رؤیاهای جاودانه بورخس
نادر افراسیابی
رؤیای جاودانه، مجموعه مقالات خورخه لوئیس بورخس که به تازگی منتشر شده است، تصویری ارائه میکند از اندیشههای بورخس، واهمهها و علائق و بیزاریهای او.
بورخس در سال ۱۹۸۳ در یکی از مقالاتش مینویسد: کافکا هرگز مایل نبود رؤیاهایش را افشاء کند، با اینحال اکنون رؤیاهای کافکا بخشی از رؤیاهای بشریت است.» این رؤیای همگانی که بورخس با تکیه بر کافکا از آن یاد میکند چیزی نیست جز حافظهی تاریخی ما. مجموعه مقالات بورخس را هم میتوان به همین شکل بخشی از حافظهی تاریخی بشریت در نظر گرفت.
در این مقالات به اندیشههای پیرامونی بورخس برمیخوریم، به کتابهایی که او با علاقه میخوانده و همچنین در جریان عقاید سیاسی بورخس هم قرار میگیریم. این نویسندهی بزرگ آرژانتینی از منتقدان و مخالفان سرسخت فاشیستها و طرافدارانشان در آرژانین در فاصلهی بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱ بود.
خورخه لوئیس بورخس
بورخس در این مقالات فلسفهی نیچه را نقد میکند و در همان حال به بازخوانی آخرین فصل «دنکیشوت» اثر جاودانهی سروانتس میپردازد. این مقالات در فاصلهی بین سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۷۰، یعنی در طی بیش از نیم قرن نوشته شدهاند.
ادبیات به نظر خورخه لوئیس بورخس (۱۸۹۹ تا ۱۹۸۶) یک امر پایدار و از پیشاندیشیده و ایستا نیست، بلکه در طی یک فرآیند خلاق و پویا در بستر اندیشهی فلسفی شکل میگیرد و مدام دگرگون میشود.
بورخس در یکی از مقالاتش که کتاب با آن مقاله به پایان میرسد مینویسد: «من همیشه از طریق کتابهایم به جهان اشیاء راه یافتم.» بورخس در این مقاله که آن را میتوان مانند مؤخرهای بر این کتاب خواند و از سویههای اتوبیوگرافیک برجسته ای برخوردار است محیط خانوادگی خود را توضیح میدهد.
او در یک خانوادهی جهانوطن با ریشههای اروپایی پرورش یافت و به خاطر مادربزرگش از همان کودکی به دو زبان انگلیسی و اسپانیایی صحبت میکرد. کتابخانه مهمترین مکان در خانهی پدری بورخس است.
بورخس میگوید: در واقع او در زندگیاش هرگز از کتابخانهی خانهی پدری بیرون نیامده است. مادربزرگ او هم عاشق کتاب بود و تا پایان زندگیاش از مهمترین رویدادهای ادبی اطلاع داشت. پدر بورخس هم که وکیل دعاوی بود عشق به کتاب را از مادر به ارث برده بود و حتی در اوقات فراغت چندین کتاب نوشت، اما هرگز آنها را منتشر نکرد.
بورخس در ۹ سالگی «The Happy Prince» نوشتهی وایلد را ترجمه و در روزنامهی بونئس آیرس منتشر کرد. دبیران تحریریه این روزنامه گمان میکردند ترجمهی وایلد کار پدر بورخس است. بورخس نسبت به آثاری که در فاصلهی بین سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۴ منتشر کرده، نظر خوشی ندارد و با طنز خاص انگلیسیها آنها را بیقدر و منزلت جلوه میدهد. او در سالهای شکوفایی ادبی اش در یک کتابخانه کار میکرد. در زمان ریاست جمهوری پرون کارش را از دست داد و به عنوان استاد ادبیات به کشورهای مختلف آمریکای جنوبی سفر کرد.
پس از پایان دیکتاتوری نظامی در آرژانتین بورخس به شهرت جهانی دست یافت، اما نور چشمانش را هم بهتدریج از دست داد. او به مدیریت کتابخانهی ملی آرژانتین منصوب شد و به این ترتیب به گنجینهی عظیمی از کتاب دسترسی پیدا کرد، اما او که کاملاً نابینا شده بود نمیتوانست از این گنجینه بهره ببرد. بورخس از این موضوع به عنوان «طنز درخشان خداوند» یاد میکند.
از ان پس بود که بورخس در قالبهای کهن به سرودن اشعاری بر اساس خاطراتش پرداخت. بورخس از کشف ادبیات در زندگی روزانه به عنوان یک ماجراجویی تازه یاد میکند و مینویسد: «من میدانستم که این ماجراجویی تازه هرگز به پایان نمی رسد.»
بیوهی بورخس که وارث آثار اوست تاکنون اجازه نداده است که مجموعه آثار بورخس با یک دید انتقادی انتشار یابد. همازینرو انتشار مجموعه مقالات بورخس میتواند به شناخت آثار او کمک کند.
Jorge Luis Borges: Ein ewiger Traum. Essays. Herausgegeben und aus dem Spanischen und Englischen. übersetzt von Gisbert Haefs. Carl Hanser Verlag, München 2010. 294 Seiten, 21,50
Euro
۳ نظر:
حافظه ی تاریخی یا هوش تاریخی بشری برای من مبهم و نا ملموس است،درک من از آن شبیه درک ماهی از دریا است.
سلام بورخس خود جاودانه هست وحالا رویای او چه شود جای بحث زید داره ولی از حسن انتخابت ممون
سلام سروش عليزاده عزيز
بورخس وكالوس فونتس نيز مانند ماركز از نويسندگان خوب امريكاي لاتين هستند خوشحالم كه با اين پست بيشتر در موردش دانستم.
پست هاي قبلي ت را نيز خواندم جايزه ي اسكار وامتناع كارگردان فرانسوي .لينك هايت هم مرا به چند جاي مختلف برد .
در مجموع روز خوبي را با وب تو شروع كردم
شادباشي وبرقرار
ارسال یک نظر