نگاهی به داستان بلند «دیزی میلر»، نوشتهی هنری جیمز و «دانای کل محدود به ذهن» یا «راوی مردد» در ادبیات داستان جهان در بستر پیدایش مدرنیسم در آمریکا
ونداد زمانی
ونداد زمانی - سهم خلاقیت و نوآوریهای هنری جیمز در شگردهای رماننویسی و نقش او در تحولِ شیوهی روایت در ادبیات داستانی انگلیسزبان بر کسی پوشیده نیست. ویژگی اصلی راویان داستانهای او و حتی شخصیتهای اصلی ماجراهای تخیلی که او خلق کرده است در این نهفته است که هیچکدامشان قدرت تصمیمگیری ندارند. دست و پا زدنهای قهرمانان و تردید راویان در آثار او برخاسته از ذاتِ پرشتابِ دورهی گذاری است که غرب و بهویژه آمریکا در پایان قرن نوزدهم میلادی با آن دست به گریبان بود.
در اوج شیفتگی عمومی دنیای غرب به دستاوردهای انقلاب صنعتی، هنری جیمز توانست در آینهی آثارش از یک سو ولعِ سیریناپذیرِ تغییر در دلِ مدرنیسم و از سوی دیگر تلاش لجوجانهی سنتِ اشرافی برای حفظ ارزشهایش را بازتاب دهد. این نویسندهی زبردست آمریکایی نه تنها منعکسکنندهی تحولات سریعِ ناشی از برقراری نطام تازهای معیشتی در غرب و بهویژه در آمریکا بود، بلکه به سهم خود با ابراز تردید ذاتی توانست تفاوت و تضاد عظیم بین سنت و مدرنیته را در دورهی مهمی از تحولات اجتماعی و اقتصادی غرب به نمایش بگذارد.
داستان بلند (نوول) «دیزی میلر» (Daisy Miller ) در حقیقت، بیانگر رویارویی آشکارِ دو روبنای اصلی فرهنگی غرب در پایان قرن نوزدهم میلادی است. هنری جیمز در این داستان توانست وحدت ارگانیکی را تصویر کند که در آنِ واحد هم به پیچیدهترین شکل ممکن به آفرینش یک راوی مردد دست یابد و هم قهرمان دورویی را در داستانش بیافریند که نماینده و بیانگر دوگانگیهای عصر اوست.
داستان بلند «دیزی میلر»، سرگذشت دخترِ یک سرمایهدار نوکیسهی آمریکایی است که همراه مادر و برادر کوچکش به اروپا فرستاده شده تا بتواند به برکت ثروت تازه انباشتشده، فرهنگ و مرام اشرافی را تجربه کند و آن را فراگیرد. نگاهی دقیق به یکی از صحنههای آغازین داستان بهخوبی نشان میدهد که چگونه هنری جیمز با تمهیدات ادبی خلاقانهای مانند ابداع «نظرگاه دانای کل محدود به ذهن» توانست برای نخستین بار نوع تازهای از روایت داستانی را در داستاننویسی جهان به نام خود به ثبت رساند.
دیزی، دختر جذاب، پرشور و سادهی امریکایی، با روحیهای سرشار از جسارت و کنجکاوی «دهاتی»گونه است که در نخستین روزهای اقامتش در هتلی گرانقیمت در سوئیس در شهری به نام «ویل دو وهوی» (Ville de Vevey ) که هنوز هم از استراحتگاههای معروف در سوئیس است (+) با نجیبزادهای جوان به نام «وینتربورن» (Winterbourne ) آشنا میگردد. او جوان دانشجویی است که به برکت ثروت موروثی زندگیای کمابیش اشرافی را در اروپا در پیش گرفته است.
داستان بلند (نوول) «دیزی میلر» (Daisy Miller ) در حقیقت، بیانگر رویارویی آشکارِ دو روبنای اصلی فرهنگی غرب در پایان قرن نوزدهم میلادی است. هنری جیمز در این داستان توانست وحدت ارگانیکی را تصویر کند که در آنِ واحد هم به پیچیدهترین شکل ممکن به آفرینش یک راوی مردد دست یابد و هم قهرمان دورویی را در داستانش بیافریند که نماینده و بیانگر دوگانگیهای عصر اوست.
داستان بلند «دیزی میلر»، سرگذشت دخترِ یک سرمایهدار نوکیسهی آمریکایی است که همراه مادر و برادر کوچکش به اروپا فرستاده شده تا بتواند به برکت ثروت تازه انباشتشده، فرهنگ و مرام اشرافی را تجربه کند و آن را فراگیرد. نگاهی دقیق به یکی از صحنههای آغازین داستان بهخوبی نشان میدهد که چگونه هنری جیمز با تمهیدات ادبی خلاقانهای مانند ابداع «نظرگاه دانای کل محدود به ذهن» توانست برای نخستین بار نوع تازهای از روایت داستانی را در داستاننویسی جهان به نام خود به ثبت رساند.
دیزی، دختر جذاب، پرشور و سادهی امریکایی، با روحیهای سرشار از جسارت و کنجکاوی «دهاتی»گونه است که در نخستین روزهای اقامتش در هتلی گرانقیمت در سوئیس در شهری به نام «ویل دو وهوی» (Ville de Vevey ) که هنوز هم از استراحتگاههای معروف در سوئیس است (+) با نجیبزادهای جوان به نام «وینتربورن» (Winterbourne ) آشنا میگردد. او جوان دانشجویی است که به برکت ثروت موروثی زندگیای کمابیش اشرافی را در اروپا در پیش گرفته است.
ونداد زمانی: هنری جیمز توانست در آینهی آثارش از یک سو ولعِ سیریناپذیرِ تغییر در دلِ مدرنیسم و از سوی دیگر تلاش لجوجانهی سنتِ اشرافی برای حفظ ارزشهایش را بازتاب دهد.
آشنایی دختری که نام یک گل وحشی را بر او نهادهاند با مرد جوانی که بهگونهای آشکار و زمخت «زمستانزاده» (Winterbourne) نام دارد، بلافاصله از رویارویی آشکار بین پولداران نوکیسه آمریکا و طبقهی اشرافی اروپا حکایت میکند. این مضمون البته بارها در داستانهای دیگر هنری جیمز نیز تکرار شده است. با اینحال تبحر و دقت نویسنده در پرداختن راوی مردد داستان، فرصت پیشبینی فرجام داستان را از خواننده میگیرد. توانایی خارقالعادهی نویسنده را میتوان در کالبدشکافی دقیقِ نخستین قرارِ ملاقاتِ این زن و مرد که تازه با هم آشنا شدهاند جستوجو کرد.
«گل وحشی» داستان، «دیزی»، دخترِ بیشیله و پیلهای است که بدون ریا و تظاهر نشان میدهد از همصحبتی و ملاقات با نجیبزادهی «دماغ بالا» که البته باسواد و خوش سلیقه هم هست، خرسند شده است. او با کنجکاوی بیحد و سماجتی گستاخانه از مرد جوان میخواهد تا به بهانهی دیدن قصر معروف «شیلون» در سوئیس (Chillon)، یک روز تمام را با هم بگذراند. «وینتربورن» سردمزاج از دعوتی که خودش نیز در شکلگیری آن نقش داشته، استقبال میکند.
در روز ملاقات، راوی ضمن بیان افکارِ نجیبزاده به خواننگان داستان اطلاع میدهد که «وینتربورن» احساس خوبی از انتظار در محوطه ورودی هتل ندارد. او ناراحت است که قرار ملاقاتشان در محلی صورت میگیرد که در معرض دیدِ مردم «عادی» قرار دارد. راوی داستان از همان ابتدا تلاش میکند وانمود کند که به «وینتربورن» نزدیکتر است و به طرفداری از «وینتربورن» میگوید: «از دید اجداد متشخص ما، جوانی چون او، آدم با احساسی است» و پس از آن با برشمردن نگرانیهای ذهنِ سردمزاج نجیبزاده از قول او مینویسد: «مبادا دختر آمریکایی زیادی وراجی کند و یا بخواهد در میان جمعیت با صدای بلند حرف بزند. از همه بدتر اینکه، شاید در درون کشتی که ما را برای بازدید قصر معروف «شیلون» به آنطرف جزیرهی «مونرو» (Montreux) میبرد «دیزی» آرام و قرار نداشته باشد و ناخواسته و دور از مبادی آداب، توجه ناخوشایندی را در بین مسافران عادی ایجاد کند.»
راوی مرددِ داستان با یک چرخش ناگهانی به یکباره به وصف «دیزی» میپردازد و از شور و حرارت و شخصیت جذاب او سخن میگوید. دختر امریکایی به «فرشتهی سبکبالی» تشبیه میشود که «روح آزادی دارد». راوی دودل پا را فراتر میگذارد و از بیغل و غش بودن دختر جوان حرف به میان میآورد و به این نکته اشاره میکند که با وجود آنکه زیبایی افسونگر «دیزی» همهی نگاهها را به سمت او کشانده است ولی دختر امریکایی «اهمیتی به نگاههای ستایشآمیز دیگران نمیدهد.»
صحنهی نخستین ملاقات بهعنوان پیشدرآمدی برای رفتن این زن و مرد به آن قصر «شیلون»، یکی از صفحاتِ آغازین این داستان بلند (نوول) را به خود اختصاص داده است و با اینحال از همان آغاز میتوان سبکِ به غایت استادانهی هنری جیمز در خلق راوی دودل و مردد را بازشناخت. عبارتهایی مانند چون «او از انتظار بدش میآید، این چه جایی است برای قرار ملاقات؟»؛ «چرا مردم به ما زُل میزنند؟» از طرفی سردمزاجی، بدخُلقی و نخوت «وینتربورن» را آشکار میکند و از طرف دیگر با نشان دادن احساس جالبی که نجیبزادهی جوان از دیدن دختر جذاب امریکایی دارد به پریشانی لحن راوی و قهرمانِ مرد داستان دامن میزند.
راوی داستان گویی بسیار فراموشکار است چون بلافاصله پس از نشان دادن ذوق مرد جوان از دیدن «دیزی» جذاب، با دقتی بینظیر و وسواسگونه از دریچهی چشم «وینتربورن» رفتار زمخت و عادی دختر امریکایی وصف میکند. از دید این مرد جوان و پرافاده متوجه میشویم که «دیزی» در حالیکه گویی در حال سکندری خوردن است با قدمهای تند و شتابزده به سمت او میآید.
رد و بدل شدن احساسات متناقضی که که در ذهن نجیبزاده، از همان لحظات اول ورود «دیزی» به سالن اصلی هتل شکل میگیرد، با تردستی تمام نه تنها بار دیگر قضاوت راوی را زیر سئوال میبرد، بلکه بهگونهای غیر مستقیم شخصیت دورو و داوری محدود «وینتربورن» جوان را نیز به رخ میکشد.
توصیفات و لحن مملو از تردید، فضای دشواری را در صحنه مقدماتی داستان بهوجود میآورد که بیش از هر چیز نجیبزادهی جوان را دستخوش تلاطم روحی نامطبوعی میکند که با احساس غریزی او نسبت به دختر امریکایی مغایرت دارد. «وینتربورن» که پیش از آشنایی با دختر آمریکایی هرگز با این شدت احساس علاقه نسبت به هیچ زن دیگری را تجربه نکرده و با امیدواری زیاد به این اتفاق از دید: «ماجرایی که ممکن است به رابطهای جدی ختم شود» یاد میکند، اما در همان حال از دید یک نجیبزادهی «عصا قورتداده» تحمل رفتار و اعمالِ آزاد و بدون ادا و اصول «دیزی» را ندارد و به تعبیر خودش رفتار «دهاتیگونه» او را مغایر با سنتها و پیشفرضهایی میداند که با آن بزرگ شده است.
راوی مرددی که هنری جیمز با مهارت و تردستی در ادبیات داستانی خلق کرده، نه تنها به یکی از تمهیدات بنیانی داستاننویسی مدرن بدل شده است بلکه او توانست با ابداعِ دانای کلی که اصرار زیادی به حقانیتِ روایت خود ندارد ادبیات را از چنگ راوی همهچیزدان و خدایگونه خارج سازد. داستانهای هنری جیمز برای نخستین بار میخهای بزرگی بر روی تابوت راویان قهاری میزند که مفسرِ خدشهناپذیرِ دنیای از پیش تعیینشدهی سنتی و مذهبی بودهاند.
«وینتربورن»، به با وجود آنکه به دختر امریکایی دل بسته است،اما شخصیت سنتی و منجمد او امکان پذیرش گل وحشی را ندارد. «دیزی» نمایندهی دنیای مدرن نیز با معصومیتی شکننده، تاب تحمل شخصیت آقای «زمستانزاده» را ندارد. «دیزی» در یکی از گردشهای توریستی و بعد از به بن بست رسیدن رابطهاش با نجیبزادهی جوان، در درون یک بنای بسیار باستانی دچار نوعی «تبِ اروپایی» میشود و میمیرد. راوی مردِد داستان با تدارک مرگ ناگهانی دختر امریکایی هرچند به تنشِ بین سنت و مدرنیته پایانی نافرجام میدهد، ولی دست از تردید خود برنمیدارد.
راوی مردد به خوبی از عهدهی مسئولیتش برای گستردنِ سایهی شک و تردید در در گسترهی داستان برمیآید. هنری جیمز در دورانی داستان «دیزی میلر» را نوشت که هنوز جامعهی امریکا، به تصمیم قطعی دربارهی مسیر آیندهی کشور و انتخابِ بین مدرنیته و سنت نائل نگشته بود.
داستان بلند (نوول) «دیزی میلر»، نوشتهی هنری جیمز توسط فرشته داوران به فارسی ترجمه و انتشارات لوح فکر در تهران آن را در تابستان ۱۳۸۶ منتشر کرده است.
«گل وحشی» داستان، «دیزی»، دخترِ بیشیله و پیلهای است که بدون ریا و تظاهر نشان میدهد از همصحبتی و ملاقات با نجیبزادهی «دماغ بالا» که البته باسواد و خوش سلیقه هم هست، خرسند شده است. او با کنجکاوی بیحد و سماجتی گستاخانه از مرد جوان میخواهد تا به بهانهی دیدن قصر معروف «شیلون» در سوئیس (Chillon)، یک روز تمام را با هم بگذراند. «وینتربورن» سردمزاج از دعوتی که خودش نیز در شکلگیری آن نقش داشته، استقبال میکند.
در روز ملاقات، راوی ضمن بیان افکارِ نجیبزاده به خواننگان داستان اطلاع میدهد که «وینتربورن» احساس خوبی از انتظار در محوطه ورودی هتل ندارد. او ناراحت است که قرار ملاقاتشان در محلی صورت میگیرد که در معرض دیدِ مردم «عادی» قرار دارد. راوی داستان از همان ابتدا تلاش میکند وانمود کند که به «وینتربورن» نزدیکتر است و به طرفداری از «وینتربورن» میگوید: «از دید اجداد متشخص ما، جوانی چون او، آدم با احساسی است» و پس از آن با برشمردن نگرانیهای ذهنِ سردمزاج نجیبزاده از قول او مینویسد: «مبادا دختر آمریکایی زیادی وراجی کند و یا بخواهد در میان جمعیت با صدای بلند حرف بزند. از همه بدتر اینکه، شاید در درون کشتی که ما را برای بازدید قصر معروف «شیلون» به آنطرف جزیرهی «مونرو» (Montreux) میبرد «دیزی» آرام و قرار نداشته باشد و ناخواسته و دور از مبادی آداب، توجه ناخوشایندی را در بین مسافران عادی ایجاد کند.»
راوی مرددِ داستان با یک چرخش ناگهانی به یکباره به وصف «دیزی» میپردازد و از شور و حرارت و شخصیت جذاب او سخن میگوید. دختر امریکایی به «فرشتهی سبکبالی» تشبیه میشود که «روح آزادی دارد». راوی دودل پا را فراتر میگذارد و از بیغل و غش بودن دختر جوان حرف به میان میآورد و به این نکته اشاره میکند که با وجود آنکه زیبایی افسونگر «دیزی» همهی نگاهها را به سمت او کشانده است ولی دختر امریکایی «اهمیتی به نگاههای ستایشآمیز دیگران نمیدهد.»
صحنهی نخستین ملاقات بهعنوان پیشدرآمدی برای رفتن این زن و مرد به آن قصر «شیلون»، یکی از صفحاتِ آغازین این داستان بلند (نوول) را به خود اختصاص داده است و با اینحال از همان آغاز میتوان سبکِ به غایت استادانهی هنری جیمز در خلق راوی دودل و مردد را بازشناخت. عبارتهایی مانند چون «او از انتظار بدش میآید، این چه جایی است برای قرار ملاقات؟»؛ «چرا مردم به ما زُل میزنند؟» از طرفی سردمزاجی، بدخُلقی و نخوت «وینتربورن» را آشکار میکند و از طرف دیگر با نشان دادن احساس جالبی که نجیبزادهی جوان از دیدن دختر جذاب امریکایی دارد به پریشانی لحن راوی و قهرمانِ مرد داستان دامن میزند.
راوی داستان گویی بسیار فراموشکار است چون بلافاصله پس از نشان دادن ذوق مرد جوان از دیدن «دیزی» جذاب، با دقتی بینظیر و وسواسگونه از دریچهی چشم «وینتربورن» رفتار زمخت و عادی دختر امریکایی وصف میکند. از دید این مرد جوان و پرافاده متوجه میشویم که «دیزی» در حالیکه گویی در حال سکندری خوردن است با قدمهای تند و شتابزده به سمت او میآید.
رد و بدل شدن احساسات متناقضی که که در ذهن نجیبزاده، از همان لحظات اول ورود «دیزی» به سالن اصلی هتل شکل میگیرد، با تردستی تمام نه تنها بار دیگر قضاوت راوی را زیر سئوال میبرد، بلکه بهگونهای غیر مستقیم شخصیت دورو و داوری محدود «وینتربورن» جوان را نیز به رخ میکشد.
توصیفات و لحن مملو از تردید، فضای دشواری را در صحنه مقدماتی داستان بهوجود میآورد که بیش از هر چیز نجیبزادهی جوان را دستخوش تلاطم روحی نامطبوعی میکند که با احساس غریزی او نسبت به دختر امریکایی مغایرت دارد. «وینتربورن» که پیش از آشنایی با دختر آمریکایی هرگز با این شدت احساس علاقه نسبت به هیچ زن دیگری را تجربه نکرده و با امیدواری زیاد به این اتفاق از دید: «ماجرایی که ممکن است به رابطهای جدی ختم شود» یاد میکند، اما در همان حال از دید یک نجیبزادهی «عصا قورتداده» تحمل رفتار و اعمالِ آزاد و بدون ادا و اصول «دیزی» را ندارد و به تعبیر خودش رفتار «دهاتیگونه» او را مغایر با سنتها و پیشفرضهایی میداند که با آن بزرگ شده است.
راوی مرددی که هنری جیمز با مهارت و تردستی در ادبیات داستانی خلق کرده، نه تنها به یکی از تمهیدات بنیانی داستاننویسی مدرن بدل شده است بلکه او توانست با ابداعِ دانای کلی که اصرار زیادی به حقانیتِ روایت خود ندارد ادبیات را از چنگ راوی همهچیزدان و خدایگونه خارج سازد. داستانهای هنری جیمز برای نخستین بار میخهای بزرگی بر روی تابوت راویان قهاری میزند که مفسرِ خدشهناپذیرِ دنیای از پیش تعیینشدهی سنتی و مذهبی بودهاند.
«وینتربورن»، به با وجود آنکه به دختر امریکایی دل بسته است،اما شخصیت سنتی و منجمد او امکان پذیرش گل وحشی را ندارد. «دیزی» نمایندهی دنیای مدرن نیز با معصومیتی شکننده، تاب تحمل شخصیت آقای «زمستانزاده» را ندارد. «دیزی» در یکی از گردشهای توریستی و بعد از به بن بست رسیدن رابطهاش با نجیبزادهی جوان، در درون یک بنای بسیار باستانی دچار نوعی «تبِ اروپایی» میشود و میمیرد. راوی مردِد داستان با تدارک مرگ ناگهانی دختر امریکایی هرچند به تنشِ بین سنت و مدرنیته پایانی نافرجام میدهد، ولی دست از تردید خود برنمیدارد.
راوی مردد به خوبی از عهدهی مسئولیتش برای گستردنِ سایهی شک و تردید در در گسترهی داستان برمیآید. هنری جیمز در دورانی داستان «دیزی میلر» را نوشت که هنوز جامعهی امریکا، به تصمیم قطعی دربارهی مسیر آیندهی کشور و انتخابِ بین مدرنیته و سنت نائل نگشته بود.
داستان بلند (نوول) «دیزی میلر»، نوشتهی هنری جیمز توسط فرشته داوران به فارسی ترجمه و انتشارات لوح فکر در تهران آن را در تابستان ۱۳۸۶ منتشر کرده است.
۲ نظر:
روزگارتان اهورایی
اگر علاقه دارید من در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره پاسخی برای مدعیان برتری از دیدگاه زرتشت نوشتم اگر مایل هستید آن را بخوانید و دیدگاهتان را بیان کنید.
با تشکر از شما دوست عزیز
مقاله مفیدی بود سروش جان مرسی
و به نظر تو چه کسی به عنوان اولین شک و تردید در این زمینه رو کنار گذاشت؟
پاینده باشی
ارسال یک نظر