۱۳۹۰/۰۵/۲۹

اقلیم‌گرایی توأم با اروتیسم و خشونت

نگاهی به مجموعه داستان «تو هیچ گپ نزن» نوشته‌ی محمد حسین محمدی
سروش علیزاده – در آثار نویسندگان افغان با پیامدهای واژه‌هایی مانند جنگ، آوارگی خشونت و مذهب آشنا می‌شویم. هر داستان‌نویس جهانی را که در آن زیست کرده به تصویر می‌کشد و با کلماتی که در اختیار دارد، دنیایی برای مخاطب می‌سازد که دریچه‌ای تازه، برای آشنایی با دنیای ذهنی‌اش در اختیار مخاطبش قرار دهد.
محمد حسین محمدی نویسنده افغان که مجموعه داستان ‹تو هیچ گپ نزن› از او منتشر شده است، از این قاعده مستثنا نیست. این مجموعه که توسط نشر چشمه منتشر شده، شامل ۹ داستان کوتاه است. در این مجموعه ۱۱۵ صفحه‌ای از یک فرهنگ سه صفحه‌ای واژه‌ها و اصطلاحات هم برخوردار است که بد نیست مخاطب قبل از خوانش داستان نگاهی به آن بیندازند.

در «تو هیچ گپ نزن» هم مانند «انجیرهای سرخ مزار» که از کتاب‌های پرفروش به‌شمار می‌آید، همچنان سوژه‌های بدیع با فرم‌هایی نو وجود دارد که مخاطب را پس از مجموعه‌ی «انجیرهای سرخ مزار» شگفت‌زده نمی‌کند. مهم‌ترین ویژگی‌های «هیچ گپ نزن» فضاهایی خشن است و در همان حال نویسنده در داستان‌هایش مشکلات اجتماعی انسان‌ها در کشور جنگ‌زده‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد.

تو هیچ گپ نزن، مجموعه داستان، محمد حسین محمدی، نشر چشمه. داستان‌هایی که از مشکلات اجتماعی در افغانستان نشان دارند. خشونت توأم با حرمان‌های جنسی و درماندگی انسان‌های بی‌پناه اما بی‌رحم.
در داستان‌های این مجموعه نویسنده گویش افغانی را به کار برده. کلماتی که نویسنده برگزیده، از آرزو‌ها و آمال ملتی نشان دارد که در آتش جنگ، در محیطی قومیت‌گرا و عقب‌افتاده می‌سوزند و می‌سازند. این زبان با اصطلاحات و کلمات کاملاً بومی و رایج در افغانستان برای خواننده‌ی متعارف ایرانی نامأنوس است. خواه ناخواه این پرسش پیش می‌آید که آیا با رویکرد به اقلیمی‌گرایی در آثار نویسندگانی مانند محمد حسین محمدی و دیگر نویسندگان افغان، آیا زبان افغانی از این توانایی برخوردار است که در بستر مناسبات شهری دنیایی مدرن را بیافریند، یا اینکه این زبان تنها به کار بازآفرینی دنیای بومی و روستایی می‌آید؟
با نگاهی به داستان «وطن» از مجموعه‌ی »هیچ گپ نزن» به ابعاد این مشکل می‌توانیم پی ببریم: این داستان در یک هواپیما اتفاق می‌افتد و شخصی که در یک هواپیما نشسته است، از فراز شهری می‌گذرد و دیده‌هایش را با خواننده در میان می‌گذارد. فضای این داستان با فضای دیگر داستان‌های این مجموعه که در روستا اتفاق می‌افتد، تفاوت دارد و هم‌ازین‌روی است که زبان هم تغییر می‌کند و نویسنده به زبان روزانه فارسی نزدیک می‌شود و اگر از برخی کلمات مثل «طیاره» صرف‌نظر کنیم، از آن رویکرد به اقلیمی‌گرایی دیگر نشانی باقی نمی‌ماند.
«آواز شن» داستان مردی است که از دریچه تفنگ دوربین‌دارش به توصیف و شرح وضعیت افرادی می‌پردازد که در شنزار‌های دشت ‹حیرتان› خوابانده شده‌اند و دورشان چند مین کار گذاشته‌اند و آن‌ها جرئت ندارند از جایشان بلند شوند و فرار کنند. راوی اول شخص با فضا‌پردازی وصف به جای جزئیات به روایت چگونگی دستگیری و تأملات ذهنی خود و فرمانده‌شان می‌پردازد و او که می‌بایست مراقب آن افراد باشد از ترسو بودن آن‌ها کلافه شده و آرزو می‌کند تا آن‌ها از جایشان حرکت کنند و خود را نجات دهند. در این میان شن داغ همچنان، هر لحظه بیشتر بر آن‌ها فرو می‌بارد و سرانجام آن‌ها را دفن می‌کند.
محمد حسین محمدی به‌خوبی و به‌جا از جملات کوتاه برای ایجاد فضای دلهره‌آور در داستان‌هایش استفاده می‌کند و با جملات کوتاهی که زود به فعل می‌رساند، ریتم نسبتاً تندی در داستان‌هایش ایجاد می‌کند که مخاطب را وارد فضا کرده و با داستان ارتباط برقرار می‌کند.

محمد حسین محمدی، نویسنده‌ی افغان. مجموعه داستان «انجیرهای سرخ مزار او» از کتاب‌های خوش‌اقبال و پرفروش بود.
«هشت نفر بودیم ما که پا نداشتیم»، همانطور که از نامش پیداست، ماجرای هشت نفر است که پا ندارند و مأمور دارند، از مکانی که در بالای تپه‌ای قرار دارد مراقبت کنند. یک پیرمرد برای آن‌ها آب، آذوقه و حشیش و سیگار تهیه می‌کند.. این هشت نفر که پا‌هایشان بریده شده به دلیل استفاده بیش از حد از حشیش و فشارهای جنسی خوی وحشیگری پیدا کرده‌اند و همگی به نوجوانی که مانند آن‌ها پا ندارد و به تازگی به جمعشان اضافه شده آن قدر تجاوز می‌کنند تا می‌میرد.
چنانکه از همین داستان برمی‌آید، در « تو هیچ گپ نزن» اروتیک به گونه‌ای عریان‌تر از داستان‌های متعارفی که در ایران منتشر می‌شوند، نمود پیدا می‌کند. اروتیسم با خشونت درمی‌آمیزد و در مجموع تصویری شگفت‌انگیز مقابل دیدگان خواننده قرار می‌دهد. نویسنده در این میان با وجود آنکه صحنه‌ی تجاوز را وصف می‌کند، اما به ورطه‌ی هرزه‌نگاهی نمی‌افتد.
چهار داستان «مزه‌ی آفتاب»، «وطن»، «چلی» و «رانا» فضایی متفاوت‌تر از دیگر داستان‌های این مجموعه که به طور مستقیم با جنگ در ارتباط هستند، دارند. «چلی» که به معنای شاگردملا است هم مانند «هشت نفر...» از حال و هوای اروتیک برخوردار است. در این داستان چند نوجوان به بچه‌باز بودن ملای ده‌شان شک می‌کنند. آن‌ها هرشب از خانه‌ی ملا صدای جرینگ و جرینگ‌ و بزن و بکوب‌هایی می‌شنوند و وقتی که کنجکاو می‌شوند، پی می‌برند که ملا هر شب شاگردش را وادار می‌کند که مانند زن رقاصه‌ای برای او برقصد. با کشف این ماجرا ملا از ده می گریزد.
نویسنده در این داستان ریا و دروغ و عوام‌فریبی متشرعان را نشانه رفته و در فضایی دور از جنگ به نقد مناسبت‌های میان افراد جامعه‌ای می‌پردازد که در محرومیت‌های جنسی به سر می‌برند و «چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند.»
«رانا» که لطیف‌ترین و زیبا‌ترین داستان این مجموعه است روایت دختری‌ست که در سرگذشت او سرنوشت همه‌ی دختران افغان نمادین می‌شود.
 

۱۳۹۰/۰۵/۱۷

نقد مثل پول تقلبي -ترجمه ناصر غياثي

توضيح :احتمالن نام سودت اشتباه است و جودت صحيح مي باشد.

سروش عليزاده

 منبع:راديو زمانه

مثل پول تقلبی


نقد «سودت و پسرانش»، نخستین رمان اورهان پاموک به مناسبت انتشار آن در کشورهای اروپای مرکزی
ناصر غیاثی
 ناصر غیاثی- نخستین رمان اروهان پاموک «سودت و پسرانش» نام دارد که در سال ۱۹۸۲ منتشر شده بود. تا مدت‌ها پاموک اجازه نمی‌داد این کتاب به زبان‌های دیگر ترجمه و منتشر شود. چندی پیش اما نظرش برگشت و ترجمه‌ی آلمانی ِ «سودت و پسرانش» منتشر شد. طبیعی است که منتقدان ادبی بسیاری در رسانه‌های آلمانی به این رمان پرداختند. ترجمه‌ی نقد و معرفی این کتاب در روزنامه‌ی دی‌سایت را می‌خوانید.
سودت صبح زود بیدار می‌شود
۱۹۰۵ آن روز در سال هوا خیلی گرم است. سودت صبح زود بیدار می‌شود. کارهای زیادی دارد. سی و هفت ساله است و تا چند هفته‌ی دیگر ازدواج می‌کند. نامزدش نیگان را دو بار دیده است، از دور. اما مطمئن است که نیکان زن مناسب اوست. علاوه براین نیگان دختر یک پاشا هم هست. سودت امروز به دیدن پدر او می‌رود تا در مورد تدارکات عروسی حرف بزنند. سودت چون می‌خواهد با طبقات بالا رفت و آمد داشته باشد، یک درشکچه‌ی اعیانی با درشکچه‌شی کرایه کرده است. او متعلق به طبقه‌ی پایین است اما حالا که وارث چراغ فروشی شده است به شرکت‌های بزرگ جنس می‌دهد. نقشه‌هایی در سر دارد و می‌خواهد زندگی‌اش را عوض کند. آن وقت‌ها واردشدن مسلمان‌ها به کار تجارت امری غیرعادی بود اما از زمانی که یونانی‌ها و یهودی‌ها و ارمنی‌ها آرام آرام پس رانده شدند، به امری عادی تبدیل شد.

به جان سلطان سوءقصد شده

اما زمانه عوض می‌شود. تازه به جان سلطان سوقصد شده است. مردم به جوش و خروش درآمده‌اند و همه‌ی طبقات در اشتیاق اصلاحات و مدرن شدن هستند. سودت علاقه‌ای به جهان سیاست ندارد و با ایده‌آل‌های سیاسی والا هم که اصلا میانه‌ی ندارد. او یک تاجر و کسی است که می‌خواهد رشد کند و در جست‌وجوی پله‌های بعدی روبه بالای نردبان اجتماعی است، بنیانگذاری است در جامعه‌ای که بنیانگذاری را تازه باید یاد بگیرد.


ترجمه‌ی آلمانی «سودت و پسرانش». این رمان یک رمان خانواده و یک رمان اجتماعی و نخستین رمانی‌ست که اورهان پاموک، نویسنده‌ ترک و برنده نوبل ادبی نوشته و تا مدت‌ها با ترجمه‌ی آن به زبان‌های دیگر مخالفت می‌کرد.
فصل اول و بلند رمان تنها شرح گشت و گذار سوت با درشکه در آن روز سال ۱۹۰۵ در استانبول است. بیش از ۳۰ سال بعد او را در همان خانه‌ای می‌بینیم که آن روزها می‌خواست بخرد و عملاً هم خریده بود. زندگی زناشویی‌اش با نیگان خوب و خوش است و دو پسر و یک دختر دارد. تجارتش توسعه یافته و در یک کلام نقشه‌هایش به عمل درآمده‌اند. اما حالا دارد به هفتاد سالگی نزدیک می‌شود و گاهی حافظه‌اش او را جا می‌گذارد. تجارتخانه را به دست پسرانش می‌سپارد.

یک خانواده‌ی بزرگ و ثروتمند

به نظر می‌آید سروکارمان با زندگی بی‌دغدغه‌ی یک خانواده‌ی بزرگ ثروتمند باشد: زن و مردی بنیانگذار، فرزندان و نوه‌ها در خانه‌ای اعیانی زندگی می‌کنند با باغ‌های زیبا، خدمتکاران دست به سینه در چپ و راست که برخی‌شان دهه‌هاست در خدمت این خانواده هستند. اما یکی از پسرها به ویروس پررمز و رازی مبتلا می‌شود که تا آن زمان در استانبول کمتر شناخته شده بود. اسمش را بگذاریم اگزیستانسیالیسم، یعنی مسئله‌ای نسبتاً مدرن که متشکل از این است که انسان به عنوان فرد باید خود را بیافریند.
بی‌تردید متوجه می‌شویم که این رمان اورهان پاموک نسخه‌ی ترکی بودنبروک‌ها است و اروهان پاموک در مؤخره‌ی کوتاهش به این الگوبرداری اذعان دارد. او برودن‌بروک‌ها و آن مدل دیگر آنا کارنینا را از کتابخانه‌ی پدرش می‌شناسد، مردی که زیاد می‌خواند و از نویسنده‌های بزرگ اروپایی چون ژنرال‌ها و مقدسین حرف می‌زد. خانواده‌ی پاموک هم در یک خانه‌ی بزرگ پنج طبقه در محله‌ی نیشانتاش استانبول زندگی می‌کرد، دقیقاً همان‌جا و دقیقاً مثل سودت و خانواده‌اش.

اورهان پاموک نوشتن این نخستین رمانش را در ۲۲ سالگی آغاز کرد و زمانی که سرانجام در سال ۱۹۸۲ انتشار یافت، پاموک ۳۰ ساله بود. پاموک بعدها کتاب اولش را قبول نداشت و می‌گفت، از اینکه این همه تحت تاثیر الگو‌های بزرگ رمان خانواده در اروپا بوده، شرمنده است. ممکن است اینطور باشد. این هم ممکن است که نویسنده در نخستین رمانش هنوز آن لحنی را پیدا نکرده باشد که بعدها به حق موجب شهرت او شد. اما برای خواننده‌ی اروپای میانه‌ی این روزها «سودت و پسرانش» بسیار خواندنی است. این رمان ما را با تصویر تخیلی ِ سرزمینی آشنا می‌کند که در اروپا هنوز هم شایعات مهمل زیادی درباره‌اش جریان دارد.

سنجیدن جامعه‌ی ترکیه با آیده‌آل‌های اروپایی

اگر سودت و فرزندانش شباهت خاصی به خانواده‌ی بودنبروک دارند، به این علت است که خود را در راه‌های پیچ در پیچ و باواسطه‌های بسیار کپی دوری از آن‌ها می‌دانند. درون‌مایه‌ی مرکزی و تکراری ِاین رمان دقیقاً سنجیدن اوضاع و احوال جامعه‌ی ترکیه با آیده‌آل‌های اروپایی است. بخش بزرگی از رمان شرح داستان پسران سودت در سال‌های ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۰است. پس از مرگ سودت، عثمان پسر بزرگ نقش سرکرده و رئیس خانواده را به عهده می‌گیرد. در حقیقت نمی‌شود چیز زیادی درباره‌ی او گفت. او در نقشی از پیش آمده شده فرومی‌رود و اگر هم گاهی جانش به تنگ می‌آید با معشوقه‌هایش خوش می‌گذراند.


اورهان پاموک در نخستین اثرش هنوز به‌طور کامل به بالاترین حد هنرنوشتن دست نیافته. گاهی شخصیت‌هایش به سبک مقاله فکر می‌کنند، این‌جا و آن‌جا یک شخصیت اندکی دچار تصنع می‌شود اما در مجموع «سودت و پسرانش» بسیار هیجان‌انگیز است.
زندگی رفیک، برادرِ کوچک‌تر او دستخوش ناآرامی‌های بیشتری است. به عبارت دقیق‌تر مسئله رفیک و دوستانش موهیتین و عمر است. این سه از زمان دانشجویی یکدیگر را می‌شناسند. در زمانی دانشجویی در رشته‌ی علوم مهندسی در دانشگاه یک گروه سه نفره‌ی بدنام تشکیل داده بودند. پاموک با داستان این دوستی مرزهای رمان خانواده را می‌شکند و میدان بازی را به شهرها و مناطق دیگر ترکیه گسترش می‌دهد؛ و البته موضوع، آن اروپایی تخیلی است که همه‌ی این سه از طرق مختلف در آن گرفتار آمده‌اند.

مثل پول تقلبی

در آن سال‌های بین ۱۹۳۶ و ۱۹۴۵ در پایان عصر مصطفی کمال، بنیان‌گذار جمهوری ترکیه هستیم که از سال ۱۹۳۴ نامش آتاتورک به معنی پدر ترک‌ها بود. از سال ۱۹۲۴ او مقرر کرده که ترکیه مدرنیزه بشود، آن چنان رادیکال که چه بسا نظیراش یحتمل در تاریخ جهان خیلی کم وجود داشته باشد. آتاتورک به‌طور سیستماتیک و با بی‌رحمی بنیادها و سنت‌های یک جمهوری مدرن را جانشین امپراطوری عثمانی کرد. بین دین و حکومت جدایی مطلق ایجاد کرد، از خلیفه و سلطان خلع ید کرد و کشوری چندملیتی را تحت عنوان ملت ترک متحد کرد. به عبارت دیگر سنت‌هایی به قدمت قرن‌ها را از بیخ و بن برانداخت و در طول یک دهه مدرنیسم اروپایی راه انداخت که حس بیشتر ترک‌ها نسبت به آن ، حتی آن‌هایی که با ایده‌های آتاتورک کاملاً موافق بودند، مثل حس‌شان به پول تقلبی بود.


این دقیقاً وضع رفیک، موهتین و عمر، این سه دوستی است که با جدیت کامل می‌خواهند در سه جامه‌ی مختلف اروپایی زندگی‌شان را بنا کنند: به عنوان قهرمان رمان قرن نوزدهم، سخنور تاریک والامقام و روشنگری انسان‌دوست. می‌شود حدس زد که کارشان عاقبت خوشی نخواهد داشت.

یک رمان خانواده و یک رمان اجتماعی مهم

رمان‌های مهم خانواده همیشه رمان‌های مهم اجتماعی هم بوده‌اند. پاموک نیز استثناء نیست. ممکن است در این نخستین اثرش هنوز به‌طور کامل به بالاترین حد هنرنوشتن دست نیافته باشد. گاهی شخصیت‌هایش به سبک مقاله فکر می‌کنند، این‌جا و آن‌جا یک شخصیت اندکی دچار تصنع می‌شود اما در مجموع این رمان بسیار هیجان‌انگیز است. اورهان پاموک صفحه به صفحه با دنیایی موجبات بهت‌مان را فراهم می‌کند که این چنین تصوراش را نمی‌کردیم، اگر اساساً زمانی تصورش کرده باشیم. البته موضوع این رمان موضوع اصلی پاموک است: آن به اصطلاح هویت تُرک که آشکارا کمتر واقعیتی قابل سکنی را به نمایش می‌گذارد تا خیالی چند لایه را.

«سودت و پسرانش» مثال خوبی برای این است که از یک رمان خیلی بیشتر می‌توانیم درباره‌ی بیگانه‌ها یاد بگیریم تا از نثراندیشمند برخی اداره‌کنندگان تمدن. در حالی که در قرن بیستم در استانبول بورژوازی به مثابه بازتولید اروپایی آن به وجود می‌آید، ما نیز برخی از مناسبات خودمان را درک می‌کنیم
منبع به الماني.

۱۳۹۰/۰۵/۱۳

نگاهی به «آخرین غروب‌های زمین» نوشته‌ی روبرتو بولانو.مجتبي صولت پور

 منبع :راديو زمانه

تبعید در بارسلون



نگاهی به «آخرین غروب‌های زمین» نوشته‌ی روبرتو بولانو
مجتبا صولت‌پور
مجتبا صولت‌پور - روبرتو بولانو (یا بولانیو) بیش از هر چیز عصیان‌گر است. به قیافه‌ی معصوم و عینکی‌اش و ظاهر خوش‌پوشی که دارد نگاه نکنید، او عصیان‌گر بودن را شاید از سرزمین مادری‌اش، شیلی، به ارث برده، شاید هم در میان یکی از انبوه روز‌هایی که در تبعید، در خاک مکزیک و جاهای دیگر دنیا به سر برده، عصیان را فراگرفته باشد.
او متولد آمریکای جنوبی، و یک شیلیایی اصیل است. در کودکی، با خانواده‌اش به مکزیک مهاجرت می‌کند، و گرچه بعداً چندباری به شیلی برمی‌گردد، اما اقامتش در وطن به درازا نمی‌کشد و بیشتر عمر را در مهاجرت و یا تبعید می‌گذراند. بولانو داستان‌نویسی را بیشتر به‌خاطر درآمدش شروع کرد. زمانی که به نان‌آورِ خانواده تبدیل شد، به‌طور حرفه‌ای به نوشتن داستان روی آورد.البته تا پیش از آن، به ادبیات نزدیک و با آن درگیر بود، اما شعر می‌نوشت، و در این راه هم رادیکال بود. در محافل شاعران چپ‌گرا رفت‌و‌آمد داشت و بعد‌ها گفت که آن گروه از شاعران، ترکیبی بوده از سورئالیسم و دادائیسم. اخیراً دو کتاب از این نویسنده به فارسی ترجمه شده است. مجموعه داستان «آخرین غروب‌های زمین» یکی از این دو کتاب است که اکنون به بررسی‌اش می‌پردازیم.
 
شکست‌خورده‌ها

شخصیت‌های مورد علاقه‌ی بولانو، عموماً نویسنده‌ها و شاعران درجه دو و شکست‌خورده‌ای هستند که با وجود نوشتن‌های مدام و تلاشِ بسیار، چیزی عایدشان نمی‌شود و روز‌به‌روز بیشتر در جلد یک فرد شکست‌خورده فرو می‌روند. در کتاب «آخرین غروب‌های زمین» هم آدم‌ها با هر طبقه و شمایلی، رابطه‌ی دردناکی با ادبیات دارند؛ رابطه‌ای که گاهی دار و ندارشان را به خطر انداخته است، اما عشقِ دیوانه‌وار به ادبیات،‌‌ همان عشقی که بولانو هم آن را تجربه‌گر کرده است، همیشه در میان است و رهایی از آن ممکن نیست. بولانو همچنین در بیشتر داستان‌هایش روایتگر زندگی و تجربه‌های خودش است.

مجتبا صولت‌پور: بولانو عموماً به نویسندگان و شاعران درجه دو وشکست‌خورده‌ای که با وجود تلاشِ بسیار چیزی عایدشان نمی‌شود و روز‌به‌روز بیشتر در جلد یک فرد شکست‌خورده فرو می‌روند، علاقمند است. در «آخرین غروب‌های زمین» هم شخصیت‌های داستان رابطه‌ی دردناکی با ادبیات دارند. ادبیات گاهی دار و ندارشان را به خطر انداخته، اما با این‌حال به خاطر عشقِ دیوانه‌وارشان نمی‌توانند خود را از موقعیت دشواری که در آن به‌سر می‌برند برهانند.

او در داستان «خنزرپنزری» روایتگر پسربچه‌ای‌ست که مدرسه نمی‌رود و در عوض وقتش را در کتاب‌فروشی‌ها و سینما‌ها به کتاب‌ خواندن، فیلم دیدن و گاهی دزدی کردن می‌گذراند، و این یاد‌آور بولانوی کودک است، وقتی از روی فقر مالی و عشق به کتاب، دست به دزدی از کتاب‌فروشی‌ها می‌زد، یا در داستان «آخرین غروب‌های زمین» شاهد حضور پدر بولانو هستیم. و به‌طور ویژه، آخرین داستان کتاب با نام «فهرست» اساساً فهرستی‌ست مشتمل بر اطلاعاتی درباره‌ی نویسنده‌ی کتاب.

تبعید در بارسلون

از هیچ فرد تبعیدی انتظار نداشته باشید داستان‌هایی بنویسد درباره‌ی آدم‌هایی که همه‌ی عمر یک‌جا نشین بوده‌اند و در طول سال‌های پیاپی، در یک خانه، در یک کشور، و در یک فرهنگ بزرگ شده‌اند. بولانو که یک تبعیدیِ واقعی‌ست، همیشه درباره‌ی تبعیدی‌ها نوشته است. او از شیلیایی‌هایی نوشته، که در بارسلون، در کاتالان مجله‌های ادبی می‌خرند به دنبال مطلع شدن از تازه‌ترین جوایز ادبی هستند، (داستان «سنسینی») یا درباره‌ی دو شیلیایی می‌نویسد که تمام عمر را در کشور‌های مختلف آمریکای لاتین و اروپا سرگردان‌اند تا سرانجام یکدیگر را در آلمان ملاقات می‌کنند و از گذشته‌ها و همه‌ی رنج‌های ماندگارش حرف می‌زنند (داستان «مورسیو سیلوا ملقب به چشم»)،... و این سیر نوشتن از آدم‌های بی‌کاشانه، در نوشته‌های بولانو تا انتها ادامه دارد.

نوشتن، و چیزی فرا‌تر از آن

در کتاب «آخرین غروب‌های زمین» با داستان‌هایی شخصیت‌محور روبه‌رو می‌شویم، که از دل دیکتاتوری و آمریکای لاتین‌زاده شده‌اند. شخصیت‌هایی که خشونت بر آن‌ها تحمیل شده و با همه‌ی رنج‌ها و شکست‌هایی که تجربه می‌کنند، در‌‌ نهایت تبدیل به قهرمان می‌شوند. این اوج هنر نویسنده است، که از دل کوچک‌ترین نمونه‌های جامعه‌اش، به کشف قهرمان‌ها پرداخته است. شاعران درجه دو، نویسنده‌هایی که سرانجام برای مجله‌های دستِ پایین مطلب می‌نویسند، نوجوان‌های سرکش و پیرمردهای معمولیِ شیلی، همه از قهرمان‌های مورد علاقه‌ی بولانو هستند.

آخرین غروب‌های زمین، روبرتو بولانو، چشمه، چاپ اول: ۱۳۸۹، ۱۵۰۰ نسخه، ۲۱۱ صفحه، ۴۴۰۰ تومان.
نویسنده‌ی کتاب بی‌‌‌نهایت به شخصیت‌هایش نزدیک شده است آن‌قدر که نمی‌توانیم نپذیریم که آدم‌های کتاب «آخرین غروب‌های زمین» بیش از هر وقت زنده‌اند و تأثیرگذار. لحن گزارشگر و راویِ گزارش‌دهنده، که عین دوربینی خستگی‌ناپذیر و بی‌روح، ماجرا‌ها را دنبال می‌کند، توانسته زند‌گی واقعی چند شیلیایی مانده در تبعید، مانده در مکزیک و اسپانیا و جاهای دیگر را نشان بدهد و در ‌‌نهایت همه‌ی ماجراهای کتاب، جوری با حقیقت زندگی نویسنده‌اش پیوند خورده که خواننده نمی‌تواند مرز بین داستان و خودزندگی‌نوشت (اتوبیوگرافی) را تشخیص دهد. بعضی از نویسنده‌ها، می‌نویسند تا کمتر کابوس ببینند، آن‌ها بزرگ‌ترین کابوس‌هایشان را به داستان تبدیل می‌کنند، و احتمالاً روبرتو بولانو هم به این گروه از نویسندگان تعلق دارد.
او در آمریکای لاتین با همه به‌جز بورخس مشکل داشت. کاری کرد که ایزابل آلنده از او متنفر شود، مارکز را فردی عاشق جلب‌توجه دیگران توصیف کرد، از رئالیسم جادویی بد گفت، و در داستان «فهرست» درباره‌ی نرودا می‌نویسد: «یک اعتراف: نمی‌توانم بی‌آن‌که واقعاً احساس مریض بودن کنم، خاطرات نرودا را بخوانم.» به همین دلیل است که در داستان‌هایش کمتر می‌توان رد مستقیمی از دیگر نویسنده‌های بزرگ آمریکای لاتین یافت. او خودش است.‌‌ همان جوانِ عینکی شرور، که نمی‌خواهد مثل هیچکس به‌نظر برسد. داستان‌هایش قطب دیگری از ذهنیت نویسنده‌های آمریکای لاتین را نشان می‌دهد، که این‌بار به جای داستان‌هایِ پُر از شگفتی مارکز، و فضای سیاست‌زده‌ی رمان‌های یوسا، دنیایی واقعی و درگیر با حس تلخ همه‌ی ‌چیزهایی‌ست که یک انسان در طول زندگی‌اش می‌تواند از دست بدهد. پذیرفته شدن ترجمه‌ی انگلیسی این کتاب در آمریکا، زمینه‌ی چاپ دیگر آثار مهم او به زبان انگلیسی را فراهم کرد، و سرانجام محبوبیت و تاثیرگذاری او در آمریکا و اروپا بالا گرفت.
بولانو بسیار زود مرد؛ در سال ۲۰۰۳ و در حالی که پنجاه ساله بود. با این‌همه، در دهه‌ی پایانیِ زندگی‌اش، به شکل دیوانه‌واری می‌نوشت، آن‌قدر که توانست حکایت‌های اغراق‌آمیزی از روند‌ نوشتن‌های بی‌وقفه‌اش را بر سر زبان‌ها بیندازد. به‌هر حال، بیشتر از ۱۰ رمان و مجموعه داستان از او به‌جا مانده است. دو رمان «کارآگاهان وحشی» و «۲۶۶۶» از معروف‌ترین آثارش هستند و به‌خصوص این آخری، از تأثیرگذار‌ترین رمان‌های تاریخ ادبیات آمریکای لاتین به‌شمار می‌آید.

شناسنامه‌ی کتاب:
آخرین غروب‌های زمین، روبرتو بولانو، چشمه، چاپ اول: ۱۳۸۹، ۱۵۰۰ نسخه، ۲۱۱ صفحه، ۴۴۰۰ تومان.