۱۳۹۳/۰۹/۱۳

داستان کوتاه ، بی یار و بی غمخوار

یادداشتی نوشته ام در روزنامه ایران در باره مشکلات مبتلا به داستان کوتاه ایرانی
سروش علیزاده
داستان کوتاه، بیمار و بی غمخوار
سروش علیزاده - داستان کوتاه متعلق به دوران مدرنیته است. یعنی زمانی که مردم وقت کمتری برای خواندن رمان ها دارند.بیشتر وقتشان را در اتوبوس و مترو به سر می برند و مایلند در طول مسیر داستان های کوتاه بخوانند و سرگرم شوند. اما این فقط سبب شکل گرفتن داستان کوتاه و رغبت مردم به خوانش این گونه هنری از نوشتن نبوده است. داستان کوتاه از لحاظ فرم و ساختار هم بسیار فنی تر از رمان است. نویسنده برای هر کلمه ای که می نویسد باید فکر کند و در کمترین زمان ممکن ، منظورش را به مخاطب برساند. داستان کوتاه عرصه هنرنمایی حرفه ای هاست. چه آن هایی که حرفه ای نوشتن هستند و چه آن هایی که حرفه ای خواندن.
در کشور ما ایران هم رویکرد نوشتن داستان کوتاه با استقبال طیف وسیعی از نویسندگان و آن هایی که دوست دارند داستان بنویسند رو به رو شده است. کارگاه های آموزش داستان کوتاه را در هر شهر و روستایی می توان یافت و مسابقات داستان کوتاه نویسی، مثل قارچ از هر گوشه ای سر در آورده ؛ جوایز وسوسه کننده با داورهای ثابت و داوری های پر از حرف و حدیثشان عامل مهمی برای تشویق نوشتن داستان کوتاه هستند.  متاسفانه با وجود این استقبال روز افزون، شاهد کمتر مورد توجه قرار گرفتن این گونه نوشتن، از سوی ناشران هستیم و از سوی دیگر مجموعه هایی هم که منتشر می شوند اکثرا داستان های دندان گیری ندارند و اصلا قابل مقایسه با داستان های دهه شصت و هفتاد داستان نویسی ایران نیستند.
ناشران نویسنده ها را به نوشتن رمان های بالای چهارصد صفحه تشویق می کنند با این استدلال که سیستم ناقص پخش کتاب در ایران برایش صرف نمی کند که کتاب صد صفحه ای را پخش کند و در مصاحبه ها و خط دادن به بعضی از نویسندگان و روزنامه ها این گونه القا می کنند که مخاطب به دنبال خواندن داستان کوتاه نیست و حاضر به سرمایه گذاری و ریسک برای انتشار این گونه ادبی نیستند...
یک شبه نویسنده شده های کارگاه های داستان هم که فقط از استاد شان به به و چه چه شنیده اند ، به صورت انبوه داستان های کوتاه فاقد ارزش می نویسند و معیار نشر ها و بازخوان هایشان برای چاپ این مجموعه ها میزان سرمایه ای است که نویسنده می گذارد و یا احتمالن دوستی های محفلی با ناشر و یا بازخوان نشر ها بازهم به اضافه سرمایه کلانی که برای چاپ می پردازند. ناشران هم بعد از چاپ تعداد زیادی کتاب فاقد ارزش داستانی و هنری، دست نویسنده می دهند تا خودش پخش کند و اکثرا هدیه به کسانی می شود که اصلا اهل مطالعه نیستند  و ناشر هایی که تیراژ غیرواقعی پشت جلد زده اند و پولش را گرفته اند برای شان فرقی ندارد که کتاب به چه سرنوشتی دچار شود.
کسانی که باید مخاطب های داستان کوتاه باشند هم متاسفانه فاقد ذهن فرهیخته و فربه هستند. کسی که از کودکی در خانه و مدرسه کتاب به دستش نداده اند و روزنامه هایی نخوانده اند که داستان کوتاه منتشر می کنند و تمرینی برای خواندن متنی که کمی تکنیک و فرم در آن به کار رفته ندارند و متاسفانه با گذراندن اکثر اوقات فراغت در شبکه های اجتماعی، عادت به خواندن مطالب سطحی با مانیتور هایی که دشمن کتاب ها هستند و نمی تواند نیاز مطالبه این گونه نوشتن را بر آورده کنند.
از طرفی برای نویسنده هم چاپ یک مجموعه داستان مانند گذشتن از هفت خوان شده است. باید بعد از گذراندن شش خوان ناشر، منتظر غول آخر یعنی مجوز گرفتن کتابش باشد. داستان هایی که به خاطر یک کلمه یا یک اسم کلا حذف می شوند و یا چنان بی سلیقه و دانش سانسور می شوند که شیرازه کار را در گونه اثر هنری که برای هرکلمه و یا تکنیکش باید فکر شود را از هم می پاشانند و نویسنده عطای قرار دادن داستان در مجموعه اش را به لقایش می بخشد.
روزنامه ها و مجلات در همه دنیا بیشترین بستر را برای نشان دادن آثار مخاطبان و تربیت ذهن خوانندگان فراهم می کنند. یعنی این طور نیست که نویسنده داستان کوتاه جایی برای عرضه داستانش نداشته باشد و در نهایت داستان هایش را در یک مجموعه جمع کند و به مخاطب عرضه کند. با نگاهی به روزنامه های معتبر دنیا می بینیم که صفحاتی را روزانه یا هفتگی به چاپ داستان کوتاه خوب اختصاص می دهند و برای چاپ داستان پول هم به نویسنده می پردازند. یعنی کسانی که دانش انتخاب دارند می نشینند و داستان های خوب را می خوانند و جدا می کنند و در روزنامه چاپ می کنند. با این کار هم عرصه ای برای همه نویسندگان مستعد فراهم می کنند و هم خوانندگان با داستان ها و نام های نویسندگان آشنا می شوند.
اما این پروسه در کشور ما معکوس است. اکثر روزنامه ها و مجلات برای چاپ داستان کوتاه و حتی ادبیات و هنر صفحه ای اختصاص نمی دهند،پولی برای چاپ آثار نمی پردازند که هیچ برای چاپ موردی یک داستان کوتاه منت هم بر سر نویسنده اش می گذارند. معدود مجلاتی هم که در این زمینه فعالیت می کنند عرصه تاخت و تاز عده ای خاص و جمع دوستانی است که در آن نشریه مشغول به کار هستند و عملا راه برای ورود هرکس دیگر و دیگری که نویسنده خوبی است بسته اند. اثبات این مدعایم را می توانید با ورق زدن چند شماره مجلات داستانی که منتشر می شوند ببینید. همیشه یک سری از اسم ها تکرار می شوند. گویی فقط این اسامی داستان نویس هستند و دیگران بلد نیستند بنویسند!
باید فکری برای داستان کوتاه ایرانی کرد. این گونه هنری به شدت بیمار است و در سکرات موت دست و پا می زند. نه این که نویسنده خوب نباشد،ناشر خوب نباشد،روزنامه و مجله خوب نباشد،خواننده خوب نباشد و دولت خوب با وزارت ارشادش برای حمایت نباشد. نه همه این ها هست. فقط مشکل این جاست که همگی رسالت خود را از یاد برده اند و انگاری به کار دیگری مشغولند که ارتباطی به وظیفه حرفه ای شان ندارد. باید آستین ها را بالا زد و با نظارت درست و حمایت های مالی منطقی و تشویق های موثر به دور از باند بازی های عادت شده عرصه را برای نویسندگان خوب و خلق آثار هنری شاخص باز کرد. امید است که برای شروع نشریات کشور، صفحه ای را برای چاپ آثار خوب داستانی اختصاص دهند تا داستان کوتاه بماند و نمیرد.
 منبع:
 http://iran-newspaper.com/newspaper/page/5809/8/41784/0 
 


هیچ نظری موجود نیست: