۱۳۸۸/۰۳/۱۳


درود بر مهربان ياران

براي اين پست داستان كريسمس اوگي رن را برايتان مي گذارم به زودي البته



زندگینامه پل آستر [1]
پل آستر در سوم فوریه 1947 در خانواده ای از طبقه متوسط در نیوجرسی نیویورک به دنیا آمد. پس از فارق التحصیلی از دانشگاه کلمبیا (1970 ) به فرانسه رفت ،آن جا شروع به ترجمه آثار نویسندگان فرانسوی کرد و در عین حال آثار خودش را در مجله های آمریکایی منتشر ساخت.
چهار سال بعد به نیویورک بر گشت و چهار مجموعه شعر ،از جمله حفاری (1974 ) و دیوار نوشته (1976 ) منتشر شد.
در 1980 اولین مجموعه ی مقالاتش را با عنوان فضاهای سفید به صورت کتابی منتشر کرد و سر انجام در 1982 ،اولین رمانش ،نمایش فشرده را نوشت.
با انتشار سه رمان کوتاه در مجموعه ی سه گانه ی نیویورک – شهر شیشه ای (1985) ،ارواح(1986 ) ،اتاق دربسته( 1986 )- به شهرت رسید. این سه رمان ،روایت هایی فراواقعی پرتنشی هستند در قالب داستان کارآگاهی .
آثار بعدی اش در عین سر راست بودن ،مایه هایی نیز از نماد گرایی ، دلمشغولی های متافیزیکی و معرفت شناسانه، و حساسیت های تند و تیز معاصر دارند. می گویند رمان های پیچیده ی معمایی (یا به تعبیری دیگر ،غیر معمایی) اش ،غالبا معطوف به جستجو در پی هویت و معنای شخصی است.
آستر تا به حال پنج زندگینامه هم نوشته است: هنر گرسنگی (1982 ) ، مجموعه مقالاتی در باره کافکا ،بکت ، و دیگر شخصیت های ادبی برجسته قرن بیستم، و بازتاب های آثار آن ها و آثار خود آستر بر روی خودش ، دفتر چه قرمز؛ مجموعه مصاحبه ها و مقالاتی که در آن ها آستر در باره ی نیاز به شکستن مرز های زندگی کردن و نوشتن، و در باره ی استفاده ی خود از قواعد مشخص ژانر برای رسوخ خاطره و هویت بحث می کند، اختراع تنهایی (1983)؛ که هم خاطره نویسی درباره مرگ پدرش است و هم تاملی درباره عمل نوشتن.
دست به دهان:گاه شمار شکست های اولیه(1997 ) که چنان چه ازنامش بر می آید ، خاطرات آستر از اوایل کارش به عنوان نویسنده است، و فکر می کردم پدرم خداست(2002) ،که شامل 180 شرح کوتاه درباره زندگی های شخصی مردان و زنانی با سنین و پسزمینه ها و زندگی های متفاوت است.
از آثار دیگر آستر می توان به این ها اشاره کرد: دو مجموعه شعر زیر بنا، و ناپدید شدن؛ داستان های در کشور آخرین ها، مون پالاس، موسیقی بخت، دود، کبودی و لولو روی پل.
آستر موسیقی بخت را به همراه بلیندا هاس از روی رمان خودش ، برای فیلمی به کارگردانی فلیپ هاس اقتباس کرد . لولو روی پل را خودش کارگردانی کرد ؛ کبودی را همراه با وین ونگ نوشت و ساخت. و دود را فقط نوشت؛ به توصیه وین ونگ و بر اساس داستان کوتاهی از خودش , یعنی همین داستان کریسمس اوگی رن.

[1] Paul Auster

الب

۱ نظر:

مریم اسحاقی گفت...

درود بر شما جناب سروش که در باره ی پل استر خوش تیپ نوشتی.
سری به دستبند سبزم بزن!!