۱۳۸۹/۰۴/۰۹

مادربزرگ ۸۲ ساله برای نوشتن سه رمان قرارداد بست


زن ۸۲ ساله ای که برای نوشتن سه رمان به هم پیوسته قرارداد بسته است، شاید بیش از هرکس دیگری باور دارد که " هیچ وقت برای هیچ کاری دیر نیست."

میرا استنفورد اسمیت قرارداد نوشتن یک سه گانه داستانی را با انتشارات هونو (Honno) امضا کرده است.
او در این سه رمان به نقل داستان رقابت میان ویلیام شکسپیر و کریستوفر مالرو، شاعر و خالق منظومه دکتر فاستوس که همدوره شکسپیر بوده، می پردازد.
این مادربزرگ که متولد شهر برایتون است و در هولیهد، در شمال ولز زندگی می کند، گفت که از شنیدن خبر تمایل ناشر با بستن این قرارداد زبانش بند آمده بود.
خانم اسمیت که همیشه به داستان نویسی علاقه داشته، بعد از اینکه داستان کودکانه کوتاهی را برای رادیو بی بی سی در ولز فرستاد و بازخورد مثبتی از آن گرفت، برای نوشتن رمان انگیزه پیدا کرد.
میرا استنفورد اسمیت گفت که بعد از اینکه دستنویس اولین رمانش را برای ناشر فرستاده، انتظار شنیدن واکنش مثبت ناشر را نداشته است.
او گفت: "منتظر بودم دستنویسم را رد کنند و برایم پس بفرستند."
"وقتی زنگ زدند و گفتند حاضرند قرارداد ببندند، مجبور شدم گوشی را بگذارم و دوباره بهشان زنگ بزنم چون خیلی جا خورده بودم."
جلد اول این سه گانه دروغ بزرگ نام دارد.
دروغ بزرگ داستان پسری ۱۶ ساله به نام نیک است که همراه گروهی بازیگر تئاتر به لندن می آید، آنجا از گروه جدا می شود و مورد توجه کریستوفر مالرو قرار می گیرد.
خانم استنفورد اسمیت در مدرسه موسیقی و هنرهای نمایشی گیلدهال تحصیل کرد و سپس به دنیای تئاتر پا گذاشت. در لندن با کارگردان هایی از جمله سر تایرون گاتری همکاری کرد.
او سپس مدتی به تدریس و کارگردانی روی آورد و وقتی به قول خودش "بازنشسته" شد، در انگلسی ولز موسسه ای تاسیس کرد و به تدریس و کارگردانی پرداخت.
حالا نخستین جلد از این سه گانه چاپ شده است.
این زن ۸۲ ساله می گوید: "خیلی لذتبخش بود وقتی کتابم را توی دستم گرفتم."
"دوباره خواندمش. این بار برای اینکه لذت ببرم. اینکه کتاب خودم را در دست گرفته بودم، و اینکه کلمه های خودم توی دستم بود، شگفت زده ام کرده بود."
میرا استنفورد اسمیت هنوز در موسسه اش تدریس و کارگردانی می کند و پاییز امسال نمایشنامه ریچارد سوم را روی صحنه خواهد برد.
او می گوید: "حالا کتابم را گذاشته ام توی کتابخانه ام، کنار کتاب های نویسندگان محبوبم، و جای دو کتاب بعدی ام را کنارش خالی نگه داشته ام."

۷ نظر:

دمادم گفت...

اتفاقا نویسندگی یکی از آن شغل هایی ست که هر چه ادم پیرتر می شود،راحت تر می نویسد. پختگی فکر که باعث عدم قضاوت می شود شاید و همین طور فاصله گرفتن از زمان اتفاقات ذهنی ،می تواند از عواملی باشد که باعث بهتر بودن کار می شود. هر چند جوان هایی هم بوده اند که شاهکار داشته اند اما آن ها معمولا در پیری نتوانسته اند اثار مطرحی داشته باشند.

شازده کوچولو گفت...

پس ما هم بنویسیم

خبرنامه کاف استوری گفت...

با سلام
اگر مي خواهيد از آخرين اخبار و اطلاعات ادبيات داستاني کشور مطلع باشد ...
اگر مي خواهيد داستان هايتان در معرض نقد يک گروه بزرگ از نويسندگان برسد ...
اگر مي خواهيد بهترين داستان هاي نويسندگان يزرگ را داشته باشد ....
اگر مي خواهيد جديد ترين شوه ها و اسلوب هاي داستاني را دريافت کنيد ...
و ...
در خبرنامه ي کاف استوري منتظرتان هستيم.
http://groups.google.com/group/kafstory-group
http://kafstory.blogfa.com

با تشکر
[گل]

دست خیال گفت...

یاد شعر سهراب افتادم که تا شقایق هست زندگی باید کرد.ظاهرا این خانم یا شقایقهای زیادی داشته یا قدر همون اندکی هم که داشته می دونسته.

بهروز گفت...

سلام
وبلاگ قشنگی دارید.خیلی خوبه که اونجا یه پیرزن به فکر نوشتن سه رمانه اونوقت ما انگیزه نوشتن یه هایکو رو نداریم.شرایط شاهکاره.

آذر گفت...

سروش جان با اجازه وب تو لينك كردم. تا مدام سر بزنم.

تو هم كه مياي ؛ اگه مطلب ادبي داشتم نقد كن حتما.

تا ديدار.

داستانسرا(عمولی) گفت...

پس با این حساب تو شونصد سال فرصت داری سرووووووووووووووش ،فهلا برو استراحت کن ،وختی دندون مصنوعی گذاشتی کتاب مینویسی.:)))))))))