۱۳۸۸/۰۳/۱۶

يك داستان براي نقد


درود بر مهربان ياران

براي اين پست داستاني از خانم آزيتا موسوي را براي شما مي گذارم و اميد وارم با نقد هاي خود چراغ هاي بيشتري در باب نوشتن براي او روشن كنيد.

آزيتا موسوي كار اصلي اش مترجمي است اما مدتي است كه به داستان نويسي هم روي آورده است.

پشتكار خوبي دارد و مي خواهد كه بنويسد.

دست مزد عجیب

این کار نشد نداره، تو خودت هم میدونی ، من بهت قول دادم جانِ من! تو هنوز بدنیا نیامده بودی این شغلم بود

خاطر ندارم تا حالا، تا این تاریخ شکست بخورم مگر وقتی حساب کنم ببینم ستاره هاشون تک بیاد ،جوابشون

می کنم ،دیگه رد کارشان نمی گیرم من بیخودی که حرف نمی زنم.قبول داری یا نه؟ من که هرچه قسم میخورم

تو باز حرف خودت رو میزنی. یک سویی یک سو،تا حالا برای هزار نفر کار انجام دادم تو فقط شک داری میدونم به دل ات شک افتاده نگاه کن دختر جان، تو تا سرت درد نگیره میری پیش طبیب یا نه؟ پس قضا و قدر هم کاری

نکرده تو آمدی پیش من؟اینطوری نیست؟ همین یک ساعت پیش مشتری داشتم یه مرد بازاری زنی رو

صیغه کرده ،خودش 57سال داره، میخواد زنش طلاق بگیره، پونصد تومن هم ازش پیش گرفتم .چیه؟ به گاوصندوقم نظرکردی، بعد اینکه کار تمام شد باقیش رو هم میگیرم براش دعا نوشتم زنش سرد بشه .آره، تا شصت روز دعا محل

داره ، حتما جواب میگیره. اگه غیر این باشه که من باید در منو تخته کنم مگه نشنیدی ؟ملا شعبان، ملا شعبانِ

معروف .من به خاطره تو دارم میرم اردبیل هم موم خوب بیارم هم پوست آهو بگیرم اونجا اصلش هست

بعد روش این دعا را مینویسم زیر آتش بذاری تا گرم شه اونم دلش گرم بشه به تو.با این آب زعفران هم روی

این کاغذ مینویسم دعای محبت.محبت تو دلش بشینه.به اون دست نزن مال کفتار مال منه آره همیشه با منه

اگه نداشتم اینهمه مشتری نمیومد که.اگه مزد منو بدی ،حتماَ به تو هم میدم، برای گشایش کار خیلی خوبه.

نه پول چی چیه ،من اگه بنا به پول بود کارِت رو زودتر انجام میدادم حداقل یک میلیون میگرفتم.

کی؟،زنکه آره بابا همیشه ناخوش احوالِ،بیست سالِ که دوا درمان میکنم.دیگه پیرِ آخه، فایده نداره،من چند سال دارم؟

گفته بودم هفتاد سال،زیادِ؟ برای اینکه هیچوقت غصه نخوردم،برای هر مشکلی راه حلی پیدا میکنم.

خودت هم میدونی که مامانت بهت گفته ،از زن اولم شانس نیاوردم،زن خوبی نبود دله شده بود ،مردم پشت سرش

حرف میزدن .خیلی راحت طلاق دادم،بعد از طلاق هم یه مدت نگه اش داشتم بعد رفت.الان نه تا بچه دارم ،آره بابا

زن خوبیه،شکر.

د بیا د،حالآا مگه راضی بشی چی میشه؟ها ؟هم تو به آرزوت میرسی هم من به مرادم . بخدا دارم می میرم،آخه

چی از تو کم میشه ها؟مگه بکارت تو رو می خوام بگیرم،نه قربان پس خدا توبه رو واسه چی گذاشته،من خودم

میدونم چی باید بکنم،اینجوری هم نیست که هر کاری بکنی بعد هم توبه کنی،من اگه از کسی خوشم بیاد تا به مرادم
نرسم دست بکش نیستم.آخرش خودشون با رضایت میان .یادت هست گفتم باید رو بدنت بنویسم ،اون مال خودم بود

می خواستم تو روتسخیر کنم،چرا چپ چپ نگاه می کنی ،قبول دارم پیر شدم اما دلم جوونِ.بیا اینو بگیر دعای

جوشن کبیرِ شب ها بذار زیر سرت ،اون گرفتار تو میشه،این هم دعای هفت حصار که روی کاغذ مینویسم باید

به سگ سیاه نر بخورانی،باشه خودم این کارو میکنم، تو هم باید حرف منو گوش بدی دیگه،

هزاران راه است ،یکی یکی دیگه، اول باید نتیجه بگیری بعد باقی رو انجام بدم،باید صبر داشته باشی،تو باید

عجله نکنی،یادت نیست اون دوستت اسمش چی بود؟آها ندا .چند بار مادرش اومد ،میگفت خسته شدم دیگه ،اما بعد

نتیجه دید بالاخره با پسر داییش ازدواج کرد، خب حالا دیگه به من چی مربوط که اختلاف دارن ،می خواست

درست زندگی کنه،ما قصد مون ازدواج اونا بود .میخوای یه کاری کنم زن خودم بشی ؟شوخی کردم بابا

اخم نکن حالا.تو رو به مراد خودت میرسونم.نه ،یک مرتبه دیگه شروع کردی ،من پول نمی خوام ،بیا مزدم رو

بده خیال خودت رو راحت کن دیگه ،تو هم همش ناز می کنی،سخت میگیری سخت، نه ، حالا زنگ نزن،خیلی

عصبانیش کردی واستا یه مدت بگذره بعد بزن .این هفت تا بلا رو ببر بریز توی یه شیشه با روغن کنجد و

روغن سیاه قاطی کن بعد بذار کنار آتش گرم بشه ،قلب اون نرم میشه.منم نیت می کنم این فلفل سیاه رو با دعاش میسوزونم،

به امید خدا تا شصت روز نتیجه میگیریم ،تو حرف منو گوش کن زنگ نزن ،خودم میگم بهت باید حساب کنم،

اسم تو ،خب اسم اون ،آره با حروف ابجد حساب میکنم ،جمع می کنم بعد از هفت کم می کنم ،دختر جان از اول گفتم



شما که حلال هم نیستین طرف زن داره ،تو هم که شوهر داری،کار به این سختی میخوای بعد بی مزد

حقیقت، خودم عاشق تو شدم ، نه ،قول دادم کار تو رو هم انجام میدم،به شرطی که.........

رشت/87پاییز

.

۳ نظر:

داستانسرا(عمولي) گفت...

سرووووووووووووووووش داستان به اين بلندي اونم تو اين آشفته بازار انتخابات ميذاري و نميگي مردم بايد امورات مملكتي رو رتق و فتق كنن يا بيشينن داستان نقد كنن؟؟؟؟؟
و اما داستان.طرح قشنگي داشت ،همچنين سوژه بكر و تازه اي .بنظرم يه كم بايد روي شخصيت ها بيشتر كاربشه و همچنين فضاسازيها.البته اونجورام كه گفتي قلم اين نويسنده تازه كار نيستا،نوشته نسبتا پخته اي بود و عليرغم بلنديش خوندم و لذت بردم ،هرچند كه خيلي وقته نميتونم داستان نيمه بلند بخونم.بهر حال ممنون از نويسنده و همچنين از تو بخاطر زحمتي كه كشيدين.اميدوارم كارهاي بهتري از اين نويسنده رو داشته باشم.يه كلوم ختم كلوم اون شماره دعا نويسه رو ديوار بود خييييييييييلي بدردم ميخوره تو نميري.اينجا يه شكلك توپ لازم داشتم جون تو.

چرک نویسی در زمهریر گفت...

سلام سروش عزیز! داستان رو خوندم اما حس کردم انسجامی توش نیس فک می کنم می خواستی یه پایان بندی کشنده بهش بدی اما نمی دونم چرا این از اب در نیومده بود کلا سوزه جالب بود اما نه فضا پردازی تو کار بود نه شخصیت سازیی من هم با یه شعر به روزم سری بزن

Unknown گفت...

درود
دوستان اين داستان نوشته من نيست.مال خانم آزيتا موسوي است.