۱۳۸۹/۰۳/۲۱

نوستالوژي مشترك



















































































































































































































































خوب دوست داشتم الان قيافه تون رو در پايان اين عكس ها مي ديدم.

البته كوچولو ها رو نمي گم هم سن و سال هاي خودم و بالاتر رو مي گم.

۱۵ نظر:

مملی گفت...

دستت درد نکنه . وافعا یادش بخیر . خیلی زود گذشت . اوایل انقلاب باز خیلی بهتر الان بود . موفق باشید .

سپیده گفت...

فکر میکنم همه قیافه ها همراهه با یه لبخند
لبخندی که نشاندهنده یاداوری خاطره هاس

داستانسرا(عمولی) گفت...

دوس داری یه عکس از خودم بگیرم الان برات بفرستم؟؟؟؟؟؟؟:(((((((((
چه حااااااااااااااااااالی کردیم سروووووووووووش ایشالله که خفه نشی پسر.

بهروز گفت...

سلام سروش جان
اینبار واقعا باید بگم وبلاگ قشنگی داری.حال کردم.یاد خیلی چیزها افتادم و خودم هم دوست دارم ببینم قیافه ام تو این لحظه چه شکلی شده.
اما نمیتونم ببینم.چون وقتی تو آینه نگاه میکنم خودمو میبینم.

نوا گفت...

آخي... يادش به خير. اون موقع ها چه كيفي مي كرديم با اين كارت بازي ها. فراري 12 سيلندر رو محكم مي كوبيديم رو پيكان و ذوق مي كرديم.
از علي كوچولو بدم مي اومد اما كتاب اول دبستانم را هنوز تو قفسه كتابم دارم...
قيافه من اينجوري بود آخر متن: آرنجم را رو ميز كامپيوتر گذاشته بودم و دستم زير چونه ام بود و با لبخندي محو داشتم به مانيتور نگاه مي كردم...

شازده کوچولو گفت...

معرکه بود
فکر نمی کردم بعضی از این چیزها رو هیچ وقت دیگه ببینم
دست مریزاد

ناشناس گفت...

آخی خیلی قشنگ بود
البته خیلی هاش برای من هنوز از بین نرفته مثل آدامس خرسی و مارپله

مسعود مهدوی گفت...

یار دبستانی من، با من و همراه منی
حک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه
چوب الف بر سر ماست
بغض من و آه منی...

مسعود مهدوی گفت...

درود بر تو سروش عزیز
من به تازگی از کوهستان وارد جهنم شدم.
آن‌جا فقط ابر بود و باران بود
و هوای تازه... .
خب، این هم برای خودش دنیایی‌ست
دنیایی که مال ما نیست
اما از سر درماندگی چارچنگولی به آن چسبیده‌ایم
تا فرسایش روح خود را ساده‌تر کنیم.
شما خیلی وقته که با منی... .
پایدار و تن‌دُرست بمانی.

hellia گفت...

قشنگ بود.چند تا رو از قلم انداحته بودی.(هادی و هدی.فسقلی و پدربزرگ.و...

شب نوشته گفت...

واقعا محشر بود
یه جورایی ما رو بردی توی حال و هوای دیگه
علی الخصوص عکسی که از بازی آتاری بود.
بابا کارت ایول داره

زکیه گفت...

So Different!!

انسیه پوستی گفت...

سلام خیلی خوب بود ممنون

مریم اسحاقی گفت...

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام
دمتون گرم. قیافه ام دیدنی شده. مسابقه ی انتخاب چه قدر بچه هستیم بود؟
مرسی.

فریده دهداران گفت...

یک لحظه دلم خواست از شادی جیغ بکشم... مرسی عالی بود...