۱۳۸۹/۰۸/۲۹

زندگي ابدي خانواده تاك و دردل هاي مترجمش

 البته بايد پستي را براي معرفي اين كتاب مي گذاشتم كه متاسفانه هنوز به دستم نرسيد. البته قصه تازه اي نيست اين درد و دل هاي محبوبه موسوي كه مبتلا به امروز جامعه ماست و همه به نحوي با ناشران شهرستاني سر اين مسايل دست به گريبانند .اما اميد اين است كه اوضاع بهتر شود.
سروش عليزاده 
رشت

دایره ،دایره است هر چند که معیوب و کج و کوله باشد

دایره گرد است و جهان دایره است. اصلا به هر چیز که در خلقت نگاه می‌کنیم در تعادلی چرخشی حرکت می‌کند. در دایره که باشیم پا بر هر نقطه که بگذاریم ، در چرخشی کوتاه یا بلند – بسته به محیط دایره- باز به همان نقطه‌ی اول می‌رسیم. این را انسان‌های باستان هم می‌دانستند که به اهمیت چرخ در زندگی‌شان پی بردند. اما این‌جا سخن از اختراع و نیاز برای به حرکت در آوردن چیزی نیست. سخن از بده بستان فرهنگی یا همان تعامل هم که بگوییم نباشد باز نمی‌توانیم منکر این شویم که در هر کاری بین تولید کننده و عرضه کننده همواره رابطه‌ای مستقیم برقرار است و این کار اگر کار فرهنگی باشد و از قضا کار انتشاراتی هم باشد که عرضه کننده بدون تولید کننده‌ی اثر هیچ است و محلی از اعراب ندارد. حالا معلوم نیست که چرا ناشرین محترم – البته برخی از آن‌ها- چنان از قله‌ی قاف خود به نویسنده‌ی اثری می‌نگرند که انگار نویسنده به‌خاطر نوشتن و سپردن کارش به ناشر محترم چیزی هم بدهکار نشر فخیمه شده و باید که البته به زعم ایشان پایش را از گلیمش درازتر نکند و درکار ناشر اما و اگرنیاورد. اما کاش قضیه به همین‌جا ختم به خیر می شد. شاید ناشرین تهرانی در این بین استثنا باشند به هر حال تهران پایتخت فرهنگی ما هم هست و ناشرین به دلیل برخورد با چهره‌های سرشناس‌تری از اهالی ادب و فرهنگ جانب عدل را بیشتر نگه دارند اما خدا نکند که سر و کار آدم با ناشر شهرستانی باشد و از قضا کاری را از تو پذیرفته باشد که لابد چندان رغبتی به چاپ و پخشش نداشته و فقط با مشورت مشاورینش این کار را انجام داده. ناشر محترمی که ادبیات و رمان برایش در طبقه‌بندی کاری، موضوعی در رده‌ی سوم یا چهارم قرار دارد و حالا که دست به انتشار رمانی ترجمه‌ای زده چه عکس العملی می‌تواند در قبال کتاب و مترجمش در پیش بگیرد؟
هشت ماه از چاپ کتاب زندگی ابدی خانواده تاک می‌گذرد. این کتاب به نمایشگاه کتاب امسال رسید و من که هنوز هیچ قراردادی بابت این کتاب با ناشر نبسته بودم خوشحال بودم که حداقل کتابم به نمایشگاه رسیده . در همین وبلاگ انتشار آن را خبر دادم . دوستانی که به غرفه‌ی انتشارات فوق رفته‌بودند اثری از این کتاب را ندیده بودند. از طریق دوستی خبر را به ناشر رساندم . گفتند اشتباه شده و کتاب را حتما به غرفه می‌آورند. کتاب را به غرفه بردند یا نه نمی‌دانم اما تا پایان نمایشگاه، هر کدام از دوستانم که به نمایشگاه رفته‌بود گفتند که کتاب تاک را در غرفه‌ی نشر مذکور ندیده‌اند و فروشنده هم از آن اطلاعی نداشته‌است. گمان من بر این بود که چون خود ناشر در نمایشگاه نیست و مسئولیت غرفه داری را به پخشش واگذار کرده این اتفاق افتاده و پخش کننده‌ی محترم کتاب‌های این نشر به سلیقه‌ی خود کتاب‌هایی را برای عرضه انتخاب نموده‌است. بعد مدتی گذشت. تک و توک کسانی زنگ می‌زدند و کتاب را در مشهد می‌خواستند. کتاب حتی در شهر خود انتشار هم توزیع نشده‌بود. دوباره تماس گرفتم و اطلاع دادم. گفتند قرار است چند تایی به فلان کتاب‌فروشی برسد و کتاب‌های این پخش را فقط این کتاب‌فروشی قبول می‌کند. از صرافت دنبال کردن کتاب در این‌جا و آن‌جا افتادم. دوستی از اهواز این کتاب را می‌خواست و وقتی به کتاب‌فروشی رشد رفته‌بود آن را ندیده‌بود وقتی به دوست واسطه این خبر را گفتم استقبال کرد و گفت که خوب است چند تایی برای کتابفروشی رشد بفرستیم و با توجه به اینکه آشنا هم هست و کتابفروشی بزرگی است استقبال خوبی می شود، اما بعد دریغ از یک خبر. دوباره مدتی بی‌خیالی به سراغم آمد و تنها کارم این بود که تک نسخه‌هایی  از ناشر بگیرم و برای دوستانم این‌طرف و آن‌طرف بفرستم. و نباید از حق گذشت که تعداد این تک‌نسخه‌ها هر چه هم زیاد می شود ناشر محترم اعتراضی نمی‌کند. شاید چون خودش می‌داند که قراردادی بابت این کتاب بسته نشده و حق التالیف یا خریدی در کار نبوده که این هزینه جبران ناپذیر باشد. چند روز پیش همین طور داشتم صحبت می کردم و می گفتم که دوستی در یکی از شهرستان ها 50نسخه از این کتاب را می خواهد برای فروش. اول استقبال شد، بعد مثل همیشه به سردی گرایید. برای چندمین بار یادم آمد که هنوز هیچ قراردادی با من بسته نشده و من گرچه قید قرارداد و مسائل مالی کتاب را زده ام اما موضوع وقتی ناراحت کننده‌تر شد که دوست واسطه‌ی من و ناشر از قول ناشر گرامی گفت که آخر این کتاب فروش نمی رود و وقتی فروش نمی‌رود باید چه کارش کنیم؟ من مانده‌ام کتابی که از انبار بیرون نیامده چطور می‌خواهد فروش برود و تازه فروش هم که نرود و اصلا روی دست نویسنده‌اش هم که باد کند آیا آن نویسنده و آن اثر ارزش یک معرفی خشک و خالی را هم نداشته؟ به سایت آدینه بوک سر می‌زنم. نام خودم را سرچ می‌کنم و بعد نام کتاب را. نتیجه‌ی جستجو جز چند کار ویراستاری که آن را هم برای نشر دیگری انجام داده ام، چیزی نیست. یعنی من یک‌سال وقت روی ترجمه‌ی رمانی گذاشتم که در ایران تا حال ترجمه نشده‌بود. اثر ناشناخته و بسیار مستعد شناسایی است، اما چون ناشر هیچ علاقه ای معلوم نیست چرا به آن نداشته نه کوچکترین معرفی‌ایی از سوی او انجام گرفته و نه حتی در کتاب‌فروشی‌های همین شهر خودمان حداقل عرضه شده.  نتیجه این‌که، کتاب برایم نه سابقه‌ای کاری به ارمغان آورده  و نه حق التالیف یا حق الزحمه‌ای بابت ترجمه.
تابستان است. در یکی از انتشاراتی‌های تهران نشسته‌ام  تا قرارداد رمانی را ببندم که تا همین حالا درست 5 ماه است که خبری ازمجوزش نیست. مدیر نشر خلاصه ای از سابقه‌ی کاری‌ام را می‌خواهد تا بنویسم . در لیستی که می‌آورم، نام این کتاب را هم می‌نویسم. ناشر تهرانی از ترجمه‌ی این اثر متعجب می‌شود و این‌که چرا پس از نشردر زمینه‌ی  این کتاب اطلاع رسانی نشده‌است. با حیرت می‌پرسد:- از ناتالی بابیت ترجمه کرده‌ای؟ – بله! کدام انتشارات چاپ کرده؟ – فلان انتشارات مشهد. – خب پس چرا  در اینترنت خبری ازش نیست؟- نمی‌دانم، اغلب کتاب‌های این نشر در اینترنت معرفی نشده‌اند. – چرا، بیایید این‌جا نگاه کنید، این لیست کتاب‌های همین ناشراست.حق با ناشر تهرانی است ومن هیچ جوابی ندارم، جز این‌که بگویم نسخه‌ای از کتاب را برایتان می‌فرستم.
بله! کتابی ترجمه شده، چاپ شده، انبار شده و حق‌الزحمه‌ای بابتش دریافت نشده و حالا ناشر گله‌مند است که این کتاب فروش نرفته‌است. دایره گرد است و چرخه‌ی نشر همواره و از هرنقطه‌ای که شروع کند باز به همان جای اولش می‌رسد، به تولید کننده‌ی اثر، پس بهتر نیست حداقل حقوق معنوی نویسنده و مترجم را رعایت کند؟ تنها سوالی که می‌ماند این است که چرا وقتی ناشری به ادبیات داستانی علاقه‌ای ندارد صرفا به خاطر نام نویسنده‌ی اثر– ناتالی بابیت- یا هر چیز دیگر، انتشار چنین اثری را قبول می‌کند تا مترجم مستاصل همان‌طور در بهت خود بماند که چرا این کتاب اصلا چاپ شد؟
درباره ی این کتاب و و

۲ نظر:

شازده کوچولو گفت...

گاهی فکر میکنم برای چه بنویسم وقتی کسی شاید بخواند و شاید هم اصلا به مخاطبش نرسد
ابن ماجرای همه نویسنده های ماست

سایه سپید گفت...

سلام...واقعا تاسف برانگیز بود...
بعد می شینن و می گن توی جامعه کتاب خون وجود نداره....:(