این یادداشت در روزنامه ایران مورخ 26 آذر چاپ شده است.
نگاهی به مجموعه داستان محراب سانتاماریا نوشته ملاحت
نیکی
پرواز هاون برنجی بر فراز محراب سانتاماریا
سروش علیزاده - محراب سانتاماریا مجموعه ای از 15
داستان کوتاه است نوشته ملاحت نیکی که
توسط نشر روزنه در 110 صفحه منتشر شده است. هر نویسنده ذخیره ای دارد در ذهن برای
خلق شخصیت ها، موقعیت ها و روایت هایش. نویسنده موفق این تجربه را از زیست جهانش
به دست آورده و یا از تبدیل History(تاریخ)
در دسترش بهStory
(داستان) . هستند نویسنده هایی به اعتقاد این قلم ناموفق که پروسه خلق شخصیت
هایشان را از کتاب های دیگران برداشت می کنند. داستان های این مجموعه به دو دسته
تقسیم می شوند. داستان هایی که گویی خاطراتی را مادر بزرگی در گوش نوه اش زمزمه
کرده و دسته ای دیگر تجربیات شخصی نویسنده از محیط کار و زندگیش.
هاون برنجی مهمترین داستان این مجموعه است. چه از لحاظ
فرم و شخصیت پردازی و چه از لحاظ دایره واژگان گسترده نویسنده در انتخاب هایی که
برای واژگانش در نوشتن داستان دارد. شاید بزرگترین نقطه قوت ملاحت نیکی در مجموعه
داستان محراب سانتاماریا همین گستردگی دایره واژگان و انتخاب های درست کلمات است. در
هاون برنجی زمان ها دسته بندی شده اند و قسمتی از تاریخ خانواده ای را نشان می دهد
که ذره ذره به اضمحلال نزدیک می شود. بند اول فلاش فروارد است .جسد جوانی را که
هاون برنجی را به پاهایش بسته و خود را در رودخانه زرجوب رشت غرق کرده. تکه هایی
از آمدن روس ها و چگونگی پیدا شدن هاون برنجی تا ازدواج پسر دایی و دختر عمه و غرق
شدن فرزندشان. و آخرین تکه پازل نامه مادری به همسر سابقش است ... . نویسنده به
خوبی بازی پازل ها را رعایت کرده و قاعده عروسک های روسی را به اجرا در آورده است.
نذر سید داستان دیگر این مجموعه است که چون هاون برنجی
وام دار خرده روایت های شنیداری این نویسنده است. ماجرای دختری که در کودکی بیماری
سختی می گیرد و برای علاجش او را نذر سید متولی امام زاده ای می کنند. شروع داستان
با متنی از فوق العاده نامه ایران باستان،خرداد هزار و سیصد و سیزده شروع می شود.
درست است که آوردن چنین تمهیداتی برای شروع داستان ها متداول است اما به گمان این
قلم خود داستان به اندازه کافی از پس وظیفه اش بر آمده و فضایی را که باید از
دوران رضا شاه و سفرش به ترکیه در ذهن مخاطب می ساخته را فراهم آورده است. شخصیت
پردازی خوب سید ساده دل و سایر شخصیت ها
که از تیپ بودن گریخته و تبدیل به شخصیت شده اند
و فضاسازی های خوب این داستان را
در میان سایر داستان ها بر جسته کرده است.
مجموعه محراب سانتاماریا با تمام تفاوت های داستان هایش
دو مشخصه بارز دارد. ابتدا کل این مجموعه را می توان جزو داستان های شهری به حساب
آورد و دیگری اینکه نویسنده ای دارد که به شدت زنانه نویس است. شخصیت زنانه خود را
سانسور نمی کند. شخصیت هایش اگر وارد کارخانه ای که پر از کارگرهای مرد هست هم وارد می شوند به عنوان یک زن ورود می کند.
با کمی تحقیق و نگاه نقادانه ژنتیک به نویسنده متوجه می شوید که زیست جهان خودش را
به تصویر کشیده است. یاشار کجاست یکی از داستان های مورد اشاره است. زن جوانی که
پایان نامه اش را می نویسد دوست دارد کار کند و روی پای خودش بیایستد. موفق می شود
در کارخانه ای مشغول به کار شود و در آن جا با یاشار که یکی از کارگرهای متفاوت
کارخانه است آشنا می شود. یاشار تمام دارایی زن را می گیرد تا در کار قاچاق دیش
ماهواره سرمایه گذاری کند تا در این میان هزینه پول پیش مسکن زن هم فراهم شود. اما
یاشار دستگیر می شود اما بعد چند روز زن یاشاری که تمام سرمایه خودش را هم از دست
داده از طرف شو هرش به سمت زن می آید. زن جوان ریز نقشی است: «سلام. من زن یاشار
هستم» و در ادامه .... «یاشار گفت این رو بدم به شما» .
ملاحت نیکی زنانه نویس است اما مرد ستیز نیست. این
شاخصه مثبتی است که کمتر در میان نویسنده های زن که امروزه می نویسند می توان
یافت. داستان های او و فضای داستان هایش کاملا زنانه است اما زن های داستان های او
ناله نمی زنند و مرد ها را نفرین نمی کنند. مرد ها شخصیت های منفی داستان های او
را خلق نمی کنند و سبب ظلم مضاعف بر شخصیت های زن نیستند. در این مجموعه همه شخصیت
ها خاکستری هستند. یعنی آن طوری هستند که باید باشند. نویسنده از قضاوت پرهیز کرده
و مرزبندی بین شخصیت هایش ایجاد نمی کند.
مجموعه داستانی که 15 داستان کوتاه دارد به طبع داستان
های شاخص و داستان های معمولی را می توان در آن یافت. شاید اسم مجموعه محراب
سانتاماریا ذهن مخاطب را برای خواندن و انتخاب به سمت همین داستان می برد. محراب
سانتاماریا با این که اسم بسیار زیبا و انتخاب خوبی برای انتخاب نام یک مجموعه است
اما داستان شاخص این مجموعه نیست. با توجه به اینکه این قلم معتقد است در این
مجموعه همه داستان ها سالم هستند و فاقد داستان بد است اما داستان هایی مانند راه
شیری ،بند رخت که شاخصه طنز هم دارد ،زود بود و همین محراب سانتاماریا داستان هایی
هستند که در برابر درخشش سایر داستان ها از چشم خواهند افتاد و در این مقال به این
داستان ها نمی پردازیم.
ما سه نفر بودیم هم از داستان های خوب این مجموعه است.
جز پردازی های به جا و به موقع و توصیف های مکانی خوب و رابطه متعادل بین شخصیت ها
از شاخصه های داستانی است که حرکت یک گروه گشتی از سرباز های ایرانی را در کردستان
زمان جنگ نشان می دهد. سرباز هایی از دین و قوم های متفاوت که باید با هم یک مسیر
را طی کنند...
خانه سیاه است ادای دینی است از سوی نویسنده به فروغ
فرخزاد. زنی با نامزدش مقداری جنس به محل نگهداری جذامی ها می برد و دمی را با آن
ها و زندگی شان سپری می کند. نکته جالب این داستان پایان داستان است که به زن و مرد
می گویند که دفعه بعد برای شان کتاب بیاورند و صدایی که توی ذهن زن تکرار می شود:
دفعه بعد، دفعه بعد! که ای کاش در این داستان شعری از فروغ فرخزاد و اشاره به نامش
را نمی آورد زیرا از قدیم گفته اند عاقل را یک اشارت ،کفایت کند.
لینک یادداشت: http://iran-newspaper.com/?nid=5819&pid=8&type=0