منبع : راديو زمانه
آلن بویل (Alan Boyle)
برگردان:
احسان سنایی
این پژوهش جذاب که گزارش تفصیلی آن روز گذشته در نشریه علمی Nature Communications انتشار یافت، با مشاهداتی که پیشتر طی پژوهشهایی راجع به ریشههای عصبشناختی معرفت اخلاقی انسانها به ثمر رسیده بود، همخوانی دارد. این پژوهش همچنین از این دیدگاه متعارف هم حمایت میکند که اندیشیدن به نحوه مجازات افراد همنوع حین بازنگری در رأی صادره و تخفیف حکم، اثرات محسوسی را در رأی نهایی خواهد داشت. این پژوهش که به سرپرستی ماکیکو یامادا (Makiko Yamada) از مؤسسه ملی علوم رادیولوژیکی ژاپن انجام پذیرفته است، شکاف علمی موجود در این دیدگاههای متعارف را با بررسی عملکرد مغز قاضی حین تبدیل اطلاعات مربوط به تجدید نظر به رأی نهایی، پر میکند.
کالین کامرر (Colin Camerer)، عصبشناس مؤسسه فناوری کالیفرنیا (کلتک) و یکی از نویسندگان این گزارش، اظهار میکند: "قاضیها واقعاً مثل کارگران هستند. آنها طوری آموزش دیدهاند و گزینش شدهاند تا مهار تصمیماتشان را تا حدودی در اختیار خود داشته باشند. درست مثل این میماند که شما عدهای کارگر را اجیر کردهاید تا کاری کنند که اهمیتش در حد مرگ و زندگی است، اما تقریباً هیچ اطلاعی در خصوص اینکه آیا واقعاً آنها بهدرستی از ابزارآلاتشان- که همان عملکرد مغزشان باشد- بهره میگیرند یا نه، در دست ما نیست."
کالین کامرر: قاضیها واقعاً مثل کارگران هستند. آنها طوری آموزش دیدهاند و گزینش شدهاند تا مهار تصمیماتشان را تا حدودی در اختیار خود داشته باشند. درست مثل این میماند که شما عدهای کارگر را اجیر کردهاید تا کاری کنند که اهمیتش در حد مرگ و زندگی است، اما تقریباً هیچ اطلاعی در خصوص اینکه آیا واقعاً آنها بهدرستی از ابزارآلاتشان- که همان عملکرد مغزشان باشد- بهره میگیرند یا نه، در دست ما نیست.
یامادا و همکارانش برای حل این معما، ۲۶ داوطلب را مأمور خواندن ۳۲ داستان واقعی در خصوص چندین شهروند ژاپنی کردند که متهم به ارتکاب قتل شده بودند. در نیمی از این داستانها به موضوعات رقتانگیز زیادی- از جمله فرازهایی از زندگی مستمدانه یا توأم با بیماری و یا تجربه خشونتهای خانوادگی- اشاره شده بود، حالآنکه در نیم دیگر این داستانها، چنین سناریوهایی به چشم نمیخورد.
در حالیکه مغز داوطلبان، بعد از مطالعه گزارشها در معرض اسکن MRI قرار گرفته بود، از آنها خواسته شد تا در حکم بیست سال زندان- که برای تمام متهمان درنظرگرفته شده بود- تجدید نظر کنند. سپس آنها مأمور شدند تا میزان همدردی خودشان با متهمان را با اختصاص نمراتی به احساسات خود، رتبهبندی کنند. اسکن مغزی سه داوطلب از فهرست بررسی نهایی حذف شد، چراکه دوتایشان بیش از اندازه حین اسکن آزمایش تکان خورده بودند و یکی هم اندکی چرت زده بود. پس در نهایت اسکن مغزیِ ۲۲نفر پذیرفته شد.
اسکن MRI از مغز یک فرد داوطلب که بخشهای مربوط به اتخاذ یک تصمیم منطقی (به رنگ سبز)، و نیز برانگیزش احساس همدردی (به رنگ سرخ) را نشان میدهد. منطقهای که در مغز تمام داوطلبین به یک میزان فعال بود – موسوم به پریسکانیس – به رنگ زرد نشان داده شده است.
نتایج اسکن MRI حاکی از این بود که برانگیزش حس همدردی در افراد، بخشهایی خاص از مغزشان موسوم به "هسته دورسومدیال قشر پیشانی"، "پریکانیس" و "پیوندگاه گیجگاهی-آهیانهای" را همزمان فعال میکند و از طرفی در هنگام صدور رأی نهایی، بخشهای پریکانیس و "کمربند قدامی کورتکس" همزمان فعال میشوند. این نواحی از مغز، عموماً مربوط به موشکافی ذهنی پدیدهها و تعارضهای اخلاقی و همچنین تألمات احساسی است.
قاضیهایی که بیشتر با متهم احساس همدردی میکنند، بخش "اینسولای میانی- سمت راست" مغزشان که بیشتر مربوط به درک ذهنی از لذتهاست را به کار میگیرند. بهگفته کامرر، اختلاف بیشترین و کمترین مدتزمانِ پیشنهادی برای زندانی کردن یک متهم، برای داوطلبی که طبق اسکن مغزیاش بیشترین همدردی را با متهمان داشته است، ۲۸سال بود: یعنی شش سال حبس برای بخششپذیرترین قاتل و ۳۴ سال حبس برای غیر قابل بخششترینشان. داوطلبینی که کمترین همدردی را با متهمان صورت دادند هم احکامشان را در یک بازه ۱۰ ساله صادر کردند؛ مثلاً از ۱۵ تا ۲۵ سال.
بهگفته پژوهشگران، تنوع عملکرد مغز قاضی را میتوان عاملی تعیینکننده در صدور رأی دادگاههای آتی به حساب آورد. در این گزارش میخوانیم: "تمامی اسکنهای مغزی، از لحاظ کمی، نوع مشابهی از همدردی را به نمایش نمیگذارند. اختلافهایی که در عملکرد مغز افراد وجود دارد حاکی از این است که واکنشهای متفاوت قضات نسبت به یک مسئله را بایستی با یک شاخص واحد نسنجید."
آیا در آیندهای نزدیک، قضات دادگاه هم خود را در معرض قضاوت اسکنهای مغزیِ پیش و پس از دادگاه خواهند دید؟ اگر شما یک وکیل مدافع بودید، نمیخواستید مطمئن شوید که ۱۲مغز، با شما همدردی میکنند یا نه؟ اگر یک بیننده بودید چطور؟ آیا نمیخواستید مطمئن شوید که قاضی هرگز نمیگذارد اینسولای میانی سمت راست مغزش، بر تصمیم درستی که از پیوندگاه گیجگاهی-آهیانهایاش میگذرد فائق آید؟ یا اصلاً همه اینها نوعی سلب آزادی فردی است؟
کامرر اظهار میکند که موضوع جالب توجه دیگر، مربوط به روشهایی است که قضات هنگام صدور احکام مجرمیت، برای فعالسازی و همچنین غیر فعالسازی تصمیمهای احساسیشان به کار میبرند. وقتی آنها نسبت به گناه یا بیگناهی مجرم میاندیشند، انتظار میرود که احساساتشان را هم مد نظر داشته باشند، اما وقتی به تجدید نظر در رأی دادگاه برای یک مجرم محکوم مشغولند، واکنش احساسیشان نسبت به شرایط تخفیف مجازات، دیگر یک جزء جداییناپذیر از تصمیم نهایی میشود. او میافزاید: "میتوانم تصورش را بکنم که بنا به نیاز دادگاه، میتوان این شائبه را مطرح کرد که قاضی حین صدور رأی نهایی بهخوبی بر احساساتش چیره نشده است. اگر این ادعا قانونی باشد، سئوال این است که چطور میتوان به حقیقت مسئله پی برد؟ ما میگوییم از خود قاضی نپرسید، از مغرش بپرسید."
آیا در آیندهای نزدیک، قضات دادگاه هم خود را در معرض قضاوت اسکنهای مغزیِ پیش و پس از دادگاه خواهند دید؟ اگر شما یک وکیل مدافع بودید، نمیخواستید مطمئن شوید که ۱۲مغز، با شما همدردی میکنند یا نه؟ اگر یک بیننده بودید چطور؟ آیا نمیخواستید مطمئن شوید که قاضی هرگز نمیگذارد اینسولای میانی سمت راست مغزش، بر تصمیم درستی که از پیوندگاه گیجگاهی-آهیانهایاش میگذرد فائق آید؟ یا اصلاً همه اینها نوعی سلب آزادی فردی است؟ خودتان رأی نهایی را صادر کنید.
منبع: MSNBC
در همین زمینه:
توضیح تصویر:
۱- طرح از Michael Carroll / منبع: Images.com/Corbis
۲ - اسکن MRI از مغز یک فرد داوطلب که بخشهای مربوط به اتخاذ یک تصمیم منطقی (به رنگ سبز)، و نیز برانگیزش احساس همدردی (به رنگ سرخ) را نشان میدهد. منطقهای که در مغز تمام داوطلبین به یک میزان فعال بود – موسوم به پریسکانیس – به رنگ زرد نشان داده شده است.