۱۳۹۳/۰۹/۰۴

تفنگت را با دوربین عوض کن.

هر سال این قضیه تکرار می شود و این صدا مرتب شنیده می شود. بنگ ، بنگ. این
 جدا از روش های دیگر شکار مانند پهن کردن دام و ...

تالاب های گیلان میزبان بیشترین میزان پرنده های مهاجر هستند که از کشور های مختلف برای گذراندن زمستان به گیلان سفر می کنند. استانی که زمستانش هم دمای بسیار مساعدی برای زندگی پرندگان مهاجر دارد. اما متاسفانه به ازای هر سه پرنده یک تفنگ با مجوز وجود دارد. اگر تفنگ های بدون مجوز را هم اضافه کنیم دیگر فاجعه غیر قابل تحمل تر می شود. تفنگ هایی که با هر شلیک ساچمه های زیادی را به سمت پرندگان شلیک می کنند. من خودم کسی هستم که بارها برای شکار و ماهیگیری رفته ام . اما مجبورم در باره این مشکل هشدار بدهم. بسیاری از پرندگان به جای اینکه دوباره به زادگاه شان برای تولید مثل برگردند سر از بازار های فروش پرندگان شکاری در می اورند. این فرهنگ که این پرندگان روزی هستند و خلق شده اند تا شکار شوند ریشه در کجا و چه امری دارد مهم نیست. مهم این است که باید جلوی این مساله گرفته شود. محیط زیست و قوه قضاییه و نیروی انتظامی باید فعال تر باشند. باید کاری کرد. شنیده ام که قرار است امسال به جای تفنگ با دور بین به سزاغ پرنده ها بروند و جایزه ای برای بهترین عکس ها در نظر گرفته اند. اما من چشمم آب نمی خورد.فاجعه ای در راه است.

۱۳۹۳/۰۹/۰۲

کشف نسخه‌ای بسیار قدیمی از قرآن در آلمان

کارشناسان پی برده‌اند قرآنی که در کتابخانه دانشگاه توبینگن نگهداری می‌شود، بسیار قدیمی و به احتمال قوی قدیمی‌ترین قرآن موجود است.

کارشناسان پس از مطالعه سه برگ از قرآنی قدیمی به این نتیجه رسیده‌اند که تاریخ نگارش آن به قرن هفتم میلادی یا سرآغاز اسلام برمی‌گردد. قرآن یادشده از ۱۵۰ سال پیش در خزانه کتابخانه دانشگاه توبینگن نگه‌داری می‌شود، اما تاکنون کسی به قدمت و اهمیت آن پی نبرده بود.
نسخه‌شناسان با استفاده از تکنیک‌های تازه دریافته‌اند که قرآن مزبور به احتمال بالای ۹۵ درصد، در سال‌های ۶۴۹ تا ۶۷۵ میلادی تحریر شده است. یعنی تنها ۲۰ تا ۴۰ سال پس از وفات حضرت محمد، پیامبر اسلام.
بدین ترتیب این قرآن احتمالا قدیمی‌ترین متن موجود از کتاب مقدس مسلمانان است. متن روی پوستی محکم و مرغوب نوشته شده که توانسته صدها سال دوام بیاورد. دست‌نوشته قسمت پیوسته و بزرگی از کتاب مقدس مسلمانان را در بر دارد: از آیه ۳۷ سوره هفدهم تا آیه ۵۷ سوره سی و ششم.
یک سخنگوی کتابخانه دانشگاه توبینگن گفت که تنها با استفاده از تکنیک‌های کامپیوتری و روش‌های علوم طبیعی، تعیین عمر متن یادشده ممکن شده است. تاکنون گمان می‌رفت که این قرآن به قرن‌های هشتم یا نهم میلادی یعنی سده‌های دوم و سوم هجری برمی‌گردد.
آگاهی دیگری که در حد احتمال به دست می‌آید این است که قرآن مزبور به خط علی بن ابی‌طالب، چهارمین خلیفه مسلمانان و اولین امام شیعیان باشد. این حدس از آنجا قوت می‌گیرد که امام علی در صدر اسلام یکی از نادر افراد باسواد بود که گفته می‌شود "حافظ" بود؛ یعنی قرآن را از بر داشت.

تحقیقی گسترده و پیشرفته

پروژه "کورانیکا"ی دانشگاه توبینگن (Coranica)، مسئولیت ارزش‌یابی قرآن یادشده و چندین متن کهنه را به عهده داشت. چند مؤسسه مطالعات علمی در این پروژه شرکت دارند، مانند "آکادمی دست‌نوشته‌ها و مکاتبات پاریس" و "آکادمی علوم براندنبورگ" در برلین. پروژه از حمایت انجمن پژوهش‌های آلمان و بنیاد ملی تحقیقات علمی فرانسه برخوردار است.
در تحقیقات گسترده‌ای که با هدف بازشناسی و تبارشناسی قرآن صورت می‌گیرد، دریافتن سیر پیدایش و تطور قرآن در بستر تاریخی و با تکیه بر "شواهد مادی" آن دوره مورد نظر است.
در این تحقیقات کارشناسان می‌کوشند در کنار واکاوی و تحلیل شیوه‌ خط و نگارش، با وارسی جنس دست‌نوشته، قدمت آن را هرچه دقیق‌تر مشخص کنند.
انستیتوی مطالعات اشعه‌ای دانشگاه زوریخ با استفاده از روش تشعشعات کربنیک که در تعیین قدمت آثار باستانی به کار می‌رود، در ارزیابی قرآن یادشده نقش مهمی ایفا کرد. عناصر کربنیک با گذشت زمان در مواد آلی به میزان بسیار اندکی ایزوتوپ‌های حاوی رادیواکتیو باقی می‌گذارند. با بررسی این مواد می‌توان قدمت و عمر اشیاء را با دقتی بالا تعیین کرد.
اوراق قرآن یادشده به خط کوفی است که یکی از قدیمی‌ترین خط‌ها در زبان عربی به شمار می‌رود. متن یادشده به یکی از انواع قدیمی‌تر این خط که به "حجازی" معروف است، نوشته شده.
به گفته دانشگاه توبینگن، نمونه‌ای از قرآن قدیمی در پاییز آینده در نمایشگاهی در شهر انتورپ در هلند به تماشا گذاشته می‌شود.
قرآن یادشده در سال ۱۸۶۴ در خاورمیانه خریداری و به آلمان منتقل شد و از آن موقع در مخزن کتاب‌های خطی کتابخانه توبینگن نگه‌داری می‌شود.
نسخه‌های قرآن‌ دست‌نویس کتابخانه دانشگاه توبینگن هم در خزانه کتاب‌های عتیقه و برخی از آن‌ها همچنین به طور دیجیتال در اینترنت در اختیار پژوهشگران قرار دارند.

۱۳۹۳/۰۸/۳۰

«جهان‌های روحانیون مندایی»

این مطلب را آرش نصیر نوشته است و منبعش تریبون رادیو زمانه است وبسیار برایم جالب بود که چنین دین باستانی در ایران داریم. 
سروش علیزاده
*خارج از خوزستان کمتر کسی از وجود اقلیت دینی مندایی در ایران آگاه است و مردم خوزستان نیز معمولا اطلاعات گنگ و مبهمی از آنها دارند. این گمنامی همراه با دلایل مذهبی و سیاسی دیگر باعث شده است که با وجود سابقه ی طولانی این دین آنها همچنان جزو اقلیت های دینی رسمی در نظام جمهوری اسلامی به حساب نیایند. در 13 و 14 ماه جاری میلادی کنفرانسی بین المللی تحت عنوان “جهان های روحانیون مندایی” با حمایت مرکز اسلام و جامعه و همینطور مرکز مطالعه ی دین دانشگاه لایدن برگزار گردید که هدف عمده ی آن حفظ‍‍ و ثبت سنت های آیینی و دینی اقلیت مندایی در ایران و عراق بود.
منداییان
مندایی ها از ناشناخته ترین و قدیمی ترین اقلیت های دینی در خاورمیانه هستند که غالبا امروزه در جنوب عراق و خوزستان ایران زندگی می کنند. تعداد آنها در ایران 25،000 هزار نفر و در عراق 60،000 تخمین زده شده است. زبان کتاب دینی آنها (گنزاروا) گویشی از زبان آرامی است که در دوران هخامنشی زبان اداری شاهنشاهی بود. آزار و اذیت های مذهبی و اوضاع نابه سامان خاورمیانه در قرن حاضر منجر به مهاجرت گسترده ی ‍‍‍‍‍‍‍تعداد زیادی از پیروان این دین به کشور هایی همچون سوئد، هلند و استرالیا گردیده است. پیروان این دین قرن ها توسط همسایگان مسلمانشان با عنوان “صبی” شناخته شده اند و اصلی ترین وجه تشخیص آدابی شان مناسک مربوط به غسل و تقدیس آب است. آنان سلسله ی نسب خود را به حضرت آدم می رسانند و یحیی تعمید دهنده یکی از شخصیت های مورد احترام در میان آنهاست. این آیین از اوایل دوران مدرن مورد توجه اکثر مورخان، مسافران و ماموران سیاسی اروپایی بوده است و غالبا به عنوان یک فرقه ی مسیحی از آن یاد گردیده است.
در روز نخست پس از سخنرانی آغازین پرفسور آلبرت دیونگ ، اعضای تیم تحقیقاتی که وظیفه ی تحقیق و ثبت مناسک مندایی را برعهده دارند به تعریف پروژه ی تحقیقاتی و اهدافشان پرداختند. اعضای این تیم را پرفسور دیونگ از دانشگاه لایدن، پرفسور کریستین الیسون از دانشگاه اکستر، مارتا مارسانو دانشجوی دکتری دانشگاه اکستر و ترمیدا یوحنا نشمی انسان شناس مندایی تشکیل می دهند که تا سال 2016 وظیفه ی ثبت مناسک و ایین های دینی منداییان سراسر جهان را برعهده دارند.
در بخشی دیگر پژوهش های علمی توسط پژوهشگران تاریخ، فرهنگ و زبان مندایی ارایه شد. پرفسور دیونگ به انتقاد از روند موجود در میان متخصصان دین مندایی پرداخت که عموما تاریخ اولیه ی این را مورد توجه قرار می دهند. وی خواستار نگاه و توجه به دین مندایی به عنوان دینی زنده بود که متاثر از زمان است.
leiden 1
پرفسور گنزیورا بریخه نصورای سخنران دیگر این کنفرانس بود که خود از رهبران دینی مندایی و همچنین متخصص تاریخ این دین در دانشگاه های سیدنی و ماردین ترکیه است. نکته ی مورد تاکید وی اهمیت نگاره های باستان شناسی و نقاشی های موجود در کتاب های دینی مندایی ها بود که سابقه ی وجود این دین را به دوران قبل از مسیح مربوط می کرد.
leiden 2
خانم جرون جاکبسون باکلی که مطالعات مربوط یه دین مندایی وام دار ایشان و تحقیقات ارزشمندشان است سخنرانی خود را به نقش عمده و برجسته ی روحانی-دبیران مندایی در حفظ سنت های نوشتاری این دین در طی قرون متمادی اختصاص داد. به نظر ایشان انجامه هایی که این دسته از روحانیون بر نسخه های کپی شده ی خود می نوشتند دربردارنده ی اطلاعات سودمندی درباره دوره های از تاریخ مندایی ها است که کمتر به آن توجه شده است. از جمله ی این اطلاعات می توان به حفظ نسب نامه ی خانواده های مندایی در این نسخه ها اشاره کرد.
leiden 3
روز دوم این گردهمایی شامل میزگردی خصوصی میان اعضای شرکت کننده ی در مراسم بود که اختصاص به چگونگی انجام پروژه ی مقرر شده و سفر های تحقیقاتی به عراق و ایران داشت. پایان بخش این کنفرانس دو روزه دیدار این متخصصان با جامعه ی مندایی های هلند در لاهه بود که با صرف شام و برگزاری جلسه ی پرسش و پاسخ با پیروان این دین به پایان رسید.
پروژه ی حفظ آیین ها و سنت های منداییان ایران و عراق برنامه ی تحقیقی مشترک دانشگاه اکستر انگلستان و لایدن است که توسط بنیاد آرکادیا حمایت مالی گردیده. هدف این بنیاد حفظ فرهنگ ها و زبان های در خطر تهدید است.
پانوشت:
1. The Worlds of Mandaean Priests
2. LUCIS
3.LUCSoR
4.Albert de Jong
5. Christine Allison
6. Marta Marsano
7. Tarmida Yuhana Nashmi
8. Ganzivra Brikha Nasoraia
9. Jorunn Jacobsen Buckley
10. Colophon
11.Arcadia

۱۳۹۳/۰۸/۲۹

جستجو ها برای یافتن جسد لورکا


قرار است جستجوها برای یافتن اجساد قربانیان جنگ داخلی اسپانیا در منطقه‌ای در جنوب این کشور آغاز شود، در مکانی که تصور می شود بقایای جسد گارسیا لورکا، معروف‌ترین شاعر اسپانیا هم در آن مدفون است.
مقمامات محلی منطقه اندلس گفته اند در نزدیکی روستای آلفامار در همجواری شهر گرینادا صدها متر مربع زمین از درختان پاک خواهد شد.
کارشناسان می گویند که هدفشان جستجوی گورهای دستجمعی زمان جنگ داخلی این کشور در اواخر دهه ۳۰ قرن بیستم است.
مقامات گفته اند که هدف از کاوش ها تنها پیدا کردن جسد لورکا و افراد به‌خصوص نیست، بلکه کشف بقایای اجساد همه قربانیان است.
فدریکو گارسیا لورکا، مشهورترین شاعر اسپانیا یکی از ده ها هزار نفری است که توسط شبه نظامیان تندرو در زمان جنگ داخلی کشته شدند.
گروهی از کارشناسان در ۱۰ روز آینده در محوطه ‌ای در تپه ‌های نزدیک شهر گرینادا در جستجوی گور لورکا خواهند بود. آنها امیدوارند بتوانند بازمانده‌های جسد خالق «عروسی خون» و «خانه برنارد آلبا» را پیدا کنند.
گفته می شود لورکا توسط هواداران تندروی ژنرال فرانسیسکو فرانکو در سال ۱۹۳۶ تیرباران شد و تا کنون معلوم نیست جسد او در کدام مکان دفن شده است.
در سال ۲۰۱۱ نویسنده ای به نام میگل کابالرو پرز پس از سال ها پژوهش در آرشیو پلیس و ارتش اسپانیا در سایت خود روایتی از وقایع ۱۳ ساعت آخر زندگی لورکا را منتشر کرد.
در پی نشر این مطلب بود که گروهی از کارشناسان با استفاده از رادارهای پیشرفته یک گور دسته جمعی را در این منطقه کشف کردند.
مقامات اسپانیا گفته اند که این پروژه تا کنون حدود ۱۵ هزار یورو هزینه داشته است و تصور می رود حدود ۳۵۰۰ نفر در این محل در گورهای دسته جمعی به خاک سپرده شده باشند.
به گفته خوان فرانسیسکو آرناس، از مسئولان دولتی منطقه اندلس، عده ای معتقدند که "رئیس دانشگاه، دو معلم و اعضای یک حزب سیاسی از جمهوری دوم" در این منطقه دفن شده اند.
او افزود: "برای ما، موفقیت کامل به معنی پیدا کردن همه کسانی است که در اینجا به خاک سپرده شده اند."
در سال های اخیر در این مکان ۴۰ حفاری مشابه صورت گرفته است تا برای سوالات خانواده هایی که در جستجوی نزدیکانشان هستند پاسخی پیدا شود.
بر اساس گزارشها این نخستین اقدام دولت محلی برای پیدا کردن گور دسته جمعی با بقایای لورکا نیست.
در سال ۲۰۰۹ دولت محلی در مکانی که ادعا می شد مکان دفن لورکا است، با هزینه ۷۰ هزار یورو به کاوش پرداخت، اما جسدی در آن منطقه یافت نشد.
گفته می شود در دوران دیکتاتوری‌ ژنرال فرانکو در اسپانیا هزاران نفر غیر نظامی به دست افراد مسلح ملی گرای طرفدار دولت کشته و در گورهای دستجمعی دفن شدند.
فردریکو گارسیا لوکا (۵ ژوئن ۱۸۹۸ - ۱۹ آگوست ۱۹۳۶) شاعر، نویسنده، نقاش، نوازنده پیانو، و آهنگ‌ساز بود.

۱۳۹۳/۰۸/۲۸

مصاحبه با عوامل اجرای تیاتر روزنه آبی اکبر رادی در روزنامه خزر



   زنده یاداکبر رادی نمایشنامه نویس بزرگی است که به آسانی نمی توان از کنار نامش گذشت . فعل« است »به کار بردم چون هنوز هم در نمایشنامه هایش زنده است و هنوز هم از باران و زیبایی رشت برایمان می گوید. اجرای نمایش روزنه آبی به کارگردانی علیرضا پارسی که به تازگی توسط بنیاد اکبر رادی هم مورد تقدیر قرار گرفته یک اتفاق مهم است و نباید به آسانی از کنارش گذشت. دلی بزرگتر از دل یک شیر می خواهد که نمایشی با این همه بازیگر و دکور را به روی صحنه ببری و  آن هم در روزگاری که نه بودجه ای هست و نه تماشاگر قابل قبولی برای تمام اجراهای نمایشی گیلان. این بهانه ای شد تا گفتگویی داشته باشم با علیرضا پارسی کارگردان تئاتر روزنه آبی و محمد شکوری بازیگر نقش انوش این نمایش.



خزر - علیرضا جان کمی برایم از گروه تئاتر خورشید و نمایش هایی که به روی صحنه برده اید و برنامه هایی که برای آینده دارید بگو ؟
   * گروه تئاتر خورشید در سال های بسیار دور به نام شالیزار فعالیت می کرد که بعد به نام گروه خورشید تغییر نام داد. از حدود سال 1384 در اداره ثبت شرکت ها به عنوان خانه تئاتر خورشید رسما به ثبت رسید و تنها گروه تئاتری در استان گیلان است که توانست به مدیر مسوولی من ثبت شود. در حال حاضر اعضای فعال این گروه رضا حقیقی ،محمد رضا زارعی ، اکبر پورپاک نیا، سید محمد حسنی، محمد شکوری، خورشید محب پور ،مریم سعادت ،طوبی پارسی و تعداد دیگری از هنر مندان است که تقریبا اعضای گروه به 30 نفر می رسند و تا حالا 48 نمایش از نویسندگان مطرح کشور و نوشته های خودم را به روی صحنه برده ایم.نمایش هایی که یادم هست و برایت بگویم پایین گذر سقاخانه،مرگ در پاییز، آهنگ های شکلاتی، روزنه آبی،سیاه ریحون،تی تی،عروس باران،عشق آباد،بلبل سرگشته،سوگ جامه،بلوط های تلخ،و تعداد دیگری که حالا حضور ذهن ندارم. برای آینده هم در نظر داریم نمایش های سمفونی پنج گانه زندگی،ستاره و شب های بی مهتاب از نوشته های خودم و رضا موتوری محمد چرمشیر، ملودی شهر بارانی را کار کنیم و اگر بشود تا بهار 94 به روی صحنه ببریم. سعی می کنم از جوانان بیشتری برای اجراهایمان استفاده کنم.تا خدا چه بخواهد.
   خزر شنیدم امسال در تهران توسط بنیاد رادی از شما تقدیر شد. کمی از فضای آن روز و اتفاق هایش برایم بگو؟
     *اوایل آبان ماه از من دعوت شد تا در مراسم ویژه ای که توسط بنیاد زنده یاد اکبر رادی در مجموعه تئاتر شهر با حضور اساتید دانشگاه،مسوولین مراکز هنری دانشجویان و بسیاری از هنرمندان تئاتر و سینما شرکت کنم. به غیر از من از هادی مرزبان،محمد چرمشیر و صدرالدین شجره هم دعوت بودند و از سه کارگردان و یک نمایشنامه نویس تقدیر شد و تنها کسی که از شهری غیر از تهران دعوت شده بود من بودم. به خاطر نمایش هایی که از اکبر رادی در طی این سال ها به روی صحنه برده بودم.شاید در طول 9 سال گذشته بیشترین آثار رادی را من اجرا کرده و به روی صحنه بردم.

      خزر - اگر اشتباه نکنم روزنه آبی اولین نوشته اکبر رادی است. این نمایشنامه حدودا در سال های 1338 تا 1340 نوشته شده و زمان داستان هم در دوران 1330 می گذرد. درون مایه نمایش هم غلبه مدرنیته بر سنت را روایت می کند. صحت این گفته ام در جای جای متن و اجرای شما قابل مشاهده است. سوال من این است در سال 1393 که مدرنیته بر جامعه ایران غالب شده و اکثریت جامعه آغشته به مدرنیته شده اند چه انگیزه ای داشتی  که نمایش روزنه آبی را  روی صحنه ببرید و آیا فکر نمی کنید این نمایش نمی تواند پاسخ گوی مخاطب این دوره از جامعه ای که در آن زیست می کنیم باشد؟
*ببین من برعکس تو فکر می کنم.من می خواستم با اجرای این نمایش این پیام رو منتقل کنم که درست است که مدرنیته بر جامعه کنونی ما استیلا پیدا کرده اما نیاز به توجه ویژه به سنت های گذشته داریم که بتوانیم در کنار مدرنیته به صورت یک زندگی مسالمت آمیز ترویج دهیم.واقعا اگر امروز بسیاری از خوبی های دوران گذشته قراموش شده،مثلن وقتی دور هم جمع می شویم اکثر سر ها توی گوشی موبایل است و روابط ها کمرنگ شده است. این اجرا ها می تواند تلنگری باشد به تماشاگر که دنیای زیبایی هم وجود دارد و باید به آن رجوع کرد.
     خزر- لطفا تحلیلی اجمالی از سه کاراکتر پیله آقا ، انوش و همایون برای ما داشته باشید و روابط و تاثیر گذاری این سه کاراکتر را در نمایش برایمان شرح دهید؟
    * پیله آقا بازاری ناخن خشک منفعت طلب خشک و نوکیسه است که سر و سری هم با آدم های سطح بالای شهر دارد و تلاش می کند با رشوه و مال و منال نسبی اش شاید بتواند به منصبی برسد. از طرفی هم سلطه و نفوذ استبدادی اش بر خانواده را در تهدید می بیند. وقتی انوش که خواستگار دخترش است در برابرش قد علم می کند بیشتر امنیت و اعتبارش را در بیرون و داخل منزل در خطر می بیند و سعی در حفظ موقعیت خود دارد.انوش خواستگار افشان وامدار یک کینه قدیمی خانوادگی است. می خواهد از گذشته اش فرار کند و با نقشه وارد زندگی پیله اقا و خانواده اش می شود و فرزندانش را تحت تاثیر قرار می دهد تا به مال و ثروت او دست پیدا کند و در عین حال انتقامش را بگیرد. در این میان از دوست خانوادگی پیله آقا به نام همایون استفاده می کند تا بیشتر بتواند در خلوت خانواده پیله آقا رخنه کند.همایون که به بن بست رسیده در انتظار لحظه ای است که خود را محاکمه کند. به نوعی در دوستی به انوش خیانت می کند و او را تنها می گذارد. هر دوی آن ها به نوعی قصد ترک و دیار خود را دارند تا شاید بتوانند هویت جدیدی برای هویت گمشده و یا بهتر بگویم از دست رفته شان پیدا کنند.
     خزر -  می خواهم بدانم چگونه به اجرای این نمایش رسیدید و روند تولید اجرای نمایش چگونه بوده است. خیلی ساده تر بگویم کسی که نقاشی حرفه ای می کشد یک ذهنیتی را برای اجرای نقاشی در نظر دارد.آیا شما برنامه ای از قبل برای این اجرا داشتید. اگر ممکن است چند نمونه از جزییاتی را که با ان به کلیت رسیدید را هم برای ما بگویید مثل میزانسن ها و ....؟
    *من برای اجرای نمایش هایم دغدغه هایی دارم و آن ها را در سوال های قبلیت پاسخ دادم. به تم و موضوعاتی از قبیل فولکولور ،مسایل اجتماعی و دغدغه های زندگی روزمره برای انتخاب متن توجه می کنم.وقتی نمایشی را انتخاب می کنم مطمئن باش تمام جوانب آن را بررسی کرده ام و وقتی بعد از چند بار خواندن به آن دلبسته شدم بازیگرانم را انتخاب می کنم و سعی می کنم نمایش را تا حد زیادی برای همکارانم تحلیل کنم و آن چه در ذهنم دارم را بازگو می کنم.سپس تمرین و ارایه میزانسن ها پیش می آید اما در نهایت تکنیک و خلاقیت خود بازیگران مهم است که چگونه عمل کنند. من سعی می کنم از کل به جز برسم و بیشتر در طول تمرین با بازیگرانم به میزانسن های اصلی و دلخواهم دست پیدا می کنم. چرا که اعتقاد دارم تاتر نیز مانند زندگی در لحظه اتفاق می افتد.
      خزر -  شما تصمیم گرفتید به متن نوشته 1330وفادار باشید آیا فکر نمی کنید با توجه به تغییر جامعه و فضای امروز گیلان و ایران با یک دراماتورژی و خوانش جدیدی از متن می توانستی به لحاظ زمانی و ساختاری، ضرب اهنگی بهتر به اجرا بدهی؟
    *البته من به دراماتورژی اعتقاد دارم. ولی خوب توجه کنی در بعضی از نمایش ها ،به ویژه نمایش هایی مانند روزنه آبی که متکی به دیالوگ گویی نسبتا فراوان است و به این روش  می خواهد مقصود خود را بیان کند و کد های شخصیتی اینگونه نمایش ها با ارائه دیالوگ هایش مطرح می شود آدم حیفش می آید که بیش از حد به دیالوگ ها دست ببرد. آن هم روزنه آبی که نوشته مرحوم اکبر رادی هم باشد. من سعی کردم شیوه سنتی را حفظ کنم تا به هدف نمایش و پیامی که خودم قصد دارم به مخاطب ارایه دهم دست پیدا کنم.
    خزر محمد عزیز از روند رسیدنت به نقش چگونه است  و کمی از شناخت کاراکتر انوش و نوع ارتباطی که با متن برقرار کردی بگو؟
    *خوب وقتی متن را خواندم با کارگردان در مورد نقش و کلیت متن شروع به بحث می کنم و پس از ایجاد ارتباط با متن و شخصیت بازی و همسویی با ذهنیات کارگردان سعی در کشف خصوصیات فیزیکی شخصیت می کنم. از جمله نوع راه رفتن ،نشستن،حرف زدن و ... تلاش می کنم نیت نویسنده در مورد شخصیت و کنش های نمایشی را از دل کار بیرون بکشم و بعد دوباره با کارگردان مطرح کرده و در طول نمایش در لحظه و در مواجهه با بازیگران دیگر به ارایه این نقش  می پردازم .
    خزر-  به عنوان یکی از بازیگران این نمایش  از نحوه هدایت بازی بازیگران توسط کارگردان و تلاش کارگردان برای درونی کردن نقش ها برای بازیگران بگویید؟
     * به خودم افتخار می کنم که در نمایش روزنه آبی نوشته اکبر رادی و و در خدمت کارگردانی چون علیرضا پارسی بزرگوار بودم .زیرا که ایشان تمامی آزادی هایی را که یک بازیگر نیاز دارد تا بتواند به خلاقیت و پویایی در نمایش و روند خلق نقش برسد را در اختیار بازیگر قرار می دهد و هرگاه احساس کند بازیگر به راهنمایی نیاز دارد نقش خود را ایفا می کند . به عنوان کارگردان حتی بعد از گذشت پاسی از شب هم گوشی ایشان برای پاسخ دادن به سوالات بازیگران باز است و با خوشرویی پاسخگو هستند.
      خزر - در پایان نمایش ، مخاطب درگیر آمدن و نیامدن پیله آقا یا همان ماندن و رفتن سنت می شود فرزندان نمی خواهند در را باز کنند و مادر به سمت در می رود تا به استقبال شوهرش برود.آیا ورود پیله آقا به خانه به نحوی تصمیم گیری شما در اجرا برای القای نظرتان و گرفتن لذت تردید از تماشاگر نیست؟
     *قاعدتا چنین تصمیمی نداشتم . اما با آوردن دوباره پیله آقا به صحنه به نظرم تردید تماشاگران را بیشتر کرده ام .زیرا نقشه هایی که انوش و احسان و افشان برای رفتن از این خانه در سر می پرورانند مورد تزلزل قرار می گیرد و من فکر می کنم حتی با آوردن دوباره پیله اقا در صحنه پایانی تعلیق و تردید کار در آینده بیشتر هم می شود.
     خزر -  با تیپ ارباب های قدیم و خانه های اربابی تا حد زیادی آشنا هستیم .خوشبختانه هنوز هم نمونه های زیادی از این خانه ها در همین محله ساغریسازان رشت وجود دارد. بی پرده بگویم فکر نمی کنید باید سخت گیری بیشتری در این زمینه می شد. ناسلامتی این اربابی است که یقه فرماندار و شهر دار را می گیرد و مدام دهاتی بودن کلفت شان را بر سرش می کوبد. من عقیده دارم این دکور و این لباس ها وکاراکتر نمی تواند همخوانی با واقعیت داشته باشد شما چطور فکر می کنید؟
  * قبل از هرچیز باید بگویم پیله آقا یک شخصیت اشرافی و ارباب زاده نیست برعکس او روستایی فقیری بوده که نصف عمر خود را به بدترین شکل گذرانده و حتی زمانی برای گذران زندگی حمالی هم می کرده تا زندگی را ادامه دهد. پیله آقا شخصیتی تازه به دوران رسیده که هنوز هم آن اصالت روستاییش را حفظ کرده است و ما در اجرا هم باز او را به این سو هدایت می کنیم و مهمتر اینکه بازیگری را انتخاب کرده ایم با این سن و سال بتواند حدودا هزار دیالوگ را حفظ کند و روی صحنه سه ساعت بازی داشته باشد و از لحاظ بدنی کم نیاورد. اما در مورد دکور قرارمان این بود که خانه ای به سبک خانه های اربابی قدیمی ساغریسازان رشت بسازیم .متاسفانه با صحبت هایی که با دکوراتیو کردیم به این نتیجه رسیدیم توان بر آمدن از پس هزینه های بالای آن دکور را نداریم و مجبوریم به دکوری که نسبتا بتواند همان فضا را القا کند و نشان دهد اکتفا کنیم. به هر جال این دکور با بودجه و اعتبار ما همخوانی داشت . چاره ای نداشتیم.
   خزر- از بازی بازیگران خانم نمایش برایم بگویید هر چه باشد خانم ها نقش های پر رنگی در متن و اجرای شما دارند؟
   *خانمی همسر پیله آقا مثل چتری است که سعی می کند فرزندان و حتی شوهرش را از گزند آسیب ها حفظ کند و وحدت و انسجام خانواده را حفظ کند کاری که مادران ما در طول سال ها بی هیچ چشم داشتی انجام داده اند به موقع در برابر زورگویی های پیله آقا در برابر فرزندانش می ایستد و در مقابل کسانی هم که در برابر پیله آقا قد علم می کنند می ایستد و از او دفاع می کند.فکر می کنم الهه فرخی با توجه به تجربه بالایی که در زمینه بازیگری پیدا کرده  به خوبی از عهده ایفای این نقش بر آمده است. خانم غضنفری (گل دانه ) که چند بازی در نمایش های دیگر هم داشته است ولی حرفه ای ترین اجرایی که داشته این نمایش بوده که توانسته در کنار سایر بازیگران از پس ایفای نقش بر آید. نیلوفر ارباب (افشان) پس از گذراندن دوسال تجربه و آموزش بازیگری در این نمایش اولین بازی خود را تجربه می کند و انصافا هم خوب به ایفای نقشش پرداخته.
      خزر - اگر دوست دارید بگویید چقدر بودجه برای اجرای این نمایش داشتید . حیف است که نمایشنامه افتخار ما گیلانیان اکبر رادی در شهر های دیگر استان هم به روی صحنه نرود. برنامه ای برای این مهم دارید و آیا حمایت مالی از شما خواهد شد که بتوانیم این نمایش را برای تماشاگرهای سایر شهر های استان هم به روی صحنه ببرید؟
  * بودجه! تو که بهتر می دانی جد اکثر بودجه تاتر در استان گیلان چقدر است. این هم از آن سوال هایی است که می خواهی طنزش کنی و دولبه می برد. من حرفی ندارم جوابت را می دهم. با بودجه خوبی که بابت این نمایش گرفتیم خوشبختانه توانستیم برای تمام بازیگرانمان یک ماشین صفر بخریم. بی خیال بگذریم . اگر از این بودجه و اعتباری که به ما دادند بیشتر به ما مرحمت کنند بی شک به تمام شهر های استان سر می زنیم و نمایش را اجرا می کنیم ولی خوب بگذار با همین رویا ها دلمان خوش باشد.
     خزر - من اجرای روز نخست شمارا دیدم و با توجه به دیدن همان اجرا این تصوررا دارم که شاهد اجرای یک دست توسط بازیگر ها نبودیم . بعضی از بازیگر ها در حدی که انتظار می رفت بازی نکردند .می دانم این سوال بسیار بی رحمانه است اما چقدر فکر می کنید در روند اجرا این نقایص بر طرف شود؟
  * من به عنوان کارگردان کار از کل اجرای نمایش تا به امروز راضی هستم و کلیه بازیگرانم به نسبت تلاش ،تکنیک و سوابق شان راضی هستم. هرکدام تمام تلاش شان را ارایه کردند و چیزی کم نگذاشته اند اما به هر حال هیچ نمایش و هیچ بازیگری بی نقص نیست. این مشهود است با روندی که در اجرای دوم دیدم بازی ها به یکنواختی و انسجام خود رسیده و ما در شب های بعدی شاهد بازی های بهتری خواهیم بود.
   خزر ازشما علیرضا پارسی و محمد شکوری متشکرم که با وجود خستگی بعد از اجرای 3 ساعت نمایش به دعوت من جواب مثبت دادید و در این وقت شب به جای استراحت و ریکاوری با خوشرویی و متانت بیش از دو ساعت هم پاسخگوی سوالات من شدید.
 «سروش علیزاده»

رنگ های شنی ، پاشیده روی بومی سفید - نقد کتاب - سروش علیزاده

نقدی نوشته ام بر مجموعه داستان مثل یک بوم سفید معصومه میر ابوطالبی که در صفحه 6 تاریخ 28/8/1393 روزنامه روزان چاپ شد . متن رو در ادامه می گذارم.
سروش علیزاده




نگاهی به مجموعه داستان مثل یک بوم سفید نوشته معصومه میر ابوطالبی

رنگ های شنی ، پاشیده روی بومی سفید
سروش علیزاده  مجموعه داستان مثل یک بوم سفید شامل دوازده داستان کوتاه در صد و ده صفحه است که توسط نشر روزنه منتشر شده است.
داستان های این مجموعه را می توان به دو بخش داستان های شهری ذهن گرا و داستان های بومی طبیعت محور تقسیم کرد. همین که این روز ها مجموعه داستانی را در دست بگیری که از فضای داستان های آپارتمانی (آشپزخانه ای ) فاصله دارد و به فضای ذهنی شخصیت ها می رود و از روز مرگی های  معمول و مرسوم داستان کوتاه نویسی مبتلا به ادبیات امروز ایران دور می شود می تواند خواننده را به سر شوق بیاورد که با مجوعه ای متفاوت رو به خواهد شد.
سلول های اضافی و مثل یک بوم سفید انگاره ای ذهنی مشترکی دارند. در هر دو آن ها موجودی شاید خیالی و به تعبیری دیگر ماورایی حضور دارد .در داستان سلول های اضافی که بهترین داستان این مجموعه است از لحاظ فرم و خلق شخصیت و فقط توسط راوی داستان شخصیت اصلی دیده می شود و آن را پا به پا جلو می برد و برایش تصمیم می گیرد.گوی های نورانی که انگار از فضا آمده اند و در نهایت متوجه می شویم که هر کس به موت نزدیک می شود در سکراتش ، لحظه به لحظه با آن دیگران رو به رو می شود و .... . ترفند تقسیم زمانی با یاد داشت نویسی راوی ترفند جدیدی نیست شاید قدمتی به اندازه خود داستان دارد اما امیر ابوطالبی با بازی با این زمان هایی که بر روی هر بخش داستانش می گذارد شروع به باز شناسی شخصیت های داستانش می کند و مرحله به مرحله به مرگ نزدیک شده و دل مشغولی های یک بیمار سرطانی نزدیک به مرگ را نشان می دهد و حس باور پذیری گوی های نورانی که با بیمار حرف می زنند بزرگترین سند داستانیت این متن و موفق بودن نویسنده در این داستان است.
مثل یک بوم سفید بلند ترین داستان این مجموعه داستان است که 52 صفحه از یک مجموعه داستان 110 صفحه ای را در بر می گیرد. این داستان هم با این که موضوعی بسیار متفاوت دارد و چنان خوب قصه را روایت می کند و تکرار مداوم این موضوع و باوراندن آن به مخاطب ،که کرمی داخل سر شخصیت داستان با او صحبت می کند و برای او تصمیم می گیرد به جایش نقاشی می کشد و شعر می گوید اما با مشکلات اساسی هم دست و پنجه نرم می کند. درست است که تقسیم بندی داستان از روی صفحات به کوتاه و بلند شاید ملاک خوبی برای تشخیص و معیار نباشد اما این داستان مانند تبری که در دست بویحیی است شروع به زدن ریشه ده داستان دیگر می کند که هر کدام به زحمت سه صفحه هم نمی شوند و این تلاش برای کنار هم گذاشتن این سری داستان ها خارج از عرف است. شاید کلیسای جامع کارور آمریکایی ملاک خوبی برای این قلم و خود نویسنده باشد. نویسنده بگوید کلیسای جامع هم داستان بسیار بلندی است که نز دیک به چهل صفحه کم و بیش می شود و هیچ کس در داستان کوتاه بودنش شکی ندارد اما مثل یک بوم سفید بر خلاف کلیسای جامع وحدت موضوع ندارد و شخصیت های بسیار زیاد این داستان بر خلاف کلیسای جامع که سه شخصیت دارد حول یک موضوع حرکت نمی کنند هر کدام می خواهند داستان خود را تعریف کنند . داستان هایی که هر کدام می توانند یک داستان کوتاه باشند و متاسفانه رها می شوند و بی دلیل پایانی ندارند. مثل یک بوم سفید حرکتی برای یک داستان بلند ناقص مانده است با سوژه ای ناب و روانشناختی که باید نویسنده اش بنشیند و با حوصله بنویسد و شخصیت هایش را به سر انجام برساند. من متحیرم که نویسنده چگونه شب ها به آسودگی می خوابد در حالی که دختر منشی گالری، دختر منشی مطب ، پسر عاشق و بعد داماد فلجی که قلمبه هوار می شود توی داستان، عمو حسینی که این کرم ها را به او ارث داده و دکتر و .... این همه شخصیت  رها شده و این همه عجله برای چه بوده است را من نمی دانم .....
راست گفته اند که می توان نویسنده ها را با جغرافیا ومحیطی که زندگی می کنند هم تقسیم بندی نمود. همان طور که نویسنده گیلانی از سر سبزی و طراوت جنگل در   نا خود آگاه در نوشته هایش استفاده می کند و یک نویسنده جنوبی نی انبان و خرما و بمبک را فراموش نمی کند. یک نویسنده ساکن قم هم شن می بیند و درد بی آبی را که مبتلا به مردمان فلات مرکزی ایران است. روستاهایی که زیر خروار ها شن مدفون می شوند مقنی هایی که زیر شن مرده اند همسر ها و خواهرهایشان برای جوانان دهاتی که همه شان مقنی هستند شرط مقنی نبودن می گذارند. داستان هایی کوتاه که به زاد بوم فلات مرکزی ایران می پردازد و جزو تقسیم بندی داستان های شهری قرار نمی گیرد و به بررسی رابطه های شخصیت هایش می پردازد و اما از یک موضوع اساسی همگی ده داستان آخر رنج می برند و آن هم عدم وجود نقطه عدم تعادل در داستان  هست. داستان ها متاسفانه طرح های خوب باقی مانده اند تبدیل به داستان نمی شوند . داستان ها از عدم وجود اتفاقی بر خلاف روند داستان طبیعی داستان رنج می برند. پایان ندارند و این بی پایانی متاسفانه پایان باز با دلیل نیست بلکه نشان از این دارد که نویسنده نتوانسته پایانی برای داستانش بسازد چون همه شخصیت ها روال طبیعی یک ماجرا را به پیش برده اند مانند هر ماجرای دیگری از این دست در زندگی روزمره که زود به پایان می رسد و تعلیقی برای خوانش کار ایجاد می کند و نه رغبتی برای نوشتن برای نویسنده و البته این تضادی در این مجموعه است که چگونه نویسنده ای که توان بیشتر نوشتن و خلق موضوع را دارد و در یک بوم سفید نشان داده که توانایی پیش بردن داستان های موازی و حتی پاساژ زدن هم در یک داستان را دارد اما باقی داستان ها با تاکید بر داشتن زبان خوب و تصویرپردازی های حساب شده و جز نگاری های به موقع نتوانسته است تبدیل به یک داستان شود. شاید این برگردد به تعریف اشتباهی که متاسفانه در محافل ادبی ایران از داستان های مینیمال می شود. داستان هایی که در عین سادگی و حتی کوتاهی کلیسای جامع هم یک داستان مینیمال است عمق عمیقی بواسطه تضاد بین شخصیت هایشان ایجاد می کنند و پرداختن به داستان مینیمال در این مقال نمی گنجد.فراموش نکنیم معصومه ابوطالبی مشغول تجربه کردن است و این مجموعه داستان اول او ، نوید نویسنده ای با پتانسیل بسیار بالا را می دهد که در آینده اگر قدر خودش را بداند و با حوصله تر داستان بنویسد  بسیار از او خواهیم شنید.
لینک مطلب:

لینکی دیگر از همین مطلب .کلیک کنید.