را هم پرویز فنی زاده بازی کردند. بهرحال همه اینها به اوایل سال 55 و بعد از آن رسید و همگی رفتند در خاکستر تاریخ.وی در باره سانسور کتابهایش می گوید: «اولين چاپ «شراب خام» را كه انتشارات فرانكلين منتشر كرد بدون سانسور بود.چاپ دوم را هم اميركبير در سال 49 درآورد، دست نخورده؛ ولي بعد از انقلاب اجازه چاپش را تا سال 1370 نداند كه بعد نشر البرز با سانسور 20 صفحه، آن را منتشر كرد. اين روند كه به خيلي از كتابهايم اجازه چاپ ندادند، ادامه داشت و من چند كارم را در آمريكا به واسطه يكي از دوستانم در واشنگتن ديسي منتشر كردم، ولي ناگهان 8-7 سال بعد يك دفعه اينجا اجازه دادند و هيچ سانسوري هم پيش نيامد و «زمستان 62» بعد از 16 سال دوباره چاپ شد.
فصيح درباره سانسور مورد اشارهاش گفت: نميدانم، اما شايد بسته به كاركنان و جوي كه در وزارت ارشاد است، اين مميزيها يا عدم مميزيها صورت بگيرد. مثلا درباره «زمستان 62» من اينطور احساس ميكردم كه ميگفتند مطابق اصول شهادت در انقلاب اسلامي نيست. چون در آنجا شخصي به خاطر عشق به دختري به جبهه ميرود و شهيد ميشود و اينها ميگفتند آدم فقط به خاطر امام حسين (ع) و كربلا بايد شهيد شود و به خاطر اين چيزها. ولي خب كتاب بعدها منتشر شد و به فروش هم رفت. وي يادآور شد: سمين دانشور وقتي «زمستان 62» را خوانده بود، گفته بود يكي از بهترين رمانهايي است كه در سالهاي اخير خوانده است و من فكر ميكنم 50 يا 30 سال پس از مرگ نويسنده اگر كتابها باز خوانده شود، ماندگار است و نوعي كتيبهوار تاريخي به حساب ميآيد. ولي خيلي از كتابها هم هستند كه خودشان 30 سال قبل از نويسندهشان ميميرند كه از اين دست آثار كم نداريم، مثل كتابهاي آن موقع جواد فاضل كه الان اسمي از او نيست.
فصيح به گفته خودش: بچه چهاردهمي يا شانزدهمي يك كاسب چهارراه گلوبندك و متولد سال 1313 محله بازار تهران است. سالهای دبستانش همزمان جنگ جهاني دوم و دبیرستانش همزمان نخست وزیری دكتر مصدق بود. دورانی كه در ازاي دريافت مبلغ 50 يا 100 تومان، برگه معافي ميدادند و او هم بدين ترتيب، معافياش را گرفت و با بقيه پولي كه از پدرش به او رسيده بود، براي ادامه تحصيل به آمريكا رفت. سال 1961 در شهر مزولا به دانشگاه مانتانا ميرود و مدرك ادبيات انگليسي ميگيرد و همانجاست كه ارنست همينگوي نويسنده معروف آمريكايي را ميبيند. اسماعيل فصيح سپس به دانشگاه ميشيگان ميرود؛ اما به دلايلي مقطع كارشناسي ارشد را نيمه كاره رها مي كند و به تهران ميآيد و بعد از 5 - 6 ماه وارد صنعت نفت ميشود.
در سال 1342 به مؤسسه انتشاراتي فرانكلين ميرود و همراه با نجف دريابندري، با استخدام در شركت ملي نفت با صادق چوبك آشنا ميشود. سال 1346 اوين رمانش را با عنوان «شراب خام» مينويسد و پيشنويسش را به دريابندري ميدهد و سال 1347 آن را منتشر ميكند. فصيح در سال 1359 با سمت استاديار دانشكده نفت آبادان بازنشسته شد. اين نويسنده در سه حوزه رمان، مجموعه داستان و ترجمه كار كرده است. رمانهاي فصيح به اين شرح است: شراب خام (1347)، دل كور (1351)، داستان جاويد (1359)، ثريا در اغما (1363)، ترجمه انگليس در لندن (1985)، ترجمه عربي در قاهره (1997)، درد سياوش (1364)، زمستان 62 (1366)، ترجمه آلماني (1988)،شهباز و چغدان (1369)، فرار فروهر (1372)، باده كهن (1373)، اسير زمان (1373)، پناه بر حافظ (1375)، كشته عشق (1376)، طشت خون (1376)، بازگشت به درخونگاه (1377)، كمدي تراژدي پارس (1377)، لاله برافروخت (1377)، نامهاي به دنيا (1379)، در انتظار (1379) و گردابي چنين حايل (1381).
۹ نظر:
روحش شاد..
سلام
سپاس از راهنمائي شما دوست عزيز. من شمارا لينك كردم. منتظرت هستم..هميشه.
درود
روحش شاد
ممنون از شما نازنین که یادی از بزرگان می کنید
خدایش بیامرزد
سلام سروش
بیا و دوباره این یکی رو بخون نمی دونم چرا یه مدته دیگه نمی تونم داستان بنویسم البته نمی شه ادعا کرد قبل از این هم داستان می نوشتم ها!
سلام
خوشا به حال همه آنهایی که رفتند
دیدن این روزها طاقت می خواهد
سلام بر شما
کامنتی نوشتم که گویا ثبت نشد و فراموش هم کرده بودم که کپی کنمش
از لطفتون ممنونم
خدمت رحیم رسولی عزیز ارادت دارم
همین امروز در شب شعر "در محفل رندان" که من همان طنز آخرم را خواندم ایشان نیز دو شعر بسیار زیبا خواندند
بابت لینک هم هم اکنون شکا را به همسایگانم پیوند خواهم زد
پایدار باشید
سلام اقاي روايت.نقدهايتان اين روزها خيلي به من كمك مي كند اما نمي بينم طرفهاي ما هم بياييد يك وقتي از تبادل لينك گفته بوديد..جاي يادداشتهاي پراكنده را خالي مي بينم در لينكهاتان شايد براي همين است كه از الطاف شما دور مي مانند نوشته هايم ..منتظرم..
باسلام
دوست عزيز آقاي عليزاده ما در انجمن چوك ازنقدهاي خوبتان استفاده مي كنيم اما چيزي كه درانجمن هميشه بايد رعايت شود اينكه نقد هيچ كسي نبايد مورداعتراض قرار بگيرد هركسي طبق هرسليقه اي درمقام ادب و احترام مي تواند نظر خو د را بيان كند و به نقد ديگران هم كاري نداشته باشد. فقط و فقط نقد خودتان را ارائه دهيد و اين وظيفه نويسنده است كه نقد را بپذيرد يانه. آوردن بعضي ازاصطلاحات غير ادبي مثل ننه آقاي كروبي و ازاين قبيل حرف ها جزتشنج درفضاي وب راه به جايي ندارد. اگر توجه كنيد من نقد هاي شما را هرگز حذف نكرده ام مگر كه درآن نسبت به فردي غير نويسنده بيان شده باشد. طر ف حساب ما درانجمن نويسنده است.
باتشكر ازشما كه ما را همراهي مي كنيد.
ياس عزيز
وظيفه بود
داريوش عزيز
كجايي داداش يك ميل بزن كمي حال و احوال كنيم
چرك نويس يا الهام عزيز
امدم و خوب بود.يك نكته هم برايت نوشتم.كه خيلي مهم است براي اين درد ننوشتن
روح الله عزيز
به رحيم عزيز سلام مخصوص برسون
دوست نا شناسم
لطفا ادرس ميلت را بگذار تا من اين قدر خجالت نكشم
مهدي رضايي عزيز
اتفاقا من ارادت ويژه به ننه جان كروبي دارم. اتفاقن بحث من هم تذكر به اين موضوع است كه به داستان نويسنده پرداخت شود و نه به خود نويسنده.
متاسفانه من عادت دارم جواب يك كشيده را با دو كشيده بدهم. البته اين خيلي بد است و خودم هم مي دانم.
اما اميد دارم اين تذكر را به سار دوستان هم بدهيد.
ارسال یک نظر