۱۳۹۴/۰۸/۲۵

خاکه دانه های پودری باران بر خون نریخته عصای سرخ دار

نگاهی به نمایش ملودی شهر بارانی نوشته اکبر رادی
کارگردان : علیرضا پارسی
چاپ شده در 25/8/1394  روزنامه خزر

1.     متن اکبر رادی- ملودی شهر بارانی یا همان بوی باران لطیف است یکی از مهمترین و با تاکید لطیف ترین نمایشنامه های زنده یاد "اکبر رادی" نمایشنامه نویس فقید گیلانی است. برابری اجتماعی و عدالت و توزیع عادلانه ثروت با چاشنی سوسیالیستی از شاخصه های این نمایشنامه است. رادی در این نمایشنامه به رابطه بین انسان ها می پردازد و با ساخت شخصیت های مختلف با توجه به اینکه سعی می کند از تیپ سازی فرار  کند اما هرکدام از شخصیت هایش چون همیشه نماینده قشری از جامعه هستند که در دهه زمان کرونولوژیک نمایش (یک سال پس از پایان جنگ جهانی دوم) در ایران و صد البته در شهر خاک باران های پودری  و گاهی مه گرفته رشت اتفاق می افتد تبدیل به تیپ شخصیت هایی اکتیو می شوند که می توانند به خوبی ضمن نمایندگی از قشر خاص ، خصوصیات فردی بارز و خاص خود شخصیت را هم داشته باشند.
در تصویری که رادی در متن خود از رشت ارایه می دهد شهری است با شش خیابان و یک
کارخانه گونی بافی ، مه گرفته همراه با بارانی که از آن به خاکه دانه های پودری تعبیر می کند با مردمی که به تماشای تئاتر می روند در کافه ها می نشینند و روزنامه به زبان فرانسه می خوانند. دختران در آن به راحتی حق انتخاب شغل و بیان عقیده و همسر دارند و شیک پوشی و تجدد همراه با ورود مدرنیته سال هاست که قشری متوسط و ترقی خواه را که از میان قشر تحت ظلم رعیت برخواسته اند ، میان قشر دهقان و ارباب  پدید آورده که با توجه به نزدیکی اتحاد جماهیر شوروی و ارایه تز برابری و عدالت اجتماعی و اشتراک ثروت تمایل به بر هم زدن نظم ارباب رعیتی دارد و خانواده های فئودال سابق که برای حفظ غرور و مایملک خود به مقابله با این تفکر جدید می پردازند و شاید بتوان گفت که با سوسیالیستی ترین متن "اکبر رادی" در میان مجموعه کارهایش رو به رو هستیم .
2. اجرای گروه تئاتر خورشید تماشاگر جز لاینفک یک اجرای تئاتر است و احترام به مخاطب و دست کم نگرفتن هوش مخاطب و اینکه حتی عام ترین تماشاگر هم در ذهن خود یک سوال می پرسد و آن هم چرایی یک اتفاق در اجراست.
وقتی برای تماشای تئاتر ملودی شهر بارانی به کارگردانی علیرضا پارسی به سالن خاتم الانبیا می روید قبل از ورود به سالن و هنگام تهیه بلیط با بروشور کار روبه رو می شوید. کاغذی را به عنوان بروشور به شما می دهند که کاملا سیاه است و کاملا مشخص است که با دستگاهی کپی شده است که صفحه غلتان جوهرش سال هاست شارژ نشده و صفحه ای کاملا سیاه جلوی چشمان شماست که با فونت بسیار بسیار ریز در صفحه اولش شما با کارگردانی رو به رو هستید که رزومه کاری خود را از بالا تا پایین صفحه نوشته است و صد در صد تماشاگر مشتاق متن رادی با خود می اندیشد که اگر از هر اجرا این کارگردان تجربه ای آموخته باشد حالا بعد از این همه اجرا از تئاتر های مختلف حتمن با اجرایی پر قدرت، موفق و دارای نگاه جدید از نمایشنامه ای رو به روست که حد اقل تماشاگر گیلانی دو اجرای موفق از آن در سال های گذشته به کارگردانی "رضا میر معنوی" و "هادی مرزبان" در رشت دیده اند و به شوق یک تفسیر و نگاه جدید به تماشای این اجرا می رود.
تماشاگر با ورود به سالن با دکوری رو به رو می شود که سطح ارتفاع آن نسبت به خانه ای معمول که باید انسان ها در آن زندگی کنند بسیار پایین تر است و این گمان به ذهن متبادر می شود که شاید هابیت های فئودال! در آن زندگی می کنند.  بعد نگاهی می اندازد به مبل های کهنه ای که در گمان تماشاگر اگر بازیگر کمی محکم روی آن بنشیند خاکی بلند می شود که همه را به سرفه خواهد انداخت. گرامافونی که هیچ شباهتی به گرامافون های زمان رضا شاه و اوایل پهلوی دوم  ندارد و کاملا فانتزی و امروزی است. یک میز کهنه با صندلی های همیشگی مجتمع خاتم الانبیا و پنجره هایی کوتاه با دو تکه پارچه در اطرافش به عنوان پرده و ... آلونکی اشرافی! ساخته که با توجه به شناخت از مردم همیشه متجدد گیلان حتی پایین ترین قشر اجتماع از لحاظ مالی هم حاضر نیست در چنین شرایطی زندگی کند چه برسد به خانواده فئودالی که تیمچه و دفتر بازرگانی دارد و چوب نراد از روسیه وارد می کند و یک راسته بازار و دکان هایش مال آن هاست و املاک و حشم و رعیت در شفت دارد. و مخاطب با خود می اندیشد که آیا واقعا یک دست مبل تمیز تر پیدا نمی شد و یا دقت بیشتر در انتخاب وسایل مثلا چمدان کهنه و در حال فروپاشی در دست یک فئودال زاده فارغ التحصیل دکتری حقوق از سوییس، حالا این وسایل فانتزی از خانه بازیگر ها آورده شده و یا حتی از بازار دست دو فروشان خواهر امام رشت کرایه شد ه نمی تواند این باور را ایجاد نکند که کارگردان هیچ توجه ای به ساخت فضا وضعیت جامعه شناسی مردم رشت و خانواده های فئودال از دیرباز تا کنون و بی توجه به مولفه هایی بوده اند که "اکبر رادی " در متن خود نشان داده است؟!
ضمن احترام به زحمت همه بازیگرهای این نمایش ما با یک مساله غامض و مهم  بی توجهی انتخاب نقش های این کارگردان رو به رو هستیم. این نمایشنامه هفت بازیگر دارد که بهمن پسر بزرگ خانواده آهنگ است که باید شیرین بالای چهل سال داشته باشد و احتمالن در ملودی شهر بارانی به روایت علیرضا پارسی  اکسیر جوانی که گیلگمش به دنبالش بوده را یافته که بسیار جوان در ذهن کارگردان مانده و بازیگری بسیار جوان نقشش را ایفا می کند که با توجه بازی قبول بازیگر نقش بهمن باز نمی توان از این نقیصه مهم در انتخاب نقش گذشت چون تفاوت ظاهری و سن و سال در یک کار رئال نقش اساسی  در باور پذیری نقش ها دارد. و از طرفی بازیگر نقش "مهیار" که برادر کوچکتر است و در زمان گرفتاری های جنگ دوم جهانی در کشور امن سوییس بوده چه از لحاظ قیافه و تیپ و حتی سن بسیار بزرگ تر از  بازیگر نقش بهمن آهنگ است! و به شدت باور پذیری نقش ها را برای مخاطب سخت می کند. در آن سو با خانواده شفتی رو به رو هستیم که باز هم در انتخاب نقش ها دقت نشده است. در دیالوگ ها به تکراراز طرف" بهمن "در تعریف  از "گیلان" دختری سبزه رو و با نمک شده است و ما با زیگری با صورت سفید که و چشمانی سبز رو به رو هستیم که اگر چه از پس ایفای نقشش بر آمده اما مطابقتی با توصیف نقش نداشته و حتی کارگردان به خود زحمت نداده تا این دست دیالوگ ها را اصلاح نماید تا تماشاگر با پارادوکس شنوایی و بصری رو به رو نشود و بازیگر نقش سیروس که باید هم سن و سال مهیار باشد از همه بازیگر های هم دوره خود مسن تر است و نوع پوشش آن به هیچ وجه با یک جوان بازیگرتئاترو آلامد که در دیالوگ ها از آن رادی توصیف ارایه داده و حتی بارها از زبان بازیگر های این نمایش ارایه شده ندارد.
در صحنه آخر وقتی "گیلان " صحبت از جمع آوری اعانه و کمک مالی برای خرید کفش زمستانی برای شاگردهای کلاسش می کند"مهیار" دکتری حقوق در دوره رضاشاهی و زمان نمایش اوایل دوره پهلوی دوم ،از کیف پولش  دو اسکناس هزار تومانی تا نخورده از دهه 90 خورشیدی با عکس" امام خمینی" بیرون می آورد و به سمت گیلان می گیرد و بعد آن دو اسکناس را به روی زمین می اندازد و این تماشاگر هست که مدام در گوش بغل دستی اش زمزمه می کند و پوزخند می زند .چرا که عام ترین تماشاگر هم می داند که برای فرضا نداشتن اسکناس دوره رضاشاهی بازیگر می تواند کیفش را از جیب بیرون آورده لایش را باز کند و پول های کاغذی داخلش را بدون لو رفتن زمان پول ها نشان دهد و با عدم توجه به جزییات در جای جای اجرا مخاطب احساس نکند که دارد به شعورش توهین می شود.  در بی توجهی دیگر "بهمن" با عصای سرخ دار پدرش بر سر "سیروس" کوبیده و سرش را شکسته است  شاهد مدعای شکسته شدن سر سیروس "این دیالوگ است که فریاد می زند: «من فردا با همین سر شکسته روی سن می رم و رسوات می کنم بهمن آهنگ.» اما دریغ از یک قطره خون روی سر سیروس در اجرای یک نمایش کاملا رئال.
شایسته بود کارگردان به انتخاب لباس بازیگرها توجه بیشتری می کرد که حد اقل انتخاب پوشش های مناسب هر کاراکتر کمی التیام به داغ دل تماشاگری می داد که با دکوری ساخته شده از وسایل کهنه رو به رو شده و توی ذوقش خورده است. به هرحال باور پذیری نقش ها پاشته آشیل این اجراست و همانا عامل فروپاشی و ارایه اجرایی بد از این متن خوب و لطیف زنده یاد "اکبر رادی" است.
 انتخاب دو موزیک نامناسب که مدام در کار تکرار می شد و توصیفش را از بهمن آهنگ شنیده بودیم که به نوعی نماد دوران رایش و فاشیسم آلمانی است و در صفحه گرامافون قرار دادن این صفحه ها توسط مهیار و دلبستگی به این صفحه ها که سودای عدالت و صلح در ذهن دارد بسیار عجیب است و نشان می دهد که کارگردان به شناخت دقیقی از متن و شخصیت ها نرسیده است که با توجه به تعریف و شناخت شخصیت دست به انتخاب موسیقی بزند و پخش این موزیک ریتم تند رقص و با صدای نسبتا بلند از باند های سالن سبب شود که دیالوگ های بازیگرها به گوش مخاطب نرسد و به ریتم کار هم آسیب برساند و چرایی این انتخاب و عدم توجه به این جزییات که با تایید کارگردان کار رو به رو شده است چرایی را در ذهن تماشاگر ایجاد می کند.
بازیگر های نمایش هم در اجرایی که این قلم از کار دیده است یکسان عمل نمی کنند. صدای اکثر بازیگر ها پایین است که همان طور که اشاره شد در موزیکی که پخش می شود شنیده نمی شد. نحوه نشستن روی مبل بازیگر نقش سیروس و قوز کردن مداوم نقش مهیار که باید تیپ یک از فرنگ برگشته تحصیل کرده حقوق با سابقه فئودالی خانوادگیش را ارایه دهد. اغراق در بازی نقش ماری و بهمن... ، حتی نحوه راه رفتن روی صحنه بازیگر ها و عدم استفاده درست و کنترل شده از دست ها و عدم توجه به جای گیری درست روی صحنه که بارها سبب ناپیدا شدن بازیگر عقبی شده است ما را با تئاتری رو به رو کرده که بازیگرانش تلاش بسیار می کنند اما بهره ای از این تلاش نمی برند و بیشتر از اینکه با میزانسن رو به رو باشیم با حرکت روی صحنه رو به رویم و این هدایت نا صحیح بازیگر ها روی سن نشان از کارگردانی دارد که متاسفانه علی رغم تلاشش در این کار خود با شکست رو به رو شده است.
3.امید به آینده به هر حال آن چه بیان شد مشاهده این قلم از اولین روز اجرای این تئاتر است که شاید با مشکل بی پولی هم دست و پنجه نرم می کند که نتوانسته دکوری در خور فراهم نماید والبته نباید از بازی نسبتا خوب بازیگر های نقش های بهمن و گیلان هم به راحتی گذشت و تلاش دیگر بازیگرها که به طبع در اجراهای بعدی بسیار بهتر خواهند شد چون تا حد زیادی به همراه شان بوده ام و به پتانسیل بالایشان واقفم . امید است  با توجه بیشتر کارگردان  به جزییات در اجراهای بعدی این نمایش در روز های آینده شاهد کار ارزنده تری در حد تلاش بازیگران و خود متن زنده یاد "اکبر رادی" باشیم.

21/8/1394
سروش علیزاده

هیچ نظری موجود نیست: