۱۳۸۹/۰۶/۰۹

جشنواره‌ی ادبی هامبورگ


محمود فلکی و رمان مرگ دیگر کارولا




محمود دولت آبادی و رمان زوال کلنل



هامبورگ، بزرگترین بندر آلمان، برای دومین بار در تاریخ این شهر شاهد برگزاری یک جشنواره‌ی ادبی خواهد بود. جشنواره‌ی ادبی «هاربور فرونت» از هشتم تا هجدهم سپتامبر در این شهر برگزار خواهد شد. از ایران، محمود دولت‌آبادی با رمان «زوال کلنل» و محمود فلکی با رمان «مرگ دیگر کارولا» حضور خواهند داشت.
در طی یازده روزی که جشنواره‌ی ادبی «هاربور فرونت» در هامبورگ برگزار می شود، در مجموع ۸۷ نشست و همایش ادبی برگزار خواهد شد. در این جلسات مهم‌ترین کتاب‌هایی که در پاییز ۲۰۱۰ به چاپ می‌رسند، معرفی می‌شوند. از سراسر جهان نویسندگان شناخته‌شده‌ای به این جشنواره‌ی ادبی دعوت شده‌اند و هدف برگزارکنندگان این است که مهم‌ترین موضوعات ادبی و اجتماعی را به بحث بگذارند. مهم‌ترین وجه تمایز این جشنواره‌ی ادبی با جلسات داستان‌خوانی و سخنرانی‌های ادبی در این است که در این جشنواره انواع ادبی گوناگون عرضه می‌شود و داستان‌خوانی‌ها با موسیقی توأم است.
این جشنواره‌ی ادبی هشتم سپتامبر در ساعت ۱۸در مرکز شهر هامبورگ با سخنرانی نویسنده‌ی آلمانی، خانم بریگیته کروناوار گشایش می‌یابد.
در روزهای بعدی نویسندگان سرشناسی مانند گونتر گراس، جان ایروینگ، جان گریس‌هام، ولادیمیر سوروکین، محمود دولت‌آبادی و محمود فلکی داستان‌خوانی خواهند کرد.
برخی از بازیگران تئاتر آلمان، ترجمه آثار نویسندگان شرکت‌کننده در جشنواره را به زبان آلمانی برای شنوندگان اجرا می‌کنند. علاوه بر این، موضوعات مطرح سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به بحث گذاشته می‌شوند. کارشناسانی مانند پیر اشتاین‌بروک، پتر اشتروک، اولاف هنکل و کلود لانزمن که هر یک در مطبوعات آلمان از چهره‌های شناخته شده هستند در این بحث‌ها شرکت می‌کنند.
این برنامه‌های متنوع در نقاط مختلف شهر اجرا می‌شود. اما تمرکز جشنواره در مرکز بندر هامبورگ است.
از ایران محمود دولت‌آبادی با رمان «زوال کلنل» و محمود فلکی با رمان «مرگ دیگر کارولا» در جشنواره‌ی ادبی هامبورگ شرکت دارند.
داستان‌خوانی نویسندگان ایرانی در ۱۱ سپتامبر برگزار می‌شود.
زوال کلنل، نوشته‌ی محمود دولت آبادی رمانی است که به ترجمه و با مؤخره‌ی بهمن نیرومند تابستان گذشته در زوریخ توسط انتشارات یونیون (Union) منتشر شد.
کلنل که قرار بود با نام «زوال کلنل» توسط نشر چشمه منتشر شود، اما مجوز چاپ نگرفت، داستان یک سرهنگ وطن‌دوست ارتش است که پنج فرزند دارد و هر پنج فرزندش در جریان انقلاب ایران به یک حزب و یک گروه سیاسی می‌پیوندند، از انقلاب آسیب می‌بینند و پدر را داغدار می‌کنند.
زوال کلنل، رمان انقلاب است و برخلاف آثار ممتاز محمود دولت آبادی که در روستا اتفاق می‌افتد، یک رمان شهری است و موضوع آن ذهنیت آسیب‌دیده و آزاردیده‌ی مردی است که در اثر حوادث تاریخی، زندگی‌اش نابود شده است. این کتاب در مطبوعات آلمانی‌زبان بازتابی نسبتاً گسترده پیدا کرد.
در جشنواره‌ی هامبورگ بهمن نیرومند، فرازی از این رمان را خواهد خواند و به اتفاق محمود دولت‌آبادی در بحث با شنوندگان شرکت خواهد کرد.
محمود فلکی، نویسنده، منتقد و شاعر که سال گذشته رمان «سایه‌ها»‌ی او در ایران ممنوع‌الانتشار اعلام شد، بخشی از رمان «مرگ دیگر کارولا» را خواهد خواند. این رمان که از منظر چند راوی روایت می‌شود، توسط انتشارات سوژه در آلمان و به زبان آلمانی با ترجمه‌ی سوزان باغستانی منتشر شده است.
شهلا خسروی و گروه موسیقی او در این برنامه موسیقی نواحی ایران را اجرا می‌کنند.


داستان‌خوانی محمود دولت‌آبادی و محمود فلکی در جشنواره‌ی ادبی هامبورگ


Harbour Front Literaturfestival

harbourfront-hamburg.com

Samstag, 11. Sep 2010

Einlass: 20 Uhr. Beginn: 20:30 Uhr

Ort: 
Uebel & Gefährlich: Feldstraße 66, 20359 Hamburg

Eintritt: 14 €


۱۳۸۹/۰۶/۰۷

بی اعتنایی گدار به اسکار افتخاری هالیوود

آکادمی اسکار در جستجوی سینماگر رادیکال



در حالی که چند روز از اعلام اهدای جایزه افتخاری یک عمر فعالیت سینمایی به ژان لوک گدار، کارگردان مشهور و جنجالی سوئیسی- فرانسوی می‌گذرد، امروز یکی از اعضای آکادمی اسکار اعلام کرد که هنوز موفق به یافتن این کارگردان نشده‌اند.

به گزارش رسانه‌ها از هالیوود، آکادمی علوم و هنرهای سینمایی امسال تصمیم گرفت اسکار افتخاری جایزه یک عمر فعالیت سینمایی را به ژان لوک گدار و فرانسیس فورد کاپولا اهداء کند. این درحالی است که گدار همواره از سینمای هالیوود گریزان بوده و به هجو و نقد آن در فیلم‌هایش پرداخته‌است.



بروس دیویس از اعضای آکادمی اسکار می‌گوید ما از ساعت هفت بامداد روز سه شنبه با انواع وسایل ممکن از قبیل تلفن، فکس، پست الکترونیکی و پست سریع سعی کردیم با وی در سوئیس تماس بگیریم، حتی با دوستان و موسساتی که او با آنها در ارتباط است نیز تماس گرفته‌ایم و تاکنون هیچ پاسخی از گدار دریافت نکرده‌ایم.

خبر اهدای این جایزه به گدار پنج شنبه اعلام شد و درصورتی که گدار این جایزه را بپذیرد باید در مراسم اختصاصی در نوامبر در هالیوود حاضر شود.

گدار ۸۰ ساله همچنان از استفاده از کامپیوتر برای انجام کارهای نگارشی ش خودداری کرده و با ماشین تحریر کار می‌کند و به گفته خبرنگاران اصولا فردی است که دسترسی به او در شرایط طبیعی هم آسان نیست.

این سینماگر چپ گرا و معترض که پایه گذار موج نوی سینمای فرانسه محسوب می‌شود با نقد فیلم کار خود را آغاز کرد و در ضمن با نخستین فیلم ش در سال ۱۹۶۰ «از نفس افتاده» که یکی از مشهورترین فیلم‌های تاریخ سینماست، به شهرت رسید.

پس از آن با فیلم‌های «یک زن یک زن است»، «پیرو خله»، «گذران زندگی»، «زنانه، مردانه»، «آلفاویل» بیانیه‌های سیاسی- فلسفی خود را در قالب سینما منتشر می‌کرد، در این دوران گدار می‌گفت سینما حقیقتی است که در هرثانیه بیست و چهار بار نمایان می‌شود.

من برای سینمای فرانسه متاسفم که پولی در بساط ندارد، برای سینمای آمریکا هم متاسفم که اندیشه ای در بر ندارد-- ژان لوک گدار

در سال ۱۹۶۷ با فیلم «زن چینی»، رخدادهای انقلابی مه شصت و هشت فرانسه را پیش بینی کرد و در آن زمان در میانه جشنواره سینمایی کن به اتفاق گروهی دیگر از سینماگران آن را برهم زد و خواستار شرکت سینماگران در جنبش دانشجویان در خیابان‌ها شد.

«فیلم سوسیالیسم» آخرین فیلم او اخیرا در جشنواره کن به نمایش درآمد و با تحسین منتقدان روبرو شد. گدار اخیرا ساخت فیلم کوتاهی به نام «تقدیر از اریک رومر»، دیگر کارگردان نامی موج نو را به پایان برده‌است.

درحالی که چند روز از اعلام خبر اهدای جایزه اسکار به گدار می‌گذرد و هنوز هیچ واکنشی از جانب وی که رادیکال ترین سینماگر تاریخ سینما خوانده شده منتشر نشده‌است، برخی حدس و گمان‌ها حاکی از بی اعتنایی مجدد گدار به هالیوود است.

وی زمانی در باره هالیوود گفته بود: من برای سینمای فرانسه متاسفم که پولی در بساط ندارد، برای سینمای آمریکا هم متاسفم که هیچ اندیشه‌ای در بر ندارد.

۱۳۸۹/۰۶/۰۴

يك نكته و معرفي كتاب به يك چيز خوب فكر كن -شهلا شهابيان


درود به مهربان ياران



براي اين پست قصد دارم يك كتاب خوب به شما معرفي كنم و توصيه به خريد اين كتاب

و ذكر چند نكته مهم در باره بلاگ روايت پارسي



مجموعه داستان به يك چيز خوب فكر كن نوشته شهلا شهابيان كتابي است كه خواندن و خريدن آن را به شما توصيه مي كنم . اين كتاب توسط نشر ايليا چاپ شده و كتابي است كه حرف هاي بسياري در داستان امروز ايران خواهد داشت.

در مورد اين كتاب نقدي نوشته ام و مصاحبه اي با نويسنده كتاب به زودي خواهم داشت. .

دوستان اگر نتوانستند اين كتاب خوب را تهيه كنند حتمن يك ايميل به من بزنند تا راه خريدن كتاب را به آن ها بگويم

هدف من از نوشتن در روايت پارسي داشتن تعدادي مخاطب خاص و فرهيخته است كه به دنبال مطلب باشد . باورنمي كنيد بعضي از كامنت ها و ايميل ها از بعضي دوستان چقدر من را به وجد مي اورد و خوشحال مي شوم كه مثلن فلان كس مخاطب وبلاگ من است.

اصلن به دنبال اين مساله كه وبلاگ خوبي داريد به وبلاگ من هم سر بزن نيستم و گل و بلبل و اين حرف ها. باور كنيد هر وبلاگي كه به روز مي شود از دوستانم اولين نفري كه سر مي زند من هستم. اما در طول روز ميزان وقتي كه براي خواندن بلاگ ها و سايت ها و كتاب ها مي گذارم بسيار زياد است.گاهي نمي رسم كامنت بگذارم. البته قانون تو كامنت بگذار من كامنت بگذارم را مي دانم اما عمل نمي كنم. اما كسي كه كامنت بگذارد من حتمن كامنت مي گذارم

اصلن حتي كامنت گذاشتن هم در بلاگم مهم نيست چون من مي بينم كه چه كسي مي ايد و مي رود در بلاگ من. هر چند كامنت مايه دلخوشي هر بلاگ نويس است.

اما نوشته بالا را گذاشته ام تا خواننده از من هم بگذرد و به دنبال مطلب باشد.

من چنين خواننده اي را براي وبلاگم مي پسندم.

با مهر
سروش عليزاده
رشت


۱۳۸۹/۰۵/۳۰

با یک آدم بی اعصاب ملاقات خواهی کرد-بهروز انوار

درود به دوستان عزيز
من معمولن مدتي است كه ترك كردم از دوستان در بلاگم داستان بگذارم
داستان ها رو در سايت ماه مگ قرار مي دم
اما اين داستان رو در اين جا گذاشتم تا يه تجديد عهدي با دوستان سابقم انجام بدم.
شما را دعوت مي كنم به نقد بدون رو در وايسي از داستان بهروز انوار
هر چه مي خواهد دل تنگتان بنويسيد
بهترين نقطه ايران
رشت
با یک آدم بی اعصاب ملاقات خواهی کرد


1-وقتی به او رسیدی سلام کن و منتظر باش با تو دست بدهد.اگر این کار را نکرد, یعنی میل ندارد با تو دست بدهد.پس تو هم از این کار اجتناب کن.و سر جایت قرص بایست.اگر تعارفت کرد بنشینی که بعید میدانم این کار را بکند بگو راحتم و اگر اصرار کرد بنشین و اصرار نکن.

او حوصله ندارد دوباره اصرار کند و اگر اصرار میکند یعنی نمی خواهد یک حجم استوانه ای شکل را در مقابل خود ببیندو وقتی حوصله ندارد بر چیزی که اصرار دارد اصرار کند, باید اتاقش را ترک کنی.تا جایی که تجربه ام یاری میکند سیگاری روشن میکند و شاید به تو هم تعارف کند.دعوتش را رد کن حتی اگر اصرار کرد.لباسهایت را با ظرافت انتخاب کن و سعی کن از رنگهای زرد لیمویی و زرد اخرایی و گل ماشی و در کل از مشتقات زرد پرهیز کنی.(معذرت میخواهم که اینقدر رک گویی میکنم)اما عین جمله او این است که رنگ زرد از گََُه گرفته شده.از ادرار یک آدم مریض.این فقط یک نقل قول بود و حمل بر بی ادبی نباشد.روی کلماتت دقیق فکر کن.مبادا جمله ای را نیمه کاره رها کنی.از کلمات قلمبه سلمبه استفاده نکن.اما خیلی هم بچگانه صحبت نکن.

سعی نکن منظورت را با ضرب المثل یا کنایه برسانی.رک باش اما مودبانه.و هر کاری که باید انجام بدهی انجام بده.



2-توضیحات نفر قبل باید کامل باشد اما برای یادآوری و احیانا برای کمک کردن مطالبی را عنوان میکنم.این یک دیدار حساس است.البته برای شما.نه برای ایشان.اولین نفر نیستی و آخرین نفر هم نخواهی بود.عطر را فراموش نکن.آقا عاشق عطر هستند.تا آنجاکه میتوانی به خودت عطر خالی کن ولی درباره اش حرفی نزن.اما اگر سوال کرد باید شناسنامه عطر را رو کنی.البته اجباری در کار نیست اما این میتواند تو را چند پله بالا ببرد.پس سعی نکن عطری را که میخری از یک دستفروش باشد تا مارک عطر معتبر نباشد.این کارت عطر فروشی را بگیر و از اینجا خرید کن.تا مارک عطر هم معتبر باشد.آقا عاشق دیویدوف وجوپ سبز هستند.این را برای اطلاع بیشتر گفتم.نباید روزی درز کند که این اطلاعات را به تو میدهیم.گرچه ایشان خودش میفهمد که ما چه حرفهایی به تو زده ایم اما چاره ای نیست ما دوست نداریم کسانی به ملاقاتشان بروندو باعث کدورت ایشان بشوند و بعد تا مدتها خنده از لبانشان پاک شود.آهان این را هم بگویم که تبسم از روی لبانت پاک نشود اما نیشخند را به کل از لبانت حذف کن.اگر در دنیا از دو چیز بدشان بیاید اول بوی محتویات ناف است وبعد نیشخند.به سرفه حساس است و سعی کن جلوی عطسه ات را بگیری.با همه این تفاسیر میتوانی روی رافت و مهربانی ایشان حساب ویژه ای باز کنی.کفشهایت را دم در واکس بزن و در کل هر کاری که صلاح است انجام بده.



3-من نمیدانم چه چیزهایی به تو گفته اند اما من مسائلی را مطرح میکنم که میتواند در روز ملاقات به دادت برسد.مثلا ...مثلا اینکه هر حرفی را یکبار میزند.تو باید گوشت را تیز کنی.اگر متوجه نشوی تا ابد متوجه نخواهی شد.حافظه اش فوق العاده است.هیولاست.یعنی چند ماه دیگر یادش است چه حرفی را به تو زده.اگر یادت نباشد....به هر حال ما تمام کمکی را که میتوانیم به تو میکنیم.خودت باید تیزهوش باشی و انتخاب کنی.خیره به چشمانش نگاه نکن.اما هر از گاهی به صورتش نگاه کن.طوری حرف نزن که گمان کند که قصد داری گولش بزنی.او خیلی باهوش است.جدول سودوکو را در یک دقیقه و مکعب روبیک را در سه دقیقه حل میکند.میتواند سخت ترین معادلات را در کوتاه ترین زمان حل کند.اما اعصاب درست و حسابی ندارد.این را برای این میگویم که بفهمی...بفهمی که حوصله این را ندارد که بین جملات نقض تو رابطه ای پیدا کند و صحت و سقمش را بررسی کند.پس صادق باش.تعارف سیگارش را رد کن.تا دست نداده با او دست نده.کفش هایت را دم در واکس بزن و هر کاری که فکر میکنی خوب است انجام بده.خود دانی.



4-تو از آن پایین آمده ای.صبر کن.رزومه ات را ببینم.خب.درست است.خیلی هم پایین.باز صد رحمت به خودم.اما یک مسئله را همین الان برایت روشن کنم.همه چیز را همان پایین رها کن.همه چیز را.مثل من.دوست دختر داری؟خجالت نکش.من تا دلت بخواهد دوست دختر داشتم.از آنهایی که به تو به چشم شاهزاده نگاه میکنند و به موتور سیکلت قراضه ات به چشم یک اسب سفید.اما همه آنها را مثل دستمال کاغذی استفاده شده ,مثل دستمال توالت,مثل نوار بهداشتی دور انداختم آمدم اینجا.آن پایین عادت کرده اند که سینه سپر کنند و لاتی حرف بزنند.جلویش سینه سپر نکن چون از آدم مدعی و قود زیاد خوشش نمی آید اما در مقابلش تعظیم و کرنش نکن چون از آدم چاپلوس بیزار است.او خیلی ریزبین است.با یک نگاه به چشمانت میتواند بفهمد چه عقیده ای داری و اگر سوالی از تو میپرسد میخواهد به تو اثبات کند که تا چه حد صادق نیستی.پس صادق باش و راستگو.حتی در نشان دادن قوه دروغگویی ات.چون او میتواند بفهمد که تو در حال تظاهر به صادق بودن هستی.یعنی همان طور که فکر میکنی صحبت کن یا بهتر بگویم صحبت هایت دقیقا همانطور باشد که به ان اعتقاد داری.و البته چند چیز مهم دیگر که مطمئننا نه قبل از من و نه بعد از من کسی به تو نخواهد گفت:

قبل از اینکه با تو دست بدهد با او دست نده.عطر را فراموش نکن. و با صدای بلند یا سست صحبت نکن و در تمام مدت ملاقات کارهایی را انجام بده که باید انجام بدهی.



5-همکاران محترم من انسان های با تجربه ای هستند و با عنایات ایشان حتما به مدارج مهمی دست خواهی یافت.اما تو باید خیلی تیز هوش باشی.شاید او دقیقا برعکس عمل کند. . کارهایی از تو بخواهد که تا کنون از کسی نخواسته و برایشان توجیهات منطقی بیاورد.همانطور که برای قبلی ها آورد.پس کارهایی که فکر میکنی در آن لحظه درست است انجام بده نه کارهایی که کلا درست است.شاید یک عمل ناپسند در آن لحظه به شکل ستایش برانگیزی زیبا جلوه کند و شایسته تقدیر باشد.مثلا...مثلا اجازه بده یک مثال ملموس بزنم.کسی حق ندارد که زودتر در مقابل او دست دراز کند و دست بدهد اما شاید در آن لحظه او دقیقا توقع داشته باشد که تو دست دراز کنی و منتظر بایستد.واگر این کار را نکنی بی ادب خواهی بود. این دیگر برمیگردد به تجربه خودت.او مجذوب آدم های تیزهوش است اما از کسانی که تظاهر به تیزهوشی میکنند بیزار است.پس درباره چیزی ُکه اطلاع نداری صحبت نکن.

همکارانم در اتاقهای بعدی بیشتر راهنمایی ات میکنند اما نکته ای را متذکر بشوم که او اعصاب ندارد.داغان است.پس کارهایی را بکن که باید بکنی و از کارهایی که نباید بکنی پرهیز کن.



۱۳۸۹/۰۵/۲۸

كشفي تقديم به هرمان ملويل نويسنده موبديك

محققان در مقاله ای که در نشریه "نیچر" منتشر شده، این موجود 12 میلیون ساله را "لویاتان" نام گذاشته اند.

تصور می شود که طول این موجود بیش از 17 متر بوده باشد و اینکه درگیر نبردهای شدیدی با سایر موجودات دریایی شده است

"لویاتان" از نظر اندازه و ظاهرا تا حدود زیادی شبیه به یک نهنگ امروزی به نام "اسپرم" بوده است.

اما شباهت این دو همین جا پایان می یابد. درحالی که نهنگ اسپرم یک موجود نسبتا منفعل است، و در اعماق اقیانوس به شکار اسکوئید می پردازد، لویاتان یک شکارچی درنده بوده است.

دکتر کریستیان دی موزان، مدیر موزه تاریخ طبیعی در پاریس، می گوید لویاتان می توانسته آبزیان بزرگ مانند دلفین ها، و حتی سایر نهنگ ها را شکار کند.

او گفت: "این نوعی هیولای دریاها بوده است. و جالب است اشاره کنیم که در همان زمان در همان آب ها یک هیولای دیگر هم وجود داشت که کوسه ای عظیم به طول 15 متر بود. ممکن است این دو به جان هم افتاده باشند."

محققان گمان می کنند که لویاتان قادر به شکار موجوداتی به بلندی 8 متر بوده است. لویاتان شکار خود را با آرواره های بزرگش می گرفته و به سرعت آن را با دندان های بزرگش تکه تکه می کرده است.

یک جمجمه فسیل شده به طول 3 متر از این موجود توسط محققان در سال 2008 در جنوب پرو پیدا شد. اولیویر لمبرت دانشجوی دکتر دی موزان که جزو محققان است گفت: "آخرین روز سفر بود که یکی از همکارانمان آمد و گفت فکر می کند چیز جالبی پیدا کرده است. رفتیم و آن را به ما نشان داد."
"فورا متوجه شدیم که یک نهنگ خیلی بزرگ بوده و وقتی از نزدیک نگاهش کردیم دیدیم که یک نهنگ اسپرم غول پیکر با دندان های عظیم است."

دندان های این موجود دو برابر دندان های نهنگ های اسپرم امروزی بود و روی هر دو آرواره بالا و پایینی قرار داشت. نهنگ اسپرم فقط روی آرواره پایینی دندان دارد.

دکتر لمبرت و همکارانش قبلا با کشف دندان های منفرد این موجود وجود آن را حدس می زدند اما اکنون با کشف جمجمه معلوم شده است که لویاتان نه افسانه بلکه واقعیت است.

دکتر لمبرت گفت: "بالاخره پیدایش کردیم. لحظه خیلی هیجان انگیزی بود."

محققان دلیل انقراض این موجود کهن را نمی دانند. به گمان آنها ممکن است تغییر اکولوژی و محیط این موجود را وادار به تغییر عادات تغذیه کرده باشد.

این ممکن است به نوبه خود باعث پیدایش نهنگ اسپرم که موجودی بسیار نرمخوتر است شده باشد، که البته بعدا با تغییر مجدد شرایط "نهنگ قاتل" جای لویاتان را گرفت.

نویسندگان این مقاله در نیچر که همگی کارشناس نهنگ هستند همچنین علاقه زیادی به رمان "موبی دیک" درباره یک نهنگ اسپرم سفید، دارند.

آنها چنان مجذوب موبی دیک هستند که تصمیم گرفتند کشف خود را به هرمان ملویل نویسنده آن قصه اهدا کنند. آنها نام علمی "لویاتان ملویلی" را بر موجود کشف شده گذاشته اند.

۱۳۸۹/۰۵/۱۶

هفت شیوه برای نوشتن فلاش فیکشن-جی دبلیو توماس


اسم رایج آن فلش فیکشن یا داستان کوتاه کوتاه است. داستانی بین 300 تا 1000 کلمه ، بلند تر از میکرو فیکشن (10 تا 300 کلمه) اما کوتاه تر از داستان کوتاه مرسوم 3000 تا 5000 کلمه که قابل قبول بیش تر مجلات است. ، فلش فیکشن داستانی معمولی با کمترین کنش است.

این مقاله سعی دارد روش ویژه ای برای نوشتن فلاش فیکشن ارایه دهد.

1.کم ترین کنش

سوژه گوتاهی پیدا کنید که مفهومی مهم در آن پیدا باشد. راجع به روابط پیچیده پدر و مادر ها با بچه هایشان به رمان احتیاج داریم . در این جا تنها قسمتی از آن را انتخاب کنید .مثلن بچه ها چه احساسی دارند وقتی نمی توانند در یک گفتگو شرکت کنند. چه تعداد از بچه ها در ماشین حوصله شان سر می رود.بچه های وسطی،وضعیت بدتری دارند. جزیی ترین را پیدا کنید و بنویسید.

2.زیاد شرح ندهید.

وقتی داستان می نویسید زیاد شرحش ندهید. راهی پیدا کنید که همه اش را در یک پاراگراف بگویید؛ البته در شرایطی که با داستانی آسان سر و کار دارید.

3. از بزنگاه شروع کنید

داستان را از بزنگاه شروع کنید . مردی دارد فرار می کند بمبی در حال خنثی شدن است. هیولایی در خانه وجود دارد .بیش از آن چه در داستان وجود دارد توضیح ندهید. خواننده نانهوشته ها را می تواند بخواند. در واقع بگذارید خود خواننده با تفکر روی داستان ، سکوت داستان را بفهمد.

4. روی تصاویر تاثیر گذار تمرکز کنید.

تصویری تاثیر گذار پیدا کنید و در داستان روی آن تمرکز کنید. خیابانی که به تازگی در آن جنگی رخ داده.غروب نا آشنا و کم تر دیده شده. این تصاویر ارزشی بیش از هزار کلمه دارند. با کلمات نقاشی کنید. به آن چه در کنار تصویر است هیچ آسیبی نمی خورد. چون قبل از همه چیز این یک داستان است.

5. حدس خواننده را تا پایان نگه دارید.

یک ابهام ساده کمک بزرگی می تواند بکند. مخاطب ممکن است نظری در مورد بیش تر داستان نداشته باشد،اما با کشمکش تا پایان داستان خواهد آمد. وقتی کشمکش تمام می شود باید نتیجه گیری و راه حل مناسبی ارایه بدهید.

6.از اشاره های کنایه امیز استفاده کنید.

با اشاره به حادثه ای عامیانه و شناخته شده ،داستان می تواند از همه غیر ضروری حفظ شود. به حوادث تاریخی اشاره کنید یا واقعه های مشهور ادبیات. اگر داستان در جایی مثل تایتانیک اتفاق می افتد ایجاز امکان پذیر است. زیرا در مورد آن زیاد گفته شده است. تاریخ و جیمز کامرون کمک زیادی کرده اند. از دادن اطلاعات پیچیده خود داری کنید. خواننده برای دریافت باید باهوش باشد.

7.اتفاقی غیر منتظره را در داستان به کار ببرید.

پایانی غیر منتظره به نویسنده اجازه می دهد پایان داستان را جفت و جور کند. فلش فیکشن بیش تر اوقات پایانی غیر منتظره دارد. چون شما برای ساختن شخصیت هایی که مخاطب با آن ها همذات پنداری کند و نشان دادن آن ها در مدت طولانی، زمان کافی ندارید. فلش فیکشن بیشتر اوقات کار ارایی مناسبی در جفت و جور کردن پایان دارد.

۱۳۸۹/۰۵/۱۱

-ونداد زماني -شگرد ضد جاه‌طلبانه ساراماگو

آشنايي‌ام با شهرت ادبي‌ ژوزه ساراماگو، بويژه رمان مشهورش «کوري» در ايران، بيشتر از همه‌ به‌واسطه موج جديد مهاجران ايراني بود.

بدون پرده‌پوشي بايد اذعان کنم به سه دليل مشخص، تاکنون به سراغ کارهايش نرفته‌ام؛ اول آنکه از سليقه آدم‌هايي که از او تعريف مي‌کردند کاملاً به دور بودم. به نظرم مي‌رسيد طرفداران رمان‌هاي ساراماگو از آن دسته آدم‌هاي رمان‌نخواني هستند که در پي شهرت نويسنده، براي خواندن آثار او انگيزه پيدا مي‌کنند.

آدم‌هايي که نظرشان درباره يک کتاب، شبيه همان چيزي است که در پشت جلد آن تبليغ شده است. دومين بهانه براي نخواندن آثار نويسنده‌اي که جايزه نوبل را به خود اختصاص داده بود در اين پيشداوري احساسي نهفته بود که رمان«کوري» و ماجراي کور شدن نمادين بشر، موضوع کاملاً آشکاري است و من تمايلي براي تکرار دانسته‌هاي بديهي! نداشتم. کمونيست بودن اين نويسنده پير پرتغالي و شبح ترسناک تفکر بسته «چپ ايراني» که سال‌هاي متمادي بر ادبيات ايران نيز سايه انداخته بود آخرين دليلي بود که باعث شد عطاي اين نويسنده را به لقايش ببخشم و به سراغ آثارش نروم.

همين چند روز پيش در حين جهانگردي‌هاي مجازي، مصاحبه‌اي با ساراماگو در «ال. اِي. ويکلي» نظرم را جلب کرد. انتشار انعکاس ذهنيت ساراماگو را نمي‌توانستم به‌راحتي از دست بدهم به‌ويژه وقتي که چشمم به سئوال اسکات فوندس، مصاحبه‌کننده اين هفته‌نامه امريکايي افتاد که علاقه شديدِ ساراماگو به موضوع مرگ را هدف قرار داده بود. طبيعتاً کنجکاو شدم پاسخِ نويسنده را بخوانم:

«در رمانِ راهنماي نقاشي و خطاطي که بيش از چهل سال پيش نوشتم، قهرمان داستانم جمجمه‌اي را در دستانش مي‌گيرد که در حقيقت تکرار واقعيتي بود که براي خودم اتفاق افتاده بود. تجربه به دست گرفتن جمجمه پدرم که در جنگ جهاني اول جانش را از دست داده بود. عمل من تکرار رفتار فيلسوفانه «هملت» بر سر قبر آشناي دورهً بچگي‌اش نبود. مرگ پدر من فقط واقعيتي بود که وجود داشت و گريزي از آن نداشتم.»



ژوزه ساراماگو

ظاهراً مرگ همچنان يکي از مشغله‌هاي ذهني نويسنده است چون در يکي از آخرين آثارش به نام «هجوم دوباره مرگ»، قهرمان اصلي داستان که يک نوازنده ويولن‌سِل است، با زني زيبا آشنا مي‌شود که در حقيقت همان «مرگ» است. در اين داستان، مردم براي مدت کوتاهي از مرگ در امان مي‌مانند ولي مثل هميشه، واقعيت مسير ماجرا را عوض مي‌کند و دوباره مرگ، امري طبيعي و پذيرفتني مي‌شود.

ساراماگو در نشريات غربي به عنوان يک «بي‌خداي» سرسخت تصوير شده که گناه عظيم‌تر او وفاداري به اعتقادات کمونيستي‌اش است. تنفر او از اقتصاد جهاني در چند دهه گذشته شهره عام و خاص شده است. نويسنده پرتغالي در حين دريافت جايزه نوبل نيز فرصت را از دست نداده و با صراحت تمام، به سياست‌هاي سرمايه‌داري در جهان حمله کرده بود.

وقتي همراه با روشنفکران چپ غربي نظير هارولد پينتر، نوامي کلاين، طارق علي، نوام چامسکي، هوارد زين، آرانداتي روي و جان برگر، با انتشار نامه‌اي گروهي، حمله اسرائيل به لبنان در سال ۲۰۰۶ و سياست‌هاي جنايت‌کارانه‌اش در قبال ملت فلسطين را محکوم کردند، مخالفت او بيشتر آشکار شد. ساراماگو بر اين باور بود که آنچه در فلسطين رخ داده، کمتر از «هولوکاست» نيست.

اسکات فوندس درباره اظهار نظر هارولد بلوم مي‌پرسد که مدافع فعاليت‌هاي ادبي اوست ولي گفته که استالينيست بودنش نشان مي‌دهد که در دنياي واقعي زندگي نمي‌کند، و ساراماگو در پاسخ مي‌گويد:

«شايد، شايد. همه چيز ممکن است. قرار نيست کسي را زير سئوال ببريم به‌ويژه آدمي همچون هارولد بلوم را. بله، مثل اينکه در اين دوره و زمانه، دنياي واقعي يعني دنياي نو محافظه‌کاران امريکا... و هرچه بر وفق مراد آنها باشد لقب واقعي را به خود مي‌گيرد. ولي اگر به وضعيت موجود نگاه کنيم متوجه مي‌شويم که امريکاي ابرقدرت دچار بحران شديد اقتصادي است و واقعيتِ آنهاست که تطبيقي با جهان ندارد.»

ساراماگو مي‌افزايد: «از سوي ديگر، من فقط کمونيست نيستم و انديشه‌هايم تلفيقي است از نگاه‌ها و ديدگاه‌هاي گوناگون. اول از همه اينکه من مسئول جناياتي که بلوک شرق تحت عنوان «سوسياليزم واقعي» مرتکب شد نيستم. دوم اينکه من استالينيست نبوده‌ام و ديدگاه‌هايم را از خواندن نظرات مارکس کسب کرده‌ام و بايد تاکيد کنم که عقايد مارکس بيشتر از هر زماني با واقعيت‌هاي جهان ما همخواني دارد.»



در سال ۱۹۷۵، کودتاي نظامي، جنبش سوسياليستي پرتغال را غافلگير مي‌کند و ساراماگو بلافاصله کار دستيار سردبيري در يکي از روزنامه هاي ليسبون را از دست مي‌دهد و به گفته خودش، اخراج از کار، شروع نويسندگي‌اش را رقم مي‌زند. پس از سال‌ها داستان‌نويسي، انتشار رمان«بالتيزار و بليموندا» در سال ۱۹۸۷ برايش شهرت جهاني آورد.

دو سال پيش جيمز وُود، منتقد معتبر، به درخواست «نيويورک تايمز»، مقاله جامعي درباره دستاوردهاي ساراماگو نوشت و در آن به اين نکته اساسي اشاره کرد که فقر پدر و مادر ساراماگو که وادارشان کرده بود او را نزد خانواده مسن خود بگذارند و براي يافتن کار به ليسبون بروند، باعث شد تا تماس نزديک با واقعيت و زندگي با پدربزرگ و مادربزرگ ساده روستايي که شب‌ها در کنار خوکچه‌ها مي‌خوابيدند و براي او از افسانه‌هاي فولکلور مي‌گفتند، زمينه‌ ترفندهاي ادبي ساراماگو را شکل بخشد.

«ژوزه ساراماگو هم نويسنده‌اي آوانگارد است و هم پايبند به شيوه روايت کلاسيک. از طرفي، شاهد جملات و عبارت‌هايي طولاني هستيم فاقد نشانه‌هاي سجاوندي متعارف نظير علامت سئوال، نقطه‌گذاري در پايان جملات و گيومه، که براي آثارش ميدان مدرن‌تري از ابراز را تدارک مي‌بيند و از طرف ديگر مي‌بينيم که راوي سنتي قصه‌هايش، آدم‌هاي معمولي و ساده‌اند.»

«ترکيبِ متضادي که توانسته است با شکستنِ سنت‌هاي نوشتاري و به پيش راندن قصه به کمک راويان بي‌سواد، قابليت انعطاف و تخيل گسترده‌تري را برايش ايجاد کند. شگرد بکارگيري قهرماناني ساده و معمولي با روايت‌هايي گيج و نامفهوم، سمت و سوي افکار نويسنده را به خود مي‌گيرد که با افسانه‌ها و اسطوره‌هاي کشورش در هم مي‌آميزد. ساراماگو با اين ترفند انرژي قصه‌نويسي را از بند محدوديت‌هاي سنتي رها مي‌کند و همزمان، با رندي تمام، همه‌ واقعيت و حقيقت ابراز‌شده توسط راوي ساده و غيرقابل اعتماد را زير سئوال مي‌برد.»

ساراماگو در يکي ديگر از مصاحبه‌هايش گفته است: «من رمان‌نويس نيستم. بيشتر يک مقاله‌نويس‌ام که مقالاتم را در رمان مي‌گنجانم». تاکيد بيش‌از‌حد ساراماگو بر تفکر منطقي و ارائه انتقادات و راه‌حل‌هاي فرهنگي و اجتماعي از طريق داستان‌نويسي، به او اين احساس ضد‌جاه‌طلبانه را مي‌دهد که رمان‌هايش مقالاتي بيش نيستند. از ديد جيمز وُود، شگرد فوق به يک تمهيد فرهنگي تبديل شده است که ساراماگو با تمام وجود مي‌خواهد به کمک آن، ارزش‌هاي مذهبي را مورد مواخذه قرار دهد.



در کتاب جنجال‌برانگيزش به نام «انجيل به روايت عيسي مسيح»، پيغمبر خدا در لحظه مصلوب شدن، از مردم براي گناهاني که خدا مرتکب شده است عذرخواهي مي‌کند. ساراماگو در مصاحبه‌اش با اسکات فوندس نيز به صراحت، مذهب را طاعوني مي‌داند که «بعد از مهار شدن، دوباره از جايي ديگر شيوع خواهد يافت». به اعتقاد او، داستان‌هاي انجيل با ساير داستان‌ها، افسانه‌ها و اسطوره‌ها فرقي ندارند. ساراماگو مي‌گويد «ادعاهاي مذهبي حکايت از بيمار بودن بشر دارد، يک نوع بيماري رواني.»

نويسنده پرتغالي در جواب خبرنگار امريکايي که ناباورانه به حضور قدرتمند مذهب در جوامع بشري اشاره مي‌کند و مي‌پرسد چرا ما هنوز به خرافات قرون وسطي دلبستگي داريم مي‌گويد: «گناه من نيست. من هميشه با اين پديده مخالفت کرده‌ام. در کتاب‌هايم هم اين نگاه انتقادي را گنجانده‌ام. به نظر من، مهم‌ترين راه‌حل براي اين پديده اجتماعي، وسعت بخشيدن به تفکر انتقادي است.»

ساراماگو هنگام دريافت جايزه نوبل ادبيات سال ۱۹۹۸، جمله معروف فرناندو پزوا، شاعر بزرگ کشورش را دوباره سر داد که «زبان پرتغالي، کشور من است» و جايزه نوبل را به همه مردم پرتغالي‌زبان هديه کرد.

اميدوارم کنجکاوي شما را براي خواندن آثار ساراماگو برانگيخته باشم. به سهم خودم، همه پيشداوري‌هاي ناشي از ناداني‌ام نسبت به اين نويسنده عاشقِ زبان را پس مي‌گيرم و در اولين فرصت، به سراغ آثارش مي‌روم. در پايان، شما را به اين جمله ضدجاه‌طلبانه ساراماگو ارجاع مي‌دهم: «بايد اين را هم اضافه کنم که معمولاً در نوشته‌هايم، از خودِ واقعي‌ام در زندگي معمولي آدم درست‌تري هستم.»

منابع:

Richard A. Preto-Rodas , José Saramago: Art for Reason's Sake World Literature Today, Vol. 73, No. 1 (Winter, 1999), pp. 11-18 , Published by: University of Oklahoma

http://www.nytimes.com/2010/06/19/books/19saramago.html?pagewanted=2&_r=1Scott Foundas

Jose Saramago: Death Interrupted, An interview with the late Nobel laureate